نویسنده و مترجم و رورنامه نگار مبارز و سنت گذار کشورمان که
با قلم شاعرانه و زیبایش روح پایداری در مبارزه برای تامین آزادی
و عدالت اجتماعی و برای دفاع از حقوق و حیثیت انسانی را به
خانه هایمان آورد!
حدود 60 سال از تشکیل اولین کنگره سراسری نویسندگان و شاعران و هنرمندان ایران گدشت. همرزمان ما یک به یک جهان را ترک کردند و ارثیه معنوی خود را برای آیندگان بدست ما سپردند.
با کمال تاسف 60 سال پس از تشکیل اولین کنگره اهل قلم و هنر ایران، ما هنوز هم از بر پایی یک تشکل بزرگ سراسری برای دفاع متمرکز از آزادی فکر و آزادی نشر اندیشه محروم مانده ایم.
در میان نویسندگان و ادیبان، در میان اهل فرهنگ و اقتصاد و سیاست، رسم بر آنست که کار خودی را بدون توجه به سطح آن پر رنگ تر سازند و آنرا بعنوان نمونه و حاصل توان ملی در اندیشیدن و ارایه کار فکری به دیگران به نمایانند. زیرا در آن صورت است که می توانند از حق و منافع آن در جهان برای خود دفاع کنند و به آن مفتخر باشند.
در جامعه „قلمزنان پراکنده و غیر متحد“ ما این اصل بدلیل چشم و همچشمی های کودکانه گاه در سایه قرار می گیرد. به همین جهت کمتر دیده می شود که کسی از نویسندگان کشورمان و کارهای خودی آنها با احترام یاد کند. بجای آن بیشتر بر روی کارهای ترجمه ایی آنان و دیگران تکیه می شود.
در جامعه „قلمزنان پراکنده و غیر متحد“ ما برای بی خبر نگهداشتن مردم از وجود نویسندگان برون آمده از میان ملت و کارهای آنان که حاصل کار و توان فکری خودشان است، اکثرا بر روی ترجمه ها تکیه می کنند و کارهای مترجمان را بزرگ جلوه می دهند.
اینان با کمک این تکیه مصنوعی و نابجا بروش غیر مستقیم و روان گردانه به مصرف کنندگان کالای فکری چنین القا می کنند که جامعه ما مصرف کننده است و باید بماند تا مورد پسند و احترام آنها قرار گیرد. اینان می کوشند به این طریق نسل بعدی قلمزنان جوان ما را هرچه بیشتر بسوی ترجمه سوق دهند و اندیشیدن و خلق کردن آثار فکری را در کشور مان منسوخ سازند.
این رسم نا مطبوع در دوران استبداد دراز مدت رژیم سلطنتی پهلوی رایج شد و همه ابزارها بکار گرفته شدند تا ما نویسنده ملی نداشته باشیم و نتوانیم خودمان فکر کنیم و تولید کنیم. ما را ذلیل و مصرف کننده دیگران می خواستند و به همین جهت برای نویسنده ای که فکرش با فکر نویسنده خارجی نزدیکی داشت و کتابی می نوشت و در آن با تکیه بر نظرات خود موضعی را اعلام می کرد، مدت زندان بیشتری بریده می شد تا مترجمی که متن خارجی مشابه ای را ترجمه می کرد و مسولیتی در مقابل طرز فکر نویسنده خارجی بعهده نمی گرفت.
این همه برای آن بود که نویسندگان ما خود مستقل فکر نکنند و ننویسند! فکر کردن و انتقاد کردن رایج نشود! فکر خودی در مقابل دستگاه فکری و سیاسی حاکم بر کشور قرار نگیرد! روی دیگر این فشارهای ضد ملی وادار کردن غیر مستقیم اهل قلم به ترجمه آثار دیگران بود. زیرا ترجمه را می توانستند هر چقدر که مایل بودند سانسور کنند.
این رسم نا مطبوع بایستی آگاهانه بدور انداخته شود و جامعه ما برای توان و استعداد های ادبی و هنری ملی (آنچه که کار خلق شده نویسندگان خودمان است) در هر سطحی که باشند، نیز اعتبار قایل شود و برای آنچه که می تواند متکی به خود تولید کند نیز سرش را بالا نگه دارد و بکوشد که قوت و ضعف آنرا بشناسد و به جبران عقب ماندگی ها به پردازد و شیوه های نو را بیاموزد و بکار گیرد.
