آمریکا اروپا را به یک جنگ هسته ای سوق می دهد
اسکار لافونتن
برگردان از امید برومند

03.05.2022

رقابت بین قدرت‌های جهانی آمریکا، روسیه و چین، اروپا را مجبور می‌کند هر کار ممکنی را انجام دهد تا به درگیری هسته ای قدرت های بزرگ کشیده نشود. اگر به زودی از طریق مذاکرات صلحی حاصل نشود، خطر جنگ هسته ای افزایش خواهد یافت، زیرا مسئولان در مسکو در تنگنا هستند و ماجراجویان در واشنگتن سال ها بر این باورند که می توان یک جنگ هسته ای را تنها به اروپا محدود کرد.

 

درگیر شدن صدر اعظم اولاف شولتز در قماربازی خطرناک ماجراجویان در واشنگتن و ضرورت هر چه بیشتر مذاکرات صلح با مسکو

     جنگ اوکراین در واقع یک رویارویی بین ایالات متحد و روسیه است. زبیگنیو برژینسکی، مشاور سابق امنیتی جیمی کارتر رئیس‌جمهور ایالات متحده، در کتاب خود با عنوان «تنها قدرت جهانی» که در سال 1997 میلادی انتشار یافت، دستگاه نظامی بی‌همتای ایالات متحد را تحسین می کند که شعاع عملکرد آن کل جهان است. البته روسیه و چین با هژمونی آمریکا موافق نیستند. از اینرو، ایالات متحد باید تمام تلاش خود را برای جلوگیری از ظهور یک رقیب اوراسیا که بتواند قاره اوراسیا را تحت حاکمیت خود درآورد، انجام دهد.

     اوکراین محور ژئوپلیتیک در پیگیری این هدف است. بدون اوکراین، روسیه دیگر یک قلمرو اوراسیایی نخواهد بود. با این حال، مسکو در صورت کنترل دوباره اوکراین با منابع معدنی ارزشمند و دسترسی اش به دریای سیاه، می تواند به شکل اتوماتیک ابزار تبدیل شدن به یک امپراتوری قدرتمند در اروپا و آسیا را به دست آورد.

      اگر به این ارزیابی موضوع اصلی سخنرانی رئیس Stratfor ، جورج فریدمن، در شیکاگو در 3 فوریه 2015 را اضافه کنیم که بر اساس آن هدف اصلی سیاست ایالات متحد برای قرن ها این بوده که اطمینان حاصل شود، هیچ همکاری بین روسیه و آلمان رخ نخواهد داد، سپس مشخص می شود هدف از گسترش ناتو به شرق چیست.

میلیاردها دلار برای یک دست نشانده

     این نیز قابل درک است که چرا معاون وزیر امور خارجه ایالات متحد، ویکتوریا نولند، چندین سال پیش در یک اعتراف بی پرده از هزینه کردن 5 میلیارد دلاری ایالات متحد برای ایجاد یک دولت دست نشانده همسو با واشنگتن در کیف، سخن گفت. سپس این نکته نیز روشن می شود که چرا واشنگتن سال هاست تمام تلاش خود را برای جلوگیری از عرضه زغال ‌سنگ، نفت و گاز از روسیه به اروپا انجام می دهد.

      با این پس زمینه، هشدار جفری ساکس، اقتصاددان مشهور آمریکایی که استراتژی ایالات متحد، جنگ طولانی در اوکراین با هزاران کشته است، بسیار قابل درک است. او توصیه می کند که اروپا راه خود را برود و یک اوکراین بی طرف با خودمختاری برای دونباس را به عنوان یک راه حل مذاکرات مطرح کند. شگفت آور است که سیاستمداران و روزنامه نگاران در اروپا، به ویژه در آلمان، تا چه اندازه  ارتباطات های ژئواستراتژیک را تشخیص نمی دهند و از استراتژی بسیار خطرناک ایالات متحد برای گرم نگه داشتن  بیشتر جنگ اوکراین پیروی می کنند. این استراتژی بسیار خطرناک است، زیرا ایالات متحد آشکارا خواهان پیروی از توصیه رئیس جمهور سابق خود جان اف کندی نیست که بر اساس آن یک قدرت هسته ای هرگز نباید در موقعیتی قرار گیرد که دیگر نتواند راه نجات آبرومندانه ای پیدا کند.

      کم تجربه بودن سیاستمداران مسئول در دولت کنونی آلمان در زمینه سیاست خارجی، نکته بسیار منفی ای است.  افزون بر این، شرکت Blackrock که از افزایش قیمت سهام شرکت‌های تسلیحاتی درآمد زیادی کسب می کند،  کارفرمای سابق فردریش مرتس، رهبر کنونی بزرگترین حزب اپوزیسیون آلمان یعنی CDU است. فردریش مرتس قبلا لابی گر این شرکت بوده است.

     حزب سوسیال دموکرات آلمان فاقد سیاست مداران خواهان تنش زدایی مانند ویلی برانت و اگون بار است، که هنوز می دانستند امنیت آلمان و اروپا تنها با روسیه بمثابه قدرت هسته ای قابل دستیابی است. در حزب دموکرات آزاد آلمان (FDP لیبرال ها) نیز حتی یک سیاستمدار در قامت هانس دیتریش گنشر وجود ندارد، که به عنوان وزیر امور خارجه، همیشه خطر یک جنگ هسته ای محدود به اروپا را زیر نظر داشته باشد. حتی گیدو وستروله (وزیر خارجه قبلی آلمان) این شجاعت را داشت که به هنگام حمله آمریکا به لیبی، به آمریکا بی محلی کند. اما امروزه به کدام سیاسمتدار حزب دموکرات آزاد آلمان می توان هنوز اعتماد داشت؟

زبان فاشیستی بِربُک

      همسوترین و خطرناک ترین دست نشاندگان ایالات متحد در دولت فدرال و بوندستاگ آلمان سبزها هستند که یوشکا فیشر، رهبر سابق آنها، همراه با شریک تجاری پسین تر خود مادلین آلبرایت، شرکت آلمان در جنگ غیرقانونی و نقض کننده حقوق بین الملل در یوگسلاوی را به پیش برد. تصور بر این بود که از این بدتر نخواهد شد، اما وزیر امور خارجه جدید، آنالنا بِربُک، از زبان فاشیستی استفاده می کند و می خواهد روسیه را „ویران کند“. به گفته خودش، او بر دوش مادلین آلبرایت ایستاده که اخیراً درگذشت و مرگ 500000 کودک عراقی  به دلیل تحریم های ایالات متحد را توجیه کرد. حالا اگر لاوروف به هر دلیلی، مرگ 500000 کودک اوکراینی را توجیه کند، می توان تصور کرد  سبزها چه داد و فریادی سرخواهند داد.

      در این وضعیت بدون دورنما، تنها تاخیر در تحویل اسلحه از جانب اولاف شٌلتز کافی نیست. شعار دولت بایدن، ضعیف کردن روسیه به هر قیمتی و ارسال هر چه بیشتر تسلیحات بدون توجه به تلفات جانی ناشی از ادامه این ارسال ها است. آیا کسی جداً بر این باور است که روسیه به عنوان قدرت هسته ای در وضعیت سیاسی کنونی جهان اجازه شکست در جنگ اوکراین را به خود می دهد؟ تامین کنندگان متعصب تسلیحات در بوندستاگ آلمان، چه بفهمند و یا نفهمند، در افزایش روزافزون تعداد کشته ها مسئول هستند. جنگ چه مدت باید به درازا بکشد؟ به اندازه جنگ در افغانستان؟ چرا سیاست آلمان نباید از شکست‌ جنگ‌های مداخله‌ جویانه به رهبری ایالات متحد که وزارت دفاع آلمان در آنها شرکت داشته است درس بگیرد؟

