شکل گیری دولت جدید در عراق و
شرایط نوین در خلیج فارس و خاورمیانه
عیسی پهلوان، آرش برومند

15.06.2006


چنین بنظر می رسد که شرایط سیاسی و اجتماعی برای فعالیت نیروهای عرفی، چپ، مترقی، دمکرات و دگراندیش در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه در حالیکه تشنج، بنیادگرایی و خشونت در آن روبه گسترش است، دشوارتر خواهد شد. از آنجا که نیروهای افراطی در سطح منطقه ای عمل کرده و گروهبندی های فراملی ایجاد نموده اند، مبارزه نیروهای عرفی، چپ، مترقی و دمکرات در چارچوب صرفا ملی نمی تواند چندان کارآ و ثمربخش باشد. این نیروها تنها در یک ائتلاف منطقه ای مستقل از سیاست های این یا آن قدرت بین المللی می توانند در نقد پیگیر سیاست های مخرب نومحافظه کاران آمریکا و یاران انگلیسی شان از یکسو و مبارزه با بنیادگرایی، خشونت و تشنج از سوی دیگر، در زندگی سیاسی این منطقه اثرگذار باشند.

Time_Iraq

 اینکه خاورمیانه در آتش جنگ می سوزد، نکته تازه ای نیست، چرا که آتش جنگ از دهه های پیش به این سو در این منطقه با شدت کم و بیش شعله ور بوده است. تازگی بحران اخیر شرایط نوین استراتژیکی است که این درگیری ها در چارچوب آن جریان دارد. هدف این نوشته ارائه تصویری از این شرایط است.

    نظم نوین جهانی یا «امپراتوری آمریکایی»

   با پایان جنگ سرد و خاتمه یافتن بسیاری از درگیری های منطقه ای ناشی از آن این توهم در میان کسانی که شناخت نادرست از نظام های امپریالیستی دارند، دامن گسترد که جهان در مسیر صلح و امنیت عمومی پیش می رود. اما حباب این توهم در برخورد با واقعیت های ناهنجار جهان پس از جنگ سرد بسرعت ترکید.

   دولت ایالات متحد آمریکا با بهره گیری از خلأ ایجاد شده از فروپاشی اردوگاه رقیب اش گام در مسیر استقرار نظم نوین بین المللی دلخواه خود که همانا ایجاد جهانی تک قطبی زیر فرمانروایی خویش بود، گذاشت. این روند با بقدرت رسیدن نومحافظه کاران در آمریکا با بر سرکار آمدن دولت جرج بوش (پسر) شدت گرفت. این گروه با این گمان که آمریکا بعنوان تنها ابرقدرت نظامی جهان می تواند پایه های یک سده آمریکایی و یک امپراتوری جهانی را شالوده ریزی کند، بطور عمده بگونه ای یکه تازانه با بی توجهی به افکار عمومی جهانی و نهادهای بین المللی و قدرت های دیگر نقش آفرین در صحنه جهانی (از آنجمله چین و روسیه) و حتی نادیده گرفتن نظر متحدان و شریکان خود (مانند اتحادیه اروپا) دست بکار شد، که از اشغال عراق بعنوان نقطه اوج چنین سیاست یکه تازانه ای می توان یاد کرد.

   نومحافظه کاران آمریکا و متحدان انگلیسی شان برای جامه عمل پوشاندن به رؤیای خود، از جمله کوشیده اند از راه «انقلاب مخملی» و یا تهاجم نظامی در نقاط استراتژیک جهان حضور مستقیم نظامی داشته باشند و بر منابع انرژی (نفت و گاز) جهان چیره شوند. این دو هدف در مورد خلیج فارس و خاورمیانه به لحاظ اهمیت جغرافیای سیاسی و جغرافیای اقتصادی (ژئواکونومی) این منطقه، بطور موازی تحت عنوان عوام پسندانه «دمکراتیزه کردن خاورمیانه» و یا «ایجاد خاورمیانه بزرگ» دنبال شده و می شوند؛ طرح و شعاری که دوستداران آشکار و پنهان ایرانی ایالات متحد آمریکا برای آن سینه ها به تنور چسبانده و سر و دست ها شکسته اند. متأسفانه شماری از چپگرایان ایرانی نیز دچار این التهابات شده اند.

