اما واکنشهای مردم پس از زلزله بم نشان میدهد که این بار جامعه ایران – که از کارشناسان برجستهای برخوردار است و میلیونها جوانش با علم و مظاهر تمدن مدرن سر و کار دارند- براحتی تن به استدلالهای قضا و قدری نداده و علیرغم شرایط خفقان و سرکوب حاکم، دست از طرح پرسشهای مؤاخذهگرانه درباره علتهای زمینی این زلزله نمیکشند.
زمین لرزهای که دهها هزار امید و آرزو را در زیر آوارهای شهر باستانی بم دفن کرد، در عین حال چهره کریه این واقعیت را در پیش چشمان ایرانیان و جهانیان به نمایش گذاشت که کشور ما فاقد مدیریت است. این واقعیت تکان دهنده از جمله در نمودهای زیرین جلوه یافت:
- در کشوری چون ایران – که جزو زلزلهخیزترین کشورهای جهان است- بدلیل عدم نظارت نهادهای مسئول بر امر مسکن سازی، سپردن ساختمان سازی بدست بساز و بفروشان سودپرست و فقر مردم، اکثریت مردم در خانههای آجری و خشت گلی زندگی میکنند، که تاب مقاومت در برابر زمین لرزه را ندارند.
- کشور ثروتمندی چون ایران توانایی ایجاد گروههای امدادگر با سگهای ردیاب را ندارد و در نتیجه برای کاوش زیر آوارماندگان باید ساعتها – که هر لحظه آن میتواند به قیمت جان انسانی تمام شود- منتظر کمک از خارج ماند. تازه هنگامی که گروههای امدادگر داخلی به ابتکار خود قصد رفتن به محل سانحه را دارند، باید بلیط هواپیما را از جیب خود بپردازند!
- کشور بزرگی چون ایران که تجربه سالها جنگ را داشته و در معرض انواع سانحههای طبیعی قرار دارد، فاقد ذخیره خون کافی، خودرو برای حمل کمکها به محل سانحه و تجهیزات لازم نظیر لودر، پتو و چادر برای چنین لحظههای بحرانی است. در نتیجه نخست پس از وقوع فاجعه تدارکات آغاز میشود؛ نوشدارو پس از مرگ سهراب!
- کشوری باستانی چون ایران فاقد یک استراتژی برای حفظ سرمایههای تاریخی خود که جزو میراث فرهنگی بشری بشمار میروند، است. در نتیجه ارگ بینظیر بم با خاک یکسان میشود.
- علیرغم فداکاریها و همبستگی کم نظیر مردم، بدلیل نبود امکانات پیشپا افتادهای مانند انبار سرپوشیده، بخش مهمی از کمکهای مردم از بین میرود.
- بدلیل فقدان عملی ِ مرکزی برای سازماندهی و هماهنگسازی فعالیتهای یاریرسانی، لحظههای گرانبهایی که گروههای امدادگر داخلی و خارجی میتوانستند بسیاری را از زیر آوار زنده بیرون بکشند، در فرودگاههای مهرآباد و کرمان تلف شده و در محل فاجعه نیز هر گروه به ابتکار خود دست بکار شدهاند. به گفته نماینده گروه سازمان ملل مستقر در بم «در حالیکه زمان طلایی در روزهای نخست از دست میرفت، بعضی مسئولان با بیتفاوتی از کنار مسئله میگذشتند و حاضر به دادن اطلاعات مفید و امکانات حمل و نقل نبودند»! ۱
البته سیاهه این واقعیتهای تکاندهنده به همینجا ختم نمیشود و متأسفانه باید گفت هیچیک از این موردها برای مردم کشور ما تازگی ندارد. در همین چند دهه اخیر، پیش از بم در منجیل و رودبار و پیشتر از آن در طبس – درست در زمانی که ادعا میشد ایران در آستانه تمدن بزرگ قرار دارد- شاهد چنین صحنههایی بودهایم. تجربه نشان داده که هر بار پس از وقوع فاجعه تب و تاب سراسر ایران را فراگرفته، مردم بیاری هم شتافتهاند، کارشناسان درباره علت وقوع فاجعه موشکافی کردهاند، مسئولان مملکتی با مردم در لفظ ابراز همدردی نموده، پس از گذشت چند هفته احساسات فروکش کرده، بازماندگان فاجعه فراموش شده و ایرانیان در انتظار اینکه فاجعه بعدی در کجا مردم را بخاک و خون میکشد، بحال خود رها شدهاند. همه شواهد حکایت از آن دارند و بر همگان اعم از کارشناسان و مسئولان مملکتی تا مردم کوچه و بازار روشن است، که این بار نیز وضع بهمین منوال خواهد بود.