60 سال پس از تشکیل اولین کنگره نویسندگان و شاعران و هنرمندان ایرانی هنوز هم برای برخی از صاحبنظران فرق میان نویسنده و مترجم و اهمیت برجسته کردن نویسندگان ملت خودمان موضوعی نا آشنا می نماید.
* * *
نویسندگی شغل نیست، هنر است! یعنی شما با رفتن به یک کلاس درس، نویسنده نمی شوید. با اصول نگارش و نقطه و کما و شروع و پایان مقاله نویسی آشنا می شوید و نمره خوبی هم در مدرک پایان نامه تان برای شرکت در کلاس آموزش نقطه گذاری و … درج می شود، اما نویسنده نخواهید شد مگر آنکه توانایی و هنرش را داشته باشید.
در میدان کار خلاق „نویسندگی و پژوهش“ استعدادها و نیروهای دیگری نیز در کار اند تا به کمک آنها اثری منسجم آفریده شود که قابل استفاده دیگران هم باشد. یعنی دیگران هم بتوانند از آن چیز و یا چیزهایی بیاموزند.
مترجمی اما یک شغل است! شغلی برای گذران زندگی؛ آنگونه که به آذین خود از آن نام برده است! شغل! آنگونه که „وکالت„، „پزشگی“ و „روزنامه نگاری“ و „کتابفروشی“ و … نیز می باشند. شما با رفتن به کلاس درس مترجمی و آموختن فن ترجمه به درجه مترجمی نایل می شوید و دیپلم مترجمی دریافت می کنید و قادر خواهید شد که آنچه را دیگران به زبان دیگری نوشته اند به زبان مادری تان واژه به واژه و یا جمله به جمله باز گردانید و بلعکس.
میان رفتار و کار نویسندگان یک فرق اساسی وجود دارد، همانگونه که میان رفتار و کار هنرمندان در عرصه های تاتر و موسیقی و نقاشی و … نیز این فرق اساسی وجود دارد.
میان رفتار و کار مترجمین نیز یک فرق اساسی وجود دارد، همانگونه که میان رفتار و کار وکیلان، پزشگان و روزنامه نگاران و آموزگاران و … نیز این فرق اساسی وجود دارد.
آنچه که یک قلمزن؛ نویسنده یا مترجم و یا روزنامه نگار و …، را از دیگران متمایز می سازد، جبهه ای ایست که وی انتخاب کرده و در آن سو ایستاده است؟ جبهه مردم و جبهه ضد مردم!
میان رفتار اهل قلم از دو جبهه یک فرق اساسی وجود دارد. همانگونه که میان رفتار وکلاو پزشگان و روزنامه نگاران و … از دو جبهه نیز این فرق اساسی وجود دارد.
میان رفتار وکیلی از جبهه اول که دفتر کارش پر از مراجعه کنندگان ستمدیده ای می باشد که قادر به پرداخت حق وکالت نمی باشند با رفتار وکیلی از جبهه دوم که دفتر کارش پر از ستمگران مافیایی است که با پرداخت حق وکالت کلان مقدار، از او گلادیاتوری می سازند تا با کمک دانش و توانایی او محروم ستمدیده و فقیری را بیشتر له کنند و حقی را پایمال کنند، فرق اساسی وجود دارد.
میان رفتار پزشگی از جبهه اول که مطب او پر از بیماران محرومی می باشد که قادر به پرداخت حق ویزیت نمی باشند، با رفتار پزشگی از جبهه دوم که فقط در مقابل دریافت حق ویزیت کلان مقدار به درمان بیماران اقدام می کند و محرومان بایستی برای معالجه توسط او به زیر بار قرض های کلان مقدار بروند و یا بمیرند، فرق اساسی وجود دارد.
میان رفتار یک نویسنده یا یک مترجم و یا یک روزنامه نگار و … از جبهه اول که با نوشتن و یا ترجمه، با نشر افکار انسانگرایانه و روشنگرانه، به آموزش اخلاقی و اجتماعی جامعه کمک می رساند تا جامعه ناخالصی های اخلاقی و کجرفتاری های اجتماعی خود را باز شناسد و برطرف سازد و به مدنی تر شدن جامعه کمک می رساند و بهمین جهت با عمله و اکره مستبدان حاکم در می افتد و سر و کارش به زندان و شکنجه گاه و بازجویی های درازمدت می افتد! با رفتار یک نویسنده یا یک مترجم و یا یک روزنامه نگار و … از جبهه دوم که به نوشتن و ترجمه و نشر آثار تحمیق کننده و بازاری می پردازد تا از پایین ترین قوه و غریزه انسانی بهره گیرد و جیب خود و ناشرش را پر کند و خود را با عمله و اکره حاکمان بیسواد و جاهل در زیر زمین های نیمه تاریک بازجویی و شکنجه های طولانی نیز در نیاندازد، فرق اساسی وجود دارد.