   این طرح که با اشغال افغانستان و عراق آغاز شده و با ایجاد دگرگونی سیاسی در ایران و سوریه (از طریق تهاجم نظامی)، «انقلاب مخملی» در لبنان و رهبری مردم فلسطین و نیز ایجاد گروهبندی های جدید در منطقه قرار بود ادامه یابد، با دشواری های جدی روبرو شده است. شکست سیاست های خیال اندیشانه آمریکا و انگلیس در عراق ضربه ای اساسی با ابعاد بین المللی به طرح جهانگشایانه محافظه کاران نو وارد آورده است.

   از مارس سال 2003 که ارتش های آمریکا و انگلیس به عراق یورش آوردند، تا کنون این کشور فراز و فرودهای بسیاری بخود دیده است. در آغاز دولت نومحافظه کار آمریکا با یک پیروزی شتابان نظامی بر حکومت صدام حسین و برگزینی فرمانداری آمریکایی برای عراق، خود را در آستانه پیروزی های بزرگتری می دید. اما رویدادهای سال های سپری شده که با مجموعه ای از فشارهای سیاسی کشورهای مخالف جنگ در آسیا و اروپا از طریق سازمان ملل، فشار افکار عمومی درنتیجه افشای جنایت های ضدبشری ارتش های اشغالگر در عراق، مخالفت های شماری از همسایگان عراق با اشغال این کشور و همچنین مبارزه مردم عراق با نیروهای اشغالگر – که متأسفانه با بمب گذاری های کور و آدم ربایی های ضدانسانی توأم شد- عرصه را بر دولت های آمریکا و انگلیس چنان تنگ ساخت که گام بگام از موضع آغازین پس نشستند. آنها ابتدا به انتخابات سراسری، سپس تشکیل مجلس شورای برگزیده مردم و سرانجام دولت جدید عراق به نخست وزیری نوری مالکی تن در دادند. نتیجه جنگی که تا کنون تنها برای آمریکا حدود 800 میلیارد دلار هزینه و نزدیک به 3 هزار کشته و 20 هزار زخمی در برداشته، تشکیل مجلس شورایی با اکثریت شیعی- کرد و تشکیل دولتی با همین تناسب است که نشان از یک دگرگونی تاریخی و چرخشی اساسی در عراق دارد؛ دگرگونی و چرخشی که نه تنها در سرنوشت مردم عراق، بلکه در تناسب نیروها در خاورمیانه و همچنین جنوب غرب آسیا تأثیرهایی اساسی برجا خواهد گذاشت. این تاثیرها کدام اند؟

   دولت جدید عراق و تاثیر آن بر وضعیت این کشور

   سرنگونی حکومت صدام حسین و شرکت اکثریت مردم عراق زیر نظارت سازمان ملل در یک انتخابات سراسری که به تشکیل مجلس ملی و دولت قانونی و از دیدگاه بین المللی مشروع انجامید، به این حکومت چه از نظر داخلی و چه از نظر بین المللی وجهه ای حقوقی و مشروع می بخشد که می تواند همانند هر حکومتی به اداره امور کشور بپردازد و با دیگر کشورها و از جمله کشورهایی که اکنون در عراق هنوز دارای نیروی نظامی هستند وارد ارتباط شود و به تعامل و یا تخالف بپردازد. دولت کنونی عراق بطور عمده از اتحاد شیعیان و کردان که در دوره صدام حسین بشدت سرکوب می شدند تشکیل شده است و با توجه به اکثریت 65% شیعیان عراق بیش از هر چیز از نیروی شیعیان، سازمان های سیاسی آنها و مرجعیت دینی شان نشأت می پذیرد. می توان گفت که حکومت بعثی، غیر دینی و شوونیستی (عرب) صدام حسین با حکومتی جایگزینی شده که نقش دینداران و اعتقادات مذهبی (شیعی) در آن جدی است. اگر چه آیت الله سیستانی بر پایه سنت های فکری آیت الله خویی از برقراری حکومت ولایت فقیه پشتیبانی نمی کند، اما در مورد نقش مؤثر دین در دولت مواضعی آشکار ابراز می دارد. چنین دولتی که برغم خواست آمریکا و انگلیس و با وجود 150 هزار نیروی نظامی شان تشکیل یافته برای سال های دراز آینده در تیررس تحلیل:

   الف) از ویژگی های دینی (عمدتا شیعی) برخوردار خواهد بود

   ب) فضای لازم برای نیروهای غیرمذهبی و عرفی را محدود خواهد کرد

   پ) بعنوان یکی از پایگاه های عمده جهان شیعه عمل خواهد نمود

   ت) متحدی استراتژیک – حتی در صورت اختلاف های تاکتیکی- برای جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.