حال پرسش این است که چرا علیرغم وجود آگاهی نسبت به این وضع، این دور تسلسل باطل کماکان ادامه دارد؟
بنظر نگارنده گره اصلی را در ساختار مدیریت سیاسی کشور باید جستجو کرد. مشکل اصلی آنست که در کشور ما «مدیران سیاسی» به معنای کسانی که از سوی شهروندان برای اداره امور آنان بر پایه تنظیم رابطه گروههای مختلف اجتماعی برگزیده شده باشند، وجود ندارند. در ایران، بجای مدیران سیاسی، ما با حاکمان سیاسی مواجهیم که منبع قدرتشان از مردم نشأت نمیگیرد و ازینرو نیز خود را در برابر مردم پاسخگو احساس نمیکنند، بلکه خویش را صاحبان جان و مال و ناموس مردم میدانند. صاحبان قدرت که پا در زمین شهروندی ندارند با اتصال خویش به آسمان اوهام میکوشند دهان «رعیت»های پرسشگر را ببندند: زمانی «ظلالله»اند و زمانی نماینده خدا بر روی زمین.
و نیز بر مبنای همین منطق است که تلاش میشود مسایل کاملا مشخص زمینی با معجزه، مشیت الهی و یا قضا و قدر توضیح داده شود. تصادفی نیست که فردی مانند آقای رفسنجانی – که معاملههای پرسود خود را بر پایه قاعدههای اقتصادی کاملا زمینی صورت میدهد- در پیام به زلزله زدگان بم میگوید:«از درگاه خداوند متعال برای مردم استان کرمان بویژه مردم متدین و خونگرم شهرستان بم، صبر و پایداری در مقابل این امتحان الهی آرزو میکنم».
بدیهی است که اگر زلزله بصورت «آزمون الهی» توضیح داده شود، دیگر جایی برای شکایت و به مؤاخذه کشیدن مسئولینی که امر مسکن سازی را بدست بساز و بفروشان سودپرست سپردهاند، باقی نمیماند: خداوند را که نمیتوان مؤاخذه کرد، در مقابل او باید تسلیم بود.