* * *
زنده یاد محمود اعتماد زاده معروف به „به آذین“ قبل از آنکه یک مترجم باشد، خیلی ساده یک نویسنده ، یک نویسنده ملی ماست! او نویسنده ایست که در کنار کار نویسندگی خود به ترجمه آثار نویسندگان بزرگ جهان نیز پرداخته است. آنگونه که برخی در کنار شاعری و نویسندگی خود به شغل روزنامه نگاری و کتابفروشی و … هم پرداخته اند. متاسفانه اینجا و آنجا برخی می کوشند نا آگاهانه با کم رنگ کردن این وجه اصلی در کار خلاق به آذین:نویسندگی، و نام نبردن از آثار خودش، اعتبار نویسندگی او را نا چیز جلوه دهند.
برخی از اینان مقهور نام نویسندگان کتاب هایی می باشند که وی به وجهی بسیار عالی ترجمه کرده است، تغییر و تحول ساختاری و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی جوامع ترسیم شده در آن کتاب ها را همراه با نقش روشنفکران و روشنگران و هنرمندان در پدید آمدن آن تغییرات را با قلم دلچسب و شاعرانه خود و با هنرمندی کامل به فارسی باز گردانده است و پیام های فرهنگی و اجتماعی نویسندگان آنها را به خوانندگان خود منتقل کرده است.
برخی دیگر که نوشته های وی را به علت ممنوع النشر و در دسترس نبودن آنها نه خوانده اند و یا اصولا نام آنها را هم نه شنیده اند، نا آگاهانه می کوشند که وی را از سکوی یک نویسنده منتقد ایرانی پایین بکشند و بر سکوی یک مترجم منتقد ایرانی به نشانند.
برخی از روی نا آگاهی به او لقب بی معنی „مترجم پیشکسوت“ را داده اند، تا این جابجایی ناحق و نادرست در نامگداری را برای خوانندگان خود دلچسب تر سازند. غافل از آنکه پیشکسوتی در ترجمه آثار دیگران به کسان دیگری در تاریخ ادبیات ما تعلق دارد و صفت مهمی هم نیست.
به آدین پیشکسوت تلفیق هنرش و شغلش و بکارگیری آندو در مبارزه فعال اجتماعی است! او پیشکسوت و سنت گدار دفاع علنی از حقوق نویسندگان و هنرمندان کشورمان است. آری اینرا می توان گفت! اما پیشکسوت در ترجمه؟ گفته ایی نا صحیح و کمی هم تحقیر کننده است که نویسندگان و مدعیان نا آگاه چنین نامگداری ها از محتوای آن بی اطلاعند.
یک علت مهم برای این برداشت نا درست، ممنوع اعلام شدن چاپ و نشر آثار شخصی به آدین و چاپ نشدن آنها طی دهه های متوالی در رژیم های سلطنتی مشروطه و اسلامی تا به امروز می باشد. ممنوعیتی که با تکیه بر تابوهایی انجام گرفته است که با کمک سازمان های خادم استبداد رایج شده اند و مانع نگارش و نشر افکار نو می شدند و هنوز هم مانع می شوند.
نویسندگان در کشور ما از دیر باز در مقابل یک دو راهی تحمیلی ایستانده می شوند:
یا باید سازش کنند و فقط در باره فواید علفخواری بنویسند و شعر ناب بگویند و آزاد باشند؛
یا سازش نکنند و به زندان و شکنجه و مصیبت دچار شوند! بیکار شوند و در جستجوی کاری بدنی برآیند. کاری که از همه آنان بر نمی آید.
اگر چه این قصه سر دراز دارد و سعدی نامی هم در تاریخ ما و از میان نویسندگان ملی ما وجود داشته است که مجبور به خشت زنی می شود تا بتواند گذران کند و خشت زنی هم عیب نبوده و نیست! بهر حال بهتر از زنده ماندن به حساب خان ها و یا موسسات حمایت کننده اروپایی و آمریکایی و بورس دهنده است!
هم اوست که با تکیه بر آگاهی اجتماعی خود می گوید:
هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طاعی نبرد!
