«جنبش خشمگینان»
آرش برومند

09.11.2011

همه نشانه ها حاکی از آن است که جنبش های خواهان ژرفش دمکراسی و طالب عدالت و ضد عملکرد سرمایه های مالی در جهان رو به گسترش خواهد بود. واقعیت آن است که با شکست طرح های سرمایه داری نولیبرال روندی بازگشت ناپذیر آغاز شده که مسیر تکامل و آینده آن بسته به هشیاری سکانداران سیستم های اقتصادی- سیاسی حاکم بر جهان و نیز درجه آگاهی شرکت کنندگان در این روند است.

Indignados

روز شنبه 15 اکتبر 2011 بدون شک در دفتر تاریخ بشری بعنوان روزی مهم ثبت خواهد شد. در این روز در حداقل 900 شهر 5 قاره جهان بطور همزمان تظاهرات و راهپیمایی های گسترده ای علیه سیستم جهانی بانکی و مالی صورت گرفت. تعداد شرکت کنندگان در این اعتراضات در ایتالیا و اسپانیا سر به صدها هزار نفر و در شهرهای آلمان و فرانسه به صدها و هزاران نفر زد.

          شاید بتوان این جنبش سراسری جهانