برای کشورهایی مانند ایران ضروری است که از رویارویی های مرگبار و خطرناک با قدرت های اتمی بپرهیزند، از راه وفاق ملی (بر مبنای دمکراتیزه کردن کشور) به استحکام و یکپارچگی داخلی خود بپردازند و با یافتن متحدین استراتژیک بویژه با گسترش مناسبات سیاسی و اقتصادی با همه کشورها و در پیش گرفتن سیاست تشنج زدایانه و صلح آمیز خطر درگیری و جنگ را به حداقل ممکن برسانند. آغاز گفتگوهای دیپلماتیک و برقراری مناسبات سیاسی با آمریکا هسته اصلی چنین سیاستی را تشکیل می دهد.
با پیروزی احمدی نژاد در انتخابات و دگرگونی هایی که در دستگاه دولتی ایران صورت پذیرفت سیاست خارجی ایران و در مرکز آن گفتگوهای هسته ای دستخوش تغییرات گردید. تلاش برای حذف 3 کشور اروپایی از گفتگوهای هسته ای، نگاه به شرق (چین، روسیه و هند) همگام با هیاهوی ضد یهودی و ضداسراییلی آقای احمدی نژاد، از جمله اقدام هایی هستند که در چند ماه اخیر با آن روبرو شده ایم. در این مدت رویارویی دیپلماتیک میان آمریکا و اروپا از یکسو و جمهوری اسلامی ایران از دیگر سو بعدهای گسترده ای یافته است.
پس از اينکه ايران در ژانويه سال جاری اعلام کرد که تعهد داوطلبانه خود را لغو کرده[1] و غنیسازی اورانيوم را دوباره آغاز خواهد کرد، وزیران خارجه پنج کشور عضو دايمی شورای امنيت همراه با وزير خارجه آلمان و مسئول امور خارجی و امنيت اتحاديه اروپا بهاتفاق آرا تصميم گرفتند که پرونده اتمی ايران را به شورای امنيت سازمان ملل گزارش کنند. در پی اين تصميم، شورای حکام آژانس بينالمللی انرژی اتمی در تاريخ 4 فوريه با اکثريت نزديک به اتفاق آرا قطعنامهای را تصويب کرد که خواستار پايان دادن به غنیسازی اورانيوم توسط ايران شده و اعلام کرد که گزارشی در باره پرونده هستهای ايران به جلسه بعدی شورای امنيت سازمان ملل داده خواهد شد. به اين ترتيب، مسئله فعاليتهای هستهای ايران وارد مرحله بحرانی تازهای شده است. ايالات متحد آمريکا از مدتها پيش جمهوری اسلامی ايران را متهم به تلاش برای دستيابی به بمب اتمی میکند و اين را برای صلح جهانی خطرناک میشمارد.
روابط دولت های ايران و آمریکا از سالها پيش دشمنانه بوده اما در دوران حاکميت جرج بوش و نومحافظهکاران، با طرح مسايلی نظير محور شر، دست داشتن در تروريسم بينالمللی و خطر سلاحهای کشتار جمعی ابعاد تازهای يافته است. در پس اين اتهامات میتوان نقشههای راهبردی آمريکا در خاورميانه و دريای خزر را تشخيص داد که آمريکا برای کنترل درازمدت مهمترين منابع نفت جهان طرح کرده است تا بهآن وسيله سرکردگی اش در دنيای چندقطبی آينده حفظ کند و امپراتوری جهانی خود را برپا سازد. بر اين اساس و در پی حملههای آمريکا به افغانستان و عراق، بسياری از آگاهان سياسی خطر یورش به ايران را نيز احساس میکردند و برخی همچنان میکنند.
سه کشور بزرگ اروپايی، يعنی انگلستان، فرانسه و آلمان، در مورد مسئله فعاليتهای اتمی ايران و بطور کلی در باره ايران از دوسالونيم پيش روشی متفاوت با آمریکا را درپيش گرفته بودند که بهطور خلاصه عبارت است از مخالفت با حمله به ايران، مخالفت با برقراری تحريمهای احتمالی و در نتيجه مخالفت با طرح اين مسئله در شورای امنيت، حل مسئله از راه گفتگو با ايران و راههای ديپلماتيک، از جمله ايجاد انگيزههای اقتصادی برای دستبرداشتن ايران از آزمايشات اتمی و غنیسازی اورانيوم، اما در عين حال مخالفت جدی با دستيابی ايران به سلاح هستهای. روسيه و چين نيز روشی مشابه با اين سه قدرت را درپيش گرفته بودند، با اين تفاوت که روسيه طبق اظهار منابع غربی تأمينکننده عمده تکنولوژی هستهای ايران است. به اين ترتيب، طرح مسئله انرژی اتمی ايران در شورای امنيت و در پی آن، صدور قطعنامههايی عليه ايران بعيد بهنظر میرسيد. گرچه سياست اين کشورها خطر حمله آمريکا به ايران را بهکلی نفی نمیکرد، اما میتوانست اميدواری برای توافق آمريکا با راهحلهای پيشنهادی آنها را تقويت کند. روش اعتمادسازی دیپلماتیک دولت خاتمی در پیوند با اروپا در اتخاذ سیاستهای مداراجویانه آنان موثر بود.
با اعلام تصميم وزیران خارجه کشورهای عضو دايمی شورای امنيت و اتحاديه اروپا اين وضع به صورت ديگری درآمده است. چه عاملی باعث دگرگونی يکباره سياست اين قدرتها شد؟ مسلماً سخنان ضديهودی احمدی نژاد و تشديد تبليغات ضداسرائيلی در ايران و سروصدای زيادی که پيرامون آن در رسانههای غربی بهراه افتاد، در اين تصميمگيری مؤثر بوده است، زيرا افکار عمومی کشورهای غربی که در برابر تبليغات ضديهودی بسيار حساسند و میتوانند در نهايت در تصميمگيريهای سياستمداران اين کشورها باشند، اما بايد دانست که اين عامل نمیتواند تغيير اساسی در راهبردهای درازمدت این کشورها ايجاد کند. بدون تردید فشار شديد آمريکا و اسرائيل بر آنها عامل مهمی است. از اين گذشته، کشورهای اروپايی درهرحال با دستيابی ايران به سلاح هستهای مخالفند.
دلیل های زير از سوی اتحاديه اروپا در مخالفت با دستيابی ايران به سلاح اتمی عنوان میشوند:
– ايران میتواند در صورت دستيابی به بمب اتمی، با موشکهای ميانبرد خود، شرق اتحاديه اروپا را مورد تهديد قرار دهد؛
– اين تحول به يک رقابت و مسابقه اتمی در منطقه خاورميانه خواهد انجاميد، مصر و عربستان سعودی احتمالاً پس از ايران برای توليد سلاح اتمی تلاش خواهند کرد؛
– پيمان محدود کردن سلاحهای هستهای را که هماکنون نيز با اقدامات پاکستان و کره جنوبی تضعيف شده است، بيش از پيش به خطر خواهد انداخت.
دولت جدید ایران با نگرشی ضد اروپایی کوشیده است اروپا را از گفتگوهای اتمی با ایران حذف کرده و یا نقش آن را به حداقل برساند. عدم توافق در دیگر گستره ها و مخالفت با پیشنهادهای اروپا در زمینه همکاری های استراتژیک ایران و اروپا شاید جدی ترین دلیل برای مخالفت آنان با سیاست هسته ای جمهوری اسلامی باشد.
اين نيز قابل درک است که اتحاديه اروپا علاقه چندانی به پيدايش يک قدرت بزرگ منطقهای در خاورميانه ندارد، بهويژه قدرتی که ممکن است در اینجا و آنجا به چون و چرا بپردازد.