   ث) در بیرون راندن ارتش های خارجی از هیچ کوششی فروگذار نخواهد کرد (زیرا هیچ ابلهی حاضر نیست دهها میلیارد دلار درآمد نفتی را با شرکای نطلبیده و ناخواسته تقسیم کند).

   ج) سنی های عراق بمثابه نیروی فرمانروا (در گذشته) باید بپذیرند که زمانه ی این فرمانروایی به سر آمده و آنها تنها بخش کوچکی از قدرت در عراق را در دست خواهند داشت، انحلال ارتش و دستگاه دولت و دادگستری در عراق بوسیله آمریکا و انگلیس معنایی جز از کف دادن قدرت برای همیشه برای سنیان عراق ندارد.

   تاثیرهای منطقه ای

   منطقه بحران زده خاورمیانه و خلیج فارس در 25 سال گذشته شاهد 3 جنگ مهم بوده و با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی به میدان نبرد قدرت های بزرگ جهانی و قدرت های عمده منطقه ای بدل گشته است. حکومت بعثی عراق و بلند پروازی های بیمارگونه صدام حسین یکی از مهم ترین عامل های بی ثباتی منطقه بود. در جنگ عراق علیه ایران، آمریکا و متحدانش از یکسو و شوروی از دیگر سو کوشیدند که هیچیک از دو کشور به پیروزی قطعی دست نیازند و تعادل نیروها میان این دو کشور مهم خلیج فارس و خاورمیانه برقرار بماند. نخستین جنگ آمریکا و هم پیمانانش با حکومت بعثی پس از اشغال کویت بوسیله عراق و بیرون راندن ارتش صدام از این کشور سبب تضعیف جدی دولت عراق شد و در واقع تعادل نیروها را به نفع ایران دگرگون کرد. اسراییل هم از برندگان شکست صدام در اشغال کویت بود. زیرا یکی از ستون های اصلی ملی گرایی عربی تضعیف شده بود. با اشغال عراق آمریکا و انگلیس در کنار دیگر نقشه های دور و درازشان که در آغاز این نوشته بدان اشاره کردیم از جمله برآن بودند که با حضور مستقیم نظامی و سیاسی شان در کشور عراق در کنار مرزهای غربی ایران، تعادل بهم خورده را بازسازی کنند. اما تحقق نیافتن نقشه های پیش بینی شده نومحافظه کاران آمریکا و متحدان انگلیسی شان سبب شد که جمهوری اسلامی ایران در مرز غربی خود از یک دولت همبسته احتمالی بهره مند گردد و تلاشی ارتش بعثی صدام حسین ایران را بقدرت عمده منطقه خلیج فارس (آنگونه که ساموئل هانتینگتون نویسنده مشهور کتاب برخورد تمدن ها بدرستی در مقاله «امپراتوری آمریکا تنها یک افسانه است» بدان اشاره کرده، اطلاعات اقتصادی- سیاسی، ش 212- فروردین و اردیبهشت 1384) بدل سازد. با توجه به این نکته که هسته اصلی قدرت سیاسی واقتصادی در ایران در دست جناح راست ، بنیادگرا و تندرو در درون حاکمیت جمهوری اسلامی متمرکز شده، می توان گفت که دگرگونی های عراق تا کنون عملا به سود این جناح تمام شده است. تقویت حزب الله لبنان، کاهش فشار به حکومت سوریه، قدرت گرفتن حماس در فلسطین و نیرو گرفتن شیعیان در بحرین را هم می توان در همین گستره مورد بررسی قرار داد. اگر وضع به همین منوال ادامه یابد باید منتظر بود که در جمهوری آذربایجان هم با تحرکاتی از سوی شیعیان علیه حکومت الهام علیف روبرو گردیم. بویژه آنکه جمهوری آذربایجان با دنباله روی از سیاست های منطقه ای آمریکا و دادن پایگاه به این کشور، حکومت های ایران و روسیه را تحریک می کند. تالشی های جمهوری آذربایجان (با مرکزیت لنکران) هم برغم سنی بودن شان با توجه به پیوندهای ژرف تاریخی، فرهنگی و قومی با ایرانیان و جمعیت نسبتا زیادشان نسبت به کل جمعیت جمهوری آذربایجان (شمار تالشی های این جمهوری را بین 1 تا 5/1 میلیون نفر تخمین می زنند) ممکن است در حرکت های ناشی از جمهوری اسلامی ایران شرکت جویند. تحرک هایی از این دست برای کشورهای مصنوع و کوچکی مانند جمهوری آذربایجان با دولت هایی سراپا فاسد ( مانند نظیرشان در ایران) بسیار مساله ساز خواهد شد. با توجه به اینکه از نظر تاریخی نسبت کشور ایران با کشورهایی همچون جمهوری آذربایجان و یا تاجیکستان و ازبکستان همانند نسبت چین به هنگ کنگ و ماکائو است، باید انتظار داشت که چنین حرکت هایی از سوی بسیاری از ایرانیان و نیز نیروهای ملی گرای ایرانی مورد تایید قرار گیرد. اگر چه در شرایط جهانی شدن بهترین و مناسب ترین راه برای کشورهای منطقه ما همگرایی اقتصادی- سیاسی (همچون اتحادیه اروپا) است و سازمان اکو می تواند مناسب ترین بستر این همگرایی باشد.