در دوره معاصر، نویسندگانی که بدلیل شرکت در مبارزه اجتماعی و سازش نکردن از کارشان اخراج می شدند و اخراج می شوند و هنوز در محل کار جدیدشان خوب مستقر نشده اند، که ماموران سازمان امنیت کشور به صاحب کاران مراجعه می کنند و از آنان قول همکاری و مواطبت و گزارش رفتار همکار تازه کار را طلب می کنند، شانسی برای کار در جمع کارکنان موسسه جدید نخواهند داشت.
نویسنده این سطور خود شاهد چنین وضعیتی در باره سازش ناپذیران دیگر از میان همه گروه های سیاسی و فرهنگی جامعه ما بوده است. از معلمینی که در اعتصابات شرکت کرده بودند تا قلمزنان و هنرمندان و کارگران و متخصصینی که جرات نقد و اعتراض یافته بودند.
چنین بوده و هنوز هم چنین است وضعیت سازش ناپذیران در جامعه ما.
این گناه نویسندگان ما نیست که مجبور می شوند به ترجمه روی آورند و از طریق آن شانس زنده ماندن را برای خود در سخت ترین شرایط اجتماعی و اختناق سیاسی فراهم آورند. برای نویسنده ای مانند به آذین بعد از حضور اجباری در زندان های رژیم شاه و بیکاری های بعد از آن، چاره ایی باقی نمانده بود به جز رو آوردن به شغل مترجمی تا با ترجمه و نشر کتاب به گدران زندگی ادامه دهد.
از میان نویسندگان ما، آنان که مانند سعدی دو بازوی قوی داشتند، می توانستند برای گذران زندگی به کار بنایی و گل لگد کنی هم به پردازند. اما کسانی مانند به آذین که قادر به انجام کارهای سخت در سر ساختمان ها نبودند؛ بایستی راه دیگری می یافتند تا تسلیم رژیم های نشوند. مهم آن بود که از این کار تحمیلی نیز پرچمی برای آگاه کردن مردم کشور در مبارزه اجتماعی برای آزادی و ترقی بسازند.
به آدین توانست بدرستی میان این دو پلی مستحکم بنا کند. او از شغل مترجمی اش نیز که منبع درآمدش بود به عنوان ابزاری جهت آگاه کردن جوانان و تقویت میل به زندگی و مبارزه برای دستیابی به یک زندگی بهتر، بهره گرفت.
این آن تفاوت اصلی میان رفتار یک مترجم مبارز و آگاه و یک مترجم عادی می باشد.
این عملکرد آگاهانه متکی بر طرز تفکر ترقی خواهانه اش، وی را به یک شخصیت اجتماعی بدل کرد که فراتر از هنرش: نویسندگی و شغلش: مترجمی میرفت. زیرا او آگاهی اجتماعی و طبقاتی خود را با توان هنریش در نویسندگی و توان شغلی اش در ترجمه را با هم تلفیق کرد و از آن سلاحی برای مبارزه علیه بیداد و غارت و استثمار ساخت و حاصل کارش را همچون مشعلی همیشه فروزان فرا راه پویندگان راه آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی قرار داد. برای گدران زندگی قلم به مزد نشد و از آرمان های انسانی خود دور نشد و در صف مردم ستمکش و استثمار شونده باقی ماند تا صدای آنان را به گوش همگان برساند. به همین جهت از یکسو مورد احترام مردم جامعه بود و از سوی دیگر موجب غبطه و حسد کوتوله های فکری و سیاسی واقع گردید، کوتوله هایی که برایش درد و رنج فراوان فراهم آوردند.
* * *
انتخاب کتاب ترجمه شونده تابع و نزدیک به نقطه نظرات مترجمی است که سر خود بدون سفارش ناشر، به ترجمه کتابی می پردازد. هر مترجمی می تواند کتاب بی محتوا و سهل الهضم و یا بلعکس کتاب با محتوای انسانی و آموزنده را انتخاب کند و آنرا قابل استفاده مردم خود سازد. اگر جامعه خوب پاسخ دهد، نویسندگانی که به کار ترجمه پرداخته اند تا مجبور به بارکشی و کارگری در سر ساختمان ها نشوند، می توانند وقت بیشتری را صرف نوشتن خلاق خودی بکنند و از آن برای ساختن جامعه خود نیز بهره گیرند. در غیر این صورت وقت نویسنده ای که توانایی خلق آثار ادبی و هنری و اجتماعی بی شماری را داشته است، اجبارا صرف انجام کاری خواهد شد تا حد اقل زندگی را برای او مهیا سازد و او را قادر سازد که تسلیم نشود و زندگی اش بگدرد.