مقامات جمهوری اسلامی همواره قصد ساختن بمب اتمی را تکذيب کرده و تأکيد نمودهاند که فقط طرحهای برای استفاده صلحآميز از نيروی اتم را تعقيب میکنند. اين نکته را نيز بايد درنظر داشت که ماده 4 قرارداد منع گسترش سلاحهای اتمی که ايران در سال 1970 آن را امضا کرده و مبنای عملکرد کشورهای امضاکننده در زمينه انرژی اتمی است، پژوهش، توليد و مصرف انرژی هستهای برای مصارف صلحآميز را حق انکارناپذير همه کشورهای امضاکننده میداند[2]. دولتمردان جمهوری اسلامی بارها بر این حق تاکید ورزیده اند. هیچ انسان خردمند میهن دوستی نمی تواند و نباید این حق را انکار نماید و بر احقاق آن اصرار نورزد. اما مدت هاست که در این مورد جنبه حقوقی به دلیل های مطلقا سیاسی از سوی قدرت های بزرگ فراموش شده و قضیه جنبه کاملا سیاسی بخود گرفته است و آنچنان که سیاست و دیپلماسی را می شناسیم در این گستره زور و قدرت عمل می کند. سخن بر سر این است که آیا با دست خالی می توان در برابر شمشیر آخته ایستاد یا نه؟ پاسخ ما به این پرسش منفی است.
سازمان جهانی انرژی اتمی نيز که تا ژانويه امسال امکان کنترل کامل تأسيسات اتمی ايران را داشت، تاکنون مدرک مشخصی – جز در موردهایی ویژه- برای رد ادعای مقامات جمهوری اسلامی نيافته و اين در حالی است که مراکز هستهای ايران بيش از هرجای ديگری در دنيا کنترل میشوند. سوءظن اين سازمان در مورد نيت اصلی ايران، صرفاً برمبنای فشارهای آمريکا و برخی قراين ابراز میشود که از اين قرارند: ايران با داشتن دومين منابع نفت و گاز جهان نيازی به انرژی هستهای ندارد؛ مراکز اتمیِ ساختهشده و دردستساختمان از جهت نوعی و بزرگیشان طوری طرح شدهاند که بيشتر برای مصارف نظامی مناسبند؛ تهيه بعضی از مواد و تأسيسات هستهای ايران پنهانی و تحت عناوين ظاهری انجام گرفته و کاربرد و نصب آنها به سازمان انرژی اتمی اطلاع داده نشده است؛ از ورود بازبينهای سازمان به بعضی از قسمتهای اين تأسيسات جلوگيری بهعمل آمده است؛ ايران موشکهايی در اختيار دارد که گفته میشود برای حمل کلاهکهای اتمی مناسبند؛ بنا به اطلاعات ادعايیِ سازمانهای مخفی آمريکايی، ايران نقشه ساختن بمب اتمی را از طريق شبکه عبداقديرخان، دانشمند پاکستانی بهدست آورده است.
صرفنظر از اينکه آيا رهبران ايران واقعاً هدف توليد بمب اتمی را تعقيب میکنند يانه، بحرانی که از چند سال پيش در اثر تلاش ايران برای دستيابی به فنآوری هستهای ايجاد شده و بهويژه تشديد کنونی آن، اين پرسش را پيش میآورد که آيا اصولاً ايران نياز به جنگافزارهای اتمی دارد؟ برای پاسخ به اين پرسش بايد جايگاه ايران در منطقه و وضعيت سياسی، اقتصادی و امنيتی آن را مورد بررسی قرار داد.
ايران در يکی حساسترين مناطق استراتژيک جهان قرار گرفته، سراسر ساحل شمالی خليج فارس، اين راه آبی بسيار مهم جهان را در اختيار دارد ولی در عين حال، به اين راه آبی کاملاً وابستهاست و از طرف ديگر، در اثر حضور نيروهای آمريکايی در خليج فارس، خود را در معرض تهديدی واقعی و دايمی میبيند. ايران پس از عربستان سعودی دارای بزرگترين منابع نفت و پس از روسيه، دارای بزرگترين منابع گاز طبيعی جهان است. مجموعه اين عوامل باعث شده که مورد طمع قدرتهای بزرگ و کشورهای همسايه قرار گرفته و در دورانهای اخير بارها مورد تعرض آنان قرار گیرد.