   کشورهای عرب و اسراییل

   تحولات سیاسی جهان عرب تا کنون بر دو عامل ملی گرایی عربی و سنی گرایی استوار بوده است. با تشکیل دولت در وجه چیره شیعی در عراق بر این جهان یکپارچه خللی اساسی وارد آمده است. مخالفت آشکار و پنهان بسیاری از کشورهای عرب با دولت کنونی عراق و استقرار ثبات در عراق را باید از این دید نگریست. بویژه برای عربستان سعودی و مصر، این دو کشور عمده عربی، پذیرفتن وضعیت نوین چندان آسان نیست. زیرا این اشتقاق در جهان عرب و اسلام به معنای سنگین تر شدن وزنه ایران و شیعه در جهان اسلام است و در واقع بّرشی را که شاه اسماعیل صفوی در جهان اسلام پدید آورد اینک با تشکیل دولت عمدتا شیعی عراق ژرف تر می کند. گر چه اختلاف میان شیعیان و سنیان همانند دوره حکومت صفویان و عثمانی ها نیست اما همچنان رقابت ها و اختلاف در گستره های گوناگون وجود دارد. ایجاد چنین دولتی در عراق بر عنصر شیعه در همه کشورهای عرب تاثیر جدی در راستای بدست آوردن حقوق بیشتر بر جای خواهد گذاشت و اکثریت سنی دیگر نمی تواند مانند گذشته بر آنان حکومت کند. با توجه به وجود رگه های اعتراض در سپهر اندیشه سیاسی شیعی باید در انتظار موج های تازه ای از تحرکات شیعیان در کشورهای عرب بود. حرکت هایی که با یاری حکومت های شیعی ایران و عراق همراه خواهد شد. کشور اسراییل نیز با بر سر کار آمدن دولت جدید عراق و تثبیت احتمالی آن با چالش های جدیدی روبرو خواهد شد. زیرا ستیزه جویی شیعیان عراقی با اسراییل موضوعی کاملا آشکار است. وجود چنین دولتی در کنار جمهوری اسلامی ایران، سوریه، فلسیطن (حماس) و شیعیان لبنان تعادل نیروها در منطقه را بزیان اسراییل بهم خواهد زد و اسراییل را در پیشبرد هدف هایش با دشواری های بیشتری روبرو خواهد ساخت و آن را به تمکین بیشتر واخواهد داشت. این عامل همراه با از دست رفتن اهمیت استراتژیک اسراییل برای مرکزهای سرمایه داری جهانی پس از پایان جنگ سرد دشواری های بیشتری برای اسراییل فراهم خواهد ساخت.

   آسیای میانه و جنوب غرب آسیا

   اگرچه عراق با کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان و پاکستان هم مرز نیست اما با توجه به تاثیراتی که دگرگونی های آن در تعادل نیروها در خلیج فارس و تقویت قدرت جمهوری اسلامی باقی می گذارد. تشکیل دولت جدید در این کشور بر اوضاع کشورهای یاد شده نیز بی تاثیر نیست.