     هر چند اندک، اما این امکان وجود دارد که رئیس جمهور فرانسه امانوئل ماکرون و صدر اعظم آلمان اولاف شولتز مانند فرانسوا اولاند و آنگلا مرکل، به آغوش جنگ ‌افروزان ایالات متحد افتاده و برای یک راه حل مذاکره بر اساس پیشنهاداتی که قبلاً توسط ولودیمیر زلنسکی حمایت شده بود، یعنی بیطرفی اوکراین و خودمختاری برای دونباس، تلاش کنند. در این رابطه رئیس جمهور اوکراین شریک قابل اعتمادی نخواهد بود زیرا توسط ایالات متحد و راستگرایان افراطی در اوکراین مدام تحت فشار است.

     رقابت بین قدرت‌های جهانی آمریکا، روسیه و چین، اروپا را مجبور می‌کند هر کار ممکنی را انجام دهد تا به درگیری هسته ای قدرت های بزرگ کشیده نشود. شارل دوگل این خطر را برای فرانسه تشخیص داده بود واز اینرو ادغام نیروهای مسلح فرانسه در ناتو به رهبری ایالات متحد را رد کرد، زیرا او نمی خواست به تمایل ایالات متحد برای استفاده از نیروهای هسته ای خود در صورت درگیری با اتحاد جماهیر شوروی، حتی درصورت تهدید مسکو به ضد حمله به شهرهای بزرگ آمریکا، اتکا کند. از اینرو او اصرار داشت که فرانسه نیروی هسته ای خود را ایجاد کند. طبق شعار او „دولت ها هیچ دوستی ندارند، فقط منافع دارند“، و هنگامی که صحبت بر سر مرگ و زندگی یعنی جنگ باشد، به اعتقاد او تصمیم گیری را نمی توان به دیگران واگذار کرد.

صلح پایدار با تنش زدایی

      صدراعظم ویلی برانت نیز مانند دوگل می‌دانست که سیاست صلح و تنش زدایی خود را تنها در مقابله با مقاومت های واشنگتن پیش خواهد برد. او با اعتقاد به اینکه صلح در اروپا تنها اینگونه تضمین خواهد شد، سیاست شرق خود را گام به گام به اجرا  گذاشت. ایالات متحد از این امر بسیار ناراحت بود و همانگونه که یک تماس تلفنی بین هنری کیسینجر و ریچارد نیکسون نشان داد، کیسینجر آشکارا آرزوی مبتلا شدن ویلی برانت به سرطان را به زبان راند.

     اکنون یک بحث ماجراجویانه در آلمان در جریان است. سیاست تنش زدایی یعنی تلاش برای همکاری خوب با روسیه، دلیل وضعیت کنونی است. به ندرت حقیقت اینگونه وارونه جلوه داده شده. هرگز تا این حد آشکار نبود که تبلیغات آمریکایی، تا چه اندازه ای شکل دهنده و مشخص کننده رسانه ها و بحث های سیاسی در آلمان هستند. حقیقت چیز دیگری ست. سیاست تنش زدایی که در میانه دهه 60 میلادی آغاز شد،  منجر به صلح پایدار در اروپا و فروپاشی دیوار برلین و خروج نیروهای شوروی از آلمان و اروپای شرقی شد. در دهه 90 میلادی، سیاست رویارویی با گسترش ناتو به سمت شرق و محاصره فزاینده روسیه آغاز شد. این سیاست منجر به جنگ در یوگسلاوی و همچنین تهاجم نیروهای روسیه به اوکراین شد که هر دو بر خلاف قوانین بین المللی هستند.

   اگر به زودی از طریق مذاکرات صلحی حاصل نشود، خطر جنگ هسته ای افزایش خواهد یافت، زیرا مسئولان در مسکو در تنگنا هستند و ماجراجویان در واشنگتن سال ها بر این باورند که می توان یک جنگ هسته ای را تنها به اروپا محدود کرد.

 

No Comments

Comments are closed.

Share