هماکنون ايران از همه سو در محاصره نيروهای نظامی آمريکا قرار گرفته و با توجه به مناسبات دشمنانهای که میان آمریکا و ایران از سالها پيش وجود دارد و بهويژه باتوجه به نقشههای آمريکا برای تسلط بر منطقه خاورميانه و تهديدهای دايمیِ سران اين کشور، خطر حمله نظامی بهدرستی احساس می شود.
پاکستان، کشور همسايه ايران بمب اتمی توليد کرده و موشکهای قادر به حمل کلاهکهای اتمی را نيز بهدست آورده است. اسرائيل از دهه 1950 به بمب اتمی دست يافته و گفته میشود که هماکنون بيش از دويست بمب و کلاهک اتمی در اختيار دارد. اين کشور کوچک، در عين حال پيوسته مدرنترين هواپيماها، موشکها و مدرنترين تأسيسات و تکنولوژی نظامی را از کشورهای پيشرفته غربی بهراحتی از بهدست میآورد و بعضی را خود توليد میکند. اين وضعيت ايران را در معرض خطر بالقوه قرار میدهد.
از اين گذشته، ايران بزرگترين و پرجمعيتترين کشور منطقه است، منابع کافی، تأسيسات زيربنايی و از همه مهمتر، جمعيت و نيروی کار آموزشيافته برای توسعه صنعتی و اقتصادی کشور را دارد. هماکنون نيز با وجود مشکلات بزرگ اقتصادی، فساد وحشتناک اداری و مالی، نابسامانی در برنامه ریزی، قاچاق کالا و … از رشد اقتصادی برخوردار است، بهطوری که یکی از کشورهای درحال گذار به مرحله صنعتیشدن محسوب میشود و بهطور خلاصه، همه امکانات لازم برای تبديل شدن به يک قدرت بزرگ منطقهای در آينده نزديک را دارد. ايران بايد از اين امکانات برای پيشرفت خود استفاده کند. اما برای استفاده از اين امکانات بايد بتواند در موقع لزوم بهنحو موثری از خود دفاع کند. برای دفاع در برابر کشورهای غيراتمی، یک ارتش دفاعی مجهز به سلاحهای متعارف میتواند کافی باشد، اما چنين نيرويی در برابر قدرتهای اتمی و بهويژه در برابر نیروی موشکی و هوایی آمريکا کاربردی نخواهد داشت. تاريخ دو دهه اخير نشان داده است که دنيا همچنان بر مدار موازنه قدرت میچرخد و تا ايجاد يک نظام مؤثر امنيت جمعی راه درازی در پيش است. به همين علت، برای کشورهایی مانند ایران ضروری است که از رویارویی های مرگبار و خطرناک با قدرت های اتمی بپرهیزند، از راه وفاق ملی (بر مبنای دمکراتیزه کردن کشور) به استحکام و یکپارچگی داخلی خود بپردازند و با یافتن متحدین استراتژیک بویژه با گسترش مناسبات سیاسی و اقتصادی با همه کشورها و در پیش گرفتن سیاست تشنج زدایانه و صلح آمیز خطر درگیری و جنگ را به حداقل ممکن برسانند. آغاز گفتگوهای دیپلماتیک و برقراری مناسبات سیاسی با آمریکا هسته اصلی چنین سیاستی را تشکیل می دهد.
ایران نمی تواند در تعيين سياستهای خود نسبت به واکنش کشورهای ديگر، بهويژه واکنش قدرتهای بزرگ بیتوجه باشد. در حال حاضر، همه قدرتها، در عين سياستهای متفاوتی که نسبت به ايران تعقيب میکنند، برای طرح مسئله ايران در شورای امنيت توافق کردهاند. اين توافق بسيار معنیدار و نشاندهنده تصميم قطعی اين کشورها برای جلوگيری از غنی سازی کامل اورانیوم از سوی ایران و دستیابی احتمالی آن به جنگ افزار اتمی است. حتی اگر در اين مرحله، در شورای امنيت قطعنامه شديداللحنی هم صادر نشود، همين توافق خود نشانهای از اين است که در صورت يک حمله نظامی از جانب آمريکا يا اسرائيل و آمريکا، بهطور مؤثری با آن نيز مخالفت نخواهند کرد.