   در آسیای میانه با آنچه که در ازبکستان پیش آمد و ارتش ایالات متحد آمریکا مجبور شد از این کشور خارج شود، در واقع گسترش نفوذ آمریکا در این منطقه متوقف گشت. در تاجیکستان هم آمریکا با موفقیت چندانی روبرو نشد. اگر در ازبکستان نیروی استعماری سابق یعنی روسیه توانست موقعیتش را تا حدودی تثبیت کند اما در تاجیکستان، ایران و چین در کنار روسیه نقش فعال تری بازی می کنند.

   آنچه که در افغانستان می گذرد هم چندان بر وفق مراد و منطبق با نقشه های پنتاگون نیست. در واقع 3 جریان در افغانستان عمل می کنند: حامد کرزی و طرفدارانش که مورد حمایت جدی آمریکا هستند و در بخش هایی از دستگاه نوبنیاد اداری (بروکراسی) و قانونگذاری و نظامی نفوذ دارند، دوم جنگ سالاران سابق و طرفداران شان که عمدتا در جبهه سابق شمال گرد آمده بودند و اینک در همه بخش های یاد شده دارای نفوذند، و سوم باقیمانده های نیروی شکست خورده طالبان که بویژه در منطقه پشتون نشین افغانستان صاحب نفوذند و به جنگ و گریز با دولت مرکزی و ارتش های خارجی مشغول اند. بنظر می رسد که داستان افغانستان همچنان سر درازی دارد و دست های آمریکاییان و متحدان شان در زیر ساطور جنگ سالاران جبهه شمال (عمدتا طرفدار جمهوری اسلامی ایران) و طالبان و سنی های تندروی پشتون گیر کرده است. این موضوع نشان دیگری است از شکست نقشه های نومحافظه کاران آمریکایی بویژه در پنتاگون.

   اگر چه عنصر شیعی در افغانستان و ازبکستان و تاجیکستان و ترکمنستان چندان نیرومند نیست، اما هم پیوندی های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی و قومی ایران با این کشورها از رهگذر عنصر ایرانیت با توجه به نیرومندتر شدن جمهوری اسلامی می تواند در این کشورها موثر واقع گردد. اگرچه جمهوری اسلامی ایران عمده نیروی خود را بر وجه ایدئولوژیک- مذهبی (شیعی) استوار کرده است. اما بعلت های گوناگون، از جمله برای تقویت حضورش در این کشورها و تامین منافع قدرت خود مجبور خواهد بود به عنصر ایرانیت توجه بیشتری مبذول دارد. این نگرش و ژرفش آن که نه بر پایه ایدئولوژی شیعه بلکه با تاکید بر زمینه های ایرانیت استوار خواهد بود، اگر با گسترش روابط اقتصادی و سیاسی همراه شود، به نوعی میهن ما را از تنهایی تاریخی ای که با سیاست های شوم استعمار سده نوزدهم و فروپاشی ایران زمین صورت پذیرفت و بقول دکتر جواد طباطبایی با دو وهن تاریخی جدایی قفقاز و هرات همراه شد[1]، رها خواهد ساخت، باید امیدوار بود که تقویت این پیوندها بر پایه ملی گرایی عظمت طلبانه و کور سرانجام نیابد، بلکه با توجه به منافع  تک تک این ملت ها و احترام متقابل و گسترش مناسبات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامه عمل بپوشد.

   جهان

   گیر کردن پای ارتش آمریکا و انگلیس در باتلاق عراق و بر باد رفتن رویای امپراتوری آمریکایی به رقیبان ایالات متحد افزون بر نشان دادن ضعف این کشور، این امکان را داد تا با آن به چالش برخیزند. چین، روسیه، هند و اتحادیه اروپا، بعنوان قدرت های عمده جهانی، در سال های گذشته کوشیدند با دفاع از منافع خود در برابر آمریکا و دفاع از منطقه های نفوذشان از فرصت بدست آمده تا سرحد امکان استفاده جویند. در آمریکای لاتین نیز کشورهای کوچکی مانند ونزوئلا، کوبا و اخیرا بولیوی داستان های تازه ای در دفاع از منافع ملت های آمریکای لاتین آغازیده اند. با توجه به مواضعی که آرژانتین و برزیل هم بر سر آنها با آمریکا به رویاروی هر چند خفیف تر می پردازند، می توان بر این ارزیابی تاکید کرد که آمریکای لاتین آرام آرام از حالت حیاط خلوت آمریکا بیرون می آید.