زندان های کشور ما در هر دو رژیم با موسسات بورس دهنده اروپا و آمریکا فرق دارند. مهمانان فراخوانده شده به آن زندان ها نمی توانستند و نمی توانند به مهمانداران و صاحبخانه ها نامه شکواِیه بنویسند و از اینکه وضع کار و معیشت آنان نا مرتب است، گله و شکایت کنند و بگویند:
“ ای شما که ما را به اینجا آورده اید، یک فکری هم به حال ما کنید تا ما خوب زندگی کنیم!“
اگر یک اهل قلم توانست علیرغم محدودیت های اعمال شونده توسط مستبدان از چنین امکانی بهره گیرد و به موازات ارایه ترجمه های بسیار عالی از کتاب هایی که به گنجینه آثار کلاسیک با محتوای انسانگرایانه و اجتماعی ملل جهان تعلق دارند، به خلق آثار شخصی اش هم به پردازد، جای افتخار او و ملتی است که از میانشان قلمزنانی این چنین بر می خیزند و ضمن شرکت فعال در جنبش ترقی خواهانه جامعه خود مشگلات عدیده را چنین تحمل می کنند و قلم به مزد هم نمی شوند و آثاری شخصی نیز برای نسل های آینده از خود باقی می گدارند.
به عبارت دیگر آگاهانه در چنبره ایی که دیکتاتورها هدفمند برای آنها ایجاد کرده اند تا آنان را از کار و فکر خلاق خودی باز بدارند، گیر نمی کنند و غرق نمی شوند.
م. ا. به آذین یکی از این نویسندگان کشور ماست که به جرات می توان گفت مایه افتخار و مباهات ملت ماست. زیرا علیرغم وجود همه انواع محدودیت های تحمیل شونده در دو نظام توانسته است از خود برای ملت ما ارثیه ایی بزرگ باقی گذارد. ارثیه ایی که نسل های آینده نیز مانند نسل ما از آن بهره خواهند گرفت و به یقین ضمن ساختن ایرانی نو و آباد و برخوردار از آزادی و عدالت آنگونه که به آذین در آرزویش بود، از او به عنوان کسی که یک ارثیه معنوی بزرگ برای ما و آنها باقی گذارذه است، یاد خواهند کرد.
بزرگی ارثیه معنوی به آذین * برای ما و نسل های آینده مانع از آن نخواهد شد که امروز و یا فردا، بدخواهان و قلم بمزدان پنهان و آشکار استثمار گران و تجاوز گران به حقوق انسانی مردم، کوتوله های فرهنگی و سیاسی، اینجا و آنجا در لباس ها و رنگ های گوناگون و از مواضع مختلف، زیر پوشش های دروغین و به دستور پرداخت کنندگان خاکستری پوش خود، حقارت و بد خواهی خود و تسلیمشان در برابر قدرتهای قاهر استثمار کننده و استبداد و ناچیزی و عجزشان را در مقابل ارثیه معنوی بزرگ به آذین به اشکال گوناگون علیه او به نمایش نگذارند.
* * *
م. ا. به آذین به گروه نویسندگان، منتقدان و مترجمان سازش ناپذیر جبهه اول کشورمان تعلق دارد که هرگز جبهه مردم را حتا برای لحظه ای هم ترک نکرد. نگارنده افتخار دارد که بخشی از زندگیش با زندگی این نویسنده، منتقد و مترجم انسانگرا و عدالت خواه و ترقی خواه و سنت گذار کشورمان در مبارزه برای آزادی اندیشه و نشر آن، در مبارزه برای تامین حقوق انسانی گره خورده است و از او و در کنار او در میدان نبرد علیه نادانی و مبارزه و پایداری در راه آزادی و عدالت و دفاع و حفاظت از حقوق و عزت انسان ها بسیار چیزها آموخته است.
به آذین در سیاه ترین سال های رژیم ستمشاهی با بانگ رسای خود علیه دستگیری و شکنجه و زندان قلمزنان ایرانی لب به اعتراض گشود! و سنتی نو از خود بجا گذاشت. بخاطر دفاع از حق بیان و آزادی اندیشه و نشر آن بزندان انداخته شد و شکنجه های فراوان روحی و جسمی را تحمل کرد. اما هرگز تسلیم نگردید.
سنتی که امروزه پیروان بسیار در میان اهل قلم و هنر و سیاست یافته است.