از سوی ديگر، امکان یورش نظامی بصورت بمباران های گسترده هوایی و موشکی را باید بسیار جدی گرفت.از مدتها پيش، تبليغات آمريکا عليه ايران شدت گرفته و مشخصات يک جنگ روانی را يافته است. اين تبليغات تنها در آمريکا انجام نمیشود بلکه سراسر دنيا در معرض آن قرار دارد، و نيز، صرفاً در مورد فعاليتهای هستهایِ ايران نيست، بلکه هسته اصلی آن را „پشتيبانی و سازماندهی تروريسم جهانی“، قصد نابودی اسرائيل، ضديت با ارزشهای انسانی و پابند نبودن به اصول پذيرفتهشده بينالمللی و غيره تشکيل میدهد. در نهايت، درست مانند مورد عراق، اينطور استدلال میشود که در صورت دستيابی چنين کشوری به سلاحهای کشتار جمعی، امنيت منطقه و حتی غرب در خطر قرار میگيرد. متأسفانه سخنان احمدی نژاد نيز به اين تبليغات ياری رسانده است. لحن مقامات آمريکايی و اروپایی در باره ايران روزبهروز شديدتر میشود و در مورد تواناييهای نظامی ايران اغراق میشود، بهطوری که يادآور ماههای پيش از یورش به عراق است. از سوی دیگر مقام های دولتی و بویژه نظامی و سپاهی ایران نیز با تهدیدهای اغراق آمیز و بعضا توخالی خود در این کارزار ضد ایرانی شرکت می کنند.
اين امر واقعيت دارد که حکومت نومحافظهکاران در اثر شکست نقشههای اعلامشده خود در عراق، افشای شکنجهها و اعمال ضد انسانی در زندانهای عراق، گوانتامو و جاهای ديگر دنيا و در اثر بسياری از سياستهای ديگر خود از نظر افکار عمومی آمريکا و جهان در موضعی بسيار ضعيفتر از سالهای پس از رویداد 11 سپتامبر قرار دارد و نيز دريافته است که حمله زمينی و اشغال ايران اگر ناممکن نباشد، عواقب مرگباری برای آمريکا خواهد داشت، اما همه اينها نمیتواند آنها را بهطور مطلق از حمله يا حملههای هوايی و بمباران تأسيسات نظامی و صنعتی ايران (نظیر آنچه که در یوگوسلاوی انجام گرفت) بازدارد، زيرا اينچنين حملههايی برای آمريکا تلفات و مشکلات چندانی نخواهد داشت، از جانب ديگر شايد نومحافظهکاران درست بهدليل از دست دادن محبوبيت خود، بخواهند با دست زدن به يک جنگ کوتاه مدت موضعی جديد، احساسات ناسيوناليستی آمريکائيان را تحريک کرده و مسايل ديگر را تحتالشعاع قرار دهند. صاحبان صنايع نظامی و محافل جنگطلب آمريکا نيز مسلماً تمايل دارند بحران ايران در دوران باقیمانده از دولت بوش را به مرحله جنگی برسانند تا اين وضعيت بتواند در دولت آينده ادامه يابد. متاسفانه در بخشی از دولتمردان جمهوری اسلامی نیز تمایلات جنگ طلبانه مشابهی به چشم می خورد. محافل تندرو و محافظه کار گمان می برند با تشدید بحران روابط ایران و آمریکا و حتی برخورد نظامی می توانند بر ایران بحران و جنگ زده احتمالی آینده برای مدت های مدید حکومت کنند و همه مخالفان را سرکوب نمایند.
بدین ترتیب رهبران جمهوری اسلامی با بی سیاستی و بی تدبیری خود کشورمان را بر سر دو راهه ناهنجاری قرار داده اند که یا می بایست تن به یورش نظامی ایالات متحد بدهد و یا اینکه گزینه پیشنهاد شده از سوی روسیه را بپذیرد و اختیار کشورمان را در زمینه فن آوری کلیدی هسته ای به قدرتی بسپارد که در طول تاریخ معاصر ایران جز در دوره ای بسیار کوتاه متعرض به منافع ملی ما بوده است.