   پایان کلام

  • سیاست ایالات متحد آمریکا و انگلیس که با دهن کجی به افکار عمومی صلح خواه بین المللی به اشغال عراق پرداختند، در این کشور با شکست مواجه شده است. این جنگ هزینه های جانی و بویژه مالی سنگینی برای اشغالگران به همراه داشته است. گر چه آمریکا از اقتصادی غول پیکر برخوردار است، اما در درازمدت چنین مخارج نجومی حتی برای دولتی مانند آمریکا هم تحمل پذیر نخواهد بود. حاصل این اشغال ایجاد جهنم آشوب و ناامنی  در منطقه ای از مرزهای کشمیر تا مصربرای ملت های ساکن این منطقه و ایجاد بهشتی برای اسلحه فروشان و شرکت های نفتی بوده است. قراردادهایی نظیر فروش جنگنده به عربستان و موشک های پاتریوت به قطر و نیز افزایش بی سابقه قیمت نفت تاییدی براین مدعاست.
  • حاصل سیاسی اشغال عراق دستیابی شیعیان عراق به قدرت سیاسی است. با در نظر داشت پیوندهای محکم سیاسی میان جمهوری اسلامی ایران، جناح های مهم شیعیان عراق، سوریه، بخش مهمی از فارس زبانان افغانستان، حزب الله لبنان، حماس، نفوذ فرهنگی و مذهبی ایران در جمهوری های آسیای میانه و قفقاز و نیز در میان شیعیان کویت، بحرین، دوبی، عربستان، هند و پاکستان – که در اکثر کشورهای پیشگفته بعنوان اقلیت تحت ستم و تبعیض زندگی می کنند و در سیمای جمهوری اسلامی ایران چهره پشتیبان خود را می بینند- می توان از ژئوپلیتیک شیعه سخن گفت، که تنها بر حمایت شیعیان استوار نیست. نومحافظه کاران آمریکا و متحدان انگلیسی شان با سیاست های خود در عراق و منطقه ضمن خدمت به عنصر ژئوپولیتیک شیعه، کمک شایانی به جمهوری اسلامی ایران در فراروییدن به قدرت منطقه ای کرده اند. حاصل جنگ کنونی میان اسراییل و حزب الله لبنان هر چه باشد، با توجه به جنایت های ارتش اسراییل در لبنان و مناطق فلسطینی علیه مردم بی دفاع غیرنظامی و بی عملی و بی عرضگی دولت های عرب، عنصر شیعه سیاسی را در میان سایر مسلمانان در مقام مظلومیت نشانده و به پرچمدار دفاع از امر فلسطین تبدیل می کند.
  • در چنین وضعیتی بدلیل رقابت تاریخی میان سنیان و شیعیان، امکان قدرت گیری اخوان المسلمین و نیروهای سیاسی از این دست – که از گسترش قدرت شیعیان در حوزه نفوذ سنتی خود احساس خطر می کنند- در کشورهای عربی افزایش می یابد. با توجه به شکست ناسیونالیسم عربی بمثابه عنصر هویت بخش به ملت های عرب اکنون تنها این دروازه است که بروی ملت های تحقیر شده عرب باز شده است. دولت هایی نظیر مصر و اردن پیش از هر کشور دیگر عربی خود را در معرض چنین خطری احساس می کنند. در این میان اردن وضعیتی آسیب پذیرتر دارد. با توجه به شمار زیاد فلسطینیان در این کشور این امکان وجود دارد که در صورت شعله ور شدن آتش یک جنگ منطقه ای دولتی فلسطینی در این کشور بقدرت برسد. با افزایش رقابت میان سنیان و شیعیان امکان افزایش خشونت در منطقه بعید نیست. ترورهای وحشیانه در عراق و اقغانستان علیه غیر نظامیان نمونه هایی هستند که می توانند ابعاد منطقه ای بخود بگیرند.
  • گسترش موج اسلام گرایی در خاورمیانه و خلیج فارس بی تردید به آفریقا نیز کشیده خواهد شد و جامعه مسلمانان آفریقا نیز از این التهابات برکنار نخواهد ماند. امکان تکرار نمونه ای نظیر پیشروی نیروهای اسلامی در سومالی در سایر کشورهای مسلمان نشین آفریقایی محتمل است.