به آذین به ما آموخت که در بدترین شرایط نیز صف زحمتکشان کشورمان را ترک نکنیم. با قلم و دانش اندوخته مان، با هرچه که در توان داریم برای آگاهی بخشیدن به توده های مردم بکوشیم و شجاعانه از نظرات خود دفاع کنیم.
به آذین به ما آموخت که در مقابل حاکمان مستبد و عمله و اکره آنها باید که به دفاع از عزت و حیثیت انسانی خود و جامعه خود برخیزیم و از آن شجاعانه دفاع کنیم و آنرا به عنوان یک سنت پایدار برای نسل های آینده کشورمان باقی گذاریم و نهراسیم که با زور به مهمانی آن آقایان برده شویم.
به آذین بما آموخت که از حق بیان و آزادی نشر اندیشه بدون قید و شرط دفاع کنیم و آنرابه عنوان یک سنت پایدار برای نسل های آینده کشورمان باقی گذاریم.
اکنون که این رزمنده پیر و خستگی ناپذیر صف ما را، نه بدلخواه خویش، ترک کرده است و پرچم همیشه در اهترازش را بدست ما سپرده است، بر ماست که کار و رفتار او را ارج نهیم و راهش را با سر بلندی ادامه دهیم. راه دیگری برای پیشرفت و تعالی و حفظ استقلال کشورمان بدون تامین آزادی و تامین حق بیان و آزادی اندیشه و نشر اندیشه و شرکت همگان در تصمیم گیری ها و برقراری عدالت اجتماعی وجود ندارد.
با تکیه مداوم بر تامین این حقوق انسانی خود و جامعه، خواب طلایی مستبدان را در همه جا و در هر لباس و هیبتی که خود را بنمایانند، آشفته کنیم. تا این حقوق تضمین شده را پس از تامین برای نسل های آینده کشورمان نیز تضمین شده و تامین شده باقی گذاریم.
یاد یار سنت گذار ما با پرچم همواره در اهتزازش در صف اول نبرد
علیه نادانی و استبداد و برای آزادی و حرمت انسانی گرامی باد!
حسین استاد محمد تهرانی اصل
پنجشنبه 25 خرداد ماه 1385
* * *
* از زنده یاد محمود اعتماد زاده – به آذین تا کنون آثار زیر امکان نشر یافته اند که اکثر آنها نایاب و ممنوع النشر می باشند:
1- در عرصه هنر نویسندگی :
1- نوشته های پراکنده ؛ 2- بسوی مردم ؛ 3- دختر رعیت ؛ 4- نقش پرند ؛ 5- خانواده امین، رمان نا تمام ؛ 6- مهره مار ؛ 7 – معراج ؛ 8- شهر خدا ؛ 9 – از آنسوی دیوار ؛ 10- مهمان این آقایان ؛ 11- نمایشنامه کاوه ؛ 12- مانگدیم و خورشید چهر ؛ 13- سایه های باغ ؛ 14- خانه پدری؛ 15 – نامه هایی به پسر ؛ 16 – چال (مجموعه چهار قصه) ؛
|
3- در عرصه مترجمی :
1- باباگوریو، بالزاک؛ 2- دختر عمو بت، بالزاک؛ 3- زنبق دره، بالزاک؛ 4- چرم ساغری، بالزاک؛ 5- هملت، شکسپیر؛ 6- اتللو، شکسپیر؛ 7- شاه لیر، شکسپیر؛ 8- استثنا و قاعده، برتولت برشت؛ 9- نامه سان میکله، دکتر اکسل مونته؛ 10- بازی عشق و مرگ، رومن رولان؛ 11- سفر درونی، رومن رولان؛ 12- جان شیفته، رومن رولان؛ 13- ژان کریستف، رومن رولان؛ 14- داستان اولن اشپیگل، شارل دکوستر؛ 15- دون آرام، شولوخف؛ 16- زمین نو آباد، شولوخف؛ 17- چاپایف، دیمتری فورمانف؛ 18- فاوست، گوته؛
|
2- در عرصه هنر نقد و پژوهش : 1- قالی ایران ؛ 2- گفتار در آزادی ؛ 3- بر دریا کنار مثنوی ؛ 4- از هر دری – زندگینامه سیاسی اجتماعی در دو جلد؛
|
4- در عرصه روزنامه نگاری : 1- مجله صدف؛ 2- مجله کتاب هفته؛ 3- مجله پیام نوین؛ 4- مجله گیلان؛ 5- نشریه سوگند ؛ 6- نشریه اتحاد مردم
|
No Comments