اما واکنشهای مردم پس از زلزله بم نشان میدهد که این بار جامعه ایران – که از کارشناسان برجستهای برخوردار است و میلیونها جوانش با علم و مظاهر تمدن مدرن سر و کار دارند- براحتی تن به استدلالهای قضا و قدری نداده و علیرغم شرایط خفقان و سرکوب حاکم، دست از طرح پرسشهای مؤاخذهگرانه درباره علتهای زمینی این زلزله نمیکشند. وقتی رئیس مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن اعلام میکند که اگر شهر بم بر اساس آییننامه 2800 طراحی ساختمان، در برابر زلزله ساخته شده بود، اکنون پابرجا بود، نشانگر آنست که بخش مهمی از افکار عمومی در ایران دیگر با «آزمون الهی» تحمیق نمیشود. زیر فشار سنگین همین افکار عمومی است که فردی چون عسگراولادی – که خود و یارانش مدتهای طولانی پستهای کلیدی را اشغال کرده بودند و یا هنوز در اشغال دارند و بسیاری از ساختمانهای سست در کشور در زمان مسئولیتهای ایشان ساخته شده – ناگزیر به «همرنگی با جماعت» شده و سخن از برخورد علمی با مسئله زلزله میراند و خواستار مؤاخذه مسئولین میگردد و یا نماینده سنندج در مجلس اسلامی پرده دری میکند که این نهاد یک سال پیش در دو نوبت، در دستور کار گذاشتن طرح کارشناسان مبنی بر مقاومسازی ساختمانها و ایمنسازی شهرها را رد کرد!۲
با علم به چنین کوتاهیها، بیمسئولیتیها و بیتفاوتیهای حاکمان جمهوری اسلامی نسبت به سرنوشت میلیونها ایرانی است که بخشهای آگاه و متشکل جامعه شهروندی میکوشند سرنوشت خود را بدست خویش گیرند. این نیز پدیده مهمی است که پس از زلزله بم بشکل بارزی بچشم میخورد. در این رابطه میتوان به گردهمایی برای تشکیل کمیته هماهنگی سازمانهای غیردولتی زنان و کودکان برای کمک به زلزله زدگان اشاره کرد. در این گردهمایی حدود 200 نفر از سازمانهای غیر دولتی مانند انجمن دفاع از قربانیان خشونت، انجمن تنظیم خانواده، کانون توسعه فرهنگی، انجمن احیای ارزشها، خانه مادر و کودک، انجمن هموفیلی، جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست، مرکز فرهنگی زنان، شورای کتاب کودک، مؤسسه تلاشگران بقا، بوم ایران، مؤسسه پژوهشی بچههای دنیا، خیریه حضرت فاطمه، انجمن جوانان جاوید ایران، سایت زنان ایران، صندوق زنان گیتا مهر، کانون هستی اندیش، مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودک، مؤسسه محک و صندوق دوستی شرکت داشتهاند. فعالیتهای کانون نویسندگان ایران، گروههای هنری، باشگاهها و انجمنهای ورزشی و … در کمک به زلزلهزدگان بم از دیگر نمونهها در این رابطه است.
اگر این نهادهای جامعه مدنی به همراه برخی نشریهها و روزنامهها و یاریگیری از کارشناسان کشور ما موفق شوند نیرویی متشکل در خارج از قدرت سیاسی برای پیگیری خواستههای مردم مبنی بر مقاوم سازی ساختمانها و ایمنسازی شهرها در برابر زمین لرزه و نیز کنترل ضابطههای ساختمانسازی از سوی ارگانهای مسئول دولتی ایجاد کنند، و نیز کوتاهیها در این زمینه را چه از سوی مسئولان و چه از سوی بساز و بفروشها مورد بازخواست و پیگرد حقوقی قرار دهند، آنگاه امید آن میرود که «مدیریت سیاسی» کشور نیز ناچارا تحرکاتی از خود نشان دهد و زلزلههای بعدی ابعادی چنین فاجعهآمیز نداشته باشند. در این مبارزه مدنی میتوان از همه امکانات موجود و رسمی مانند شوراهای شهرها بعنوان اهرم فشار بر صاحبان قدرت در کشور استفاده کرد. لازم به تأکید است که در اینجا نقش مهمی بعهده کارشناسان – بویژه دانشگاهیان- است که با ارائه و توضیح پیشنهادهای عملی در مورد راههای پیشگیری از فاجعههای بعدی و ویرانی میراثهای فرهنگی ایران، از یکسو تشکل نهادهای مدنی را در طرح خواستههای مشخص یاری رسانند و از سوی دیگر مانع بفراموشی سپرده شدن این موضوع در اذهان عمومی شوند.
اگر چنین نیروی اجتماعی شکل نگیرد، آنگاه تنها باید منتظر «معجزهای» برای تغییر وضعی که در بم و پیشتر از آن شاهدش بودهایم، شد! آنگاه است که بقول شاعر «… نه بر مرده، بر زنده باید گریست».
۱ آفتاب یزد، 11 دی 1382
۲ ایلنا، خبرگزاری کار ایران، کد خبر 62261
No Comments
Comments are closed.