  • اگر نومحافظه کاران در ایالات متحد در برخورد با سایر قدرت های بین المللی مانند چین و روسیه کماکان برخورد تبخترآمیز فعلی خود را ادامه دهند و واقعیت چندقطبی بودن جهان را نپذیرند، امکان گسترش اختلاف میان این کشورها و ایالات متحد وجود دارد. در این صورت پافشاری گروه شانگهای مبنی بر خروج نیروهای نظامی از آسیا می تواند شکل های دیگری بخود بگیرد. برنامه هسته ای – موشکی کره شمالی و ناتوانی ایالات متحد در بازداشتن طرح های این کشور متکی به چین نمونه کوچکی از مشکلاتی است که می تواند بر سر راه ایالات متحد قد علم کند. بدیهی است که چنین اختلافی برای نیروها و کشورهایی که خود را در معرض تهدید ایالات متحد و انگلیس می بینند فضای تحرک ایجاد می کند. خدشه دار شدن اقتدار نومحافظه کاران و متحدان انگلیسی شان در نتیجه تحولات عراق می تواند همچنین گرایش های گریز از مرکز در آمریکای لاتین را تشدید کند و به گروهبندی های جدید در این قاره بی انجامد. با در نظر داشت واقعیت های جدید بین المللی توسل ایالات متحد آمریکا به ابزار تحریم اقتصادی و نظامی نمی تواند مانع چنین روندی شود.
  • مجموعه شرایط پیشگفته اتحادیه اروپا را نیز در برابر آزمون بزرگی قرار می دهد. مساله اشغال عراق که این اتحادیه را با چالش بزرگی مواجه ساخت، پراکندگی این اتحادیه را بروشنی آشکار کرد. با توجه به ناکامی این اتحادیه در تصویب قانون اساسی اروپایی شاید بتوان گفت که در دورنمای نزدیک انتظار سیاست خارجی یکپارچه ای از سوی عضوهای اتحادیه اروپا نمی رود. بنظر می رسد که عضوهای جدید این اتحادیه مانند لهستان و جمهوری چک کماکان بخاطر برخوردار شدن از پشتیبانی ایالات متحد بطور عمده از سیاست های این دولت دنباله روی خواهند کرد و خود را در حد آن چیزی کاهش خواهند داد که برژینسکی در وصف کشورهای اروپایی  بعنوان «دولت واسال» یاد کرده است. از سوی دیگر بنظر می رسد که عضوهای قدیمی این اتحادیه اینجا و آنجا بکوشند موضع مستقل اروپایی اتخاذ کنند.  بهر حال اگر این اتحادیه موفق به درک شرایط نوینی که در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه در حال شکل گیری است، نشود و نتواند موضعی مستقل داشته باشد، خود را به زائده سیاست خارجی نومحافظه کاران آمریکا و متحدان انگلیسی شان بدل می کند و از وزن خود در تاثیرگذاری بر روندها دراین منطقه می کاهد.
  • در پایان با توجه به تحولات پیشگفته چنین بنظر می رسد که شرایط سیاسی و اجتماعی برای فعالیت نیروهای عرفی، چپ، مترقی، دمکرات و دگراندیش در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه در حالیکه تشنج، بنیادگرایی و خشونت در آن روبه گسترش است، دشوارتر خواهد شد. از آنجا که نیروهای افراطی در سطح منطقه ای عمل کرده و گروهبندی های فراملی ایجاد نموده اند، مبارزه نیروهای عرفی، چپ، مترقی و دمکرات در چارچوب صرفا ملی نمی تواند چندان کارآ و ثمربخش باشد. این نیروها تنها در یک ائتلاف منطقه ای مستقل از سیاست های این یا آن قدرت بین المللی می توانند در نقد پیگیر سیاست های مخرب نومحافظه کاران آمریکا و یاران انگلیسی شان از یکسو و مبارزه با بنیادگرایی، خشونت و تشنج از سوی دیگر، در زندگی سیاسی این منطقه اثرگذار باشند.

 

 


[1] برای تفصیل بیشتر به کتاب جدید دکتر جواد طباطبایی، مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی مراجعه شود

No Comments

Comments are closed.

Share