با توجه به اینکه در صورت یورش ایالات متحد آمریکا کشور ما فاقد امکانات ملی و بین المللی برای دفع این یورش است و کشورهای دیگر نیز بخاطر مناسبات خود با ایالات متحد نه می خواهند و نه می توانند جلوی آن را بگیرند، معقولانه ترین امکان موجود توافق بر سر متوقف کردن غنی سازی کامل اورانیوم برای چند سال است. تجربه تداوم بیهوده جنگ ایران و عراق – که در جریان آن رهبران جمهوری اسلامی بخاطر سوداهای خود زیان های بزرگی به کشور و ملت ایران وارد ساختند- نشان می دهد که امید بستن صرف به عقلانیت سران جمهوری اسلامی، به بهای سنگینی تمام خواهد شد. در اینجا وظیفه همه نیروهای میهن دوست است که با بسیج و سمت دهی افکار عمومی داخل کشور، رهبران جمهوری اسلامی را برای پذیرش واقعیت زیر فشار بگذارند. زیرا در اینجا مسئله جان هزاران انسان، خسارات جبران ناپذیر، شکست غرور ملی ایرانیان و در نهایت سرنوشت کشور مطرح است.
ترديدی نيست که کشورهای بزرگ اروپایی و روسیه و چین حل مسالمتآميز اين مسذله را ترجيح میدهند و نفعی در یورش نظامی به ايران ندارند، برعکس، در صورت وقوع چنين حملهای، نفوذ و منافع درازمدت خود را در ايران از دست میدهند. حتی انگلستان نيز در اين سياست مشترک است. اما اين کشورها بايد برای حل مسئله، يعنی توافق ايران با پیشنهاد توقف غنی سازی کامل اورانیوم، تضمين اجرايی لازم برای خودداری آمريکا از هرگونه اقدام نظامی عليه ايران را از اين کشور بگيرند.
زیرنویس ها
[1] ايران در سال 2004 بعد از مذاکرات با سياسی با کشورهای انگلستان، فرانسه و آلمان، طی موافقتنامهای با اين سه کشور، تعليق عنیسازی اورانيوم و آزمايشات اتمی در خاک خود را تا هنگام تصويب تنظيمات درازمدت برای اين امر را اعلام کرد (موافقتنامه پاريس). اين موافقتنامه از نظر حقوق بينالمللی تعهدی برای ايران ايجاد نمیکند، بلکه بهطوری که در متن آن ذکر شده „اقدامی داوطلبانه برای ايجاد اعتماد“ بوده است.
[2] متن کامل اين ماده به اين شرح است:
ماده 4
- اجرای اين قرارداد نبايد باعث وارد شدن خللی به حق مسلم همه امضاکنندگان برای پژوهش، توليد و کاربرد انرژی هستهای برای مقاصد صلح آميز طبق مواد 1 و 2 گردد.
- همه امضاکنندگان خود را موظف میکنند که مبادله تأسيسات، مواد، دانش و اطلاعات فنی درباره استفاده از انرژی هستهای را تسهيل کنند و حق دارند در اين امور شرکت کنند. علاوه بر اين، امضاکنندگانی که قادر به اين کار هستند، با يکديگر همکاری خواهند کرد تا بهتنهايی يا مشترکاً با کشورهای ديگر يا سازمانهای بينالمللی برای تکامل استفاده از انرژی اتمی برای مقاصد صلحآميز، بهويژه در قلمرو کشورهای امضاکنندهای که جزء قدرتهای دارای سلاح اتمی نيستند، با توجه مخصوص به مناطق درحال توسعه جهان، سهم خود را ادا نمايند.
برای متن کامل قرارداد به زبان انگليسی رک:
http://www.iaea.org/Publications/Documents/Conventions/index.html
برای متن آلمانی قرارداد رک:
www.admin.ch/ch/d/sr/i5/
No Comments
Comments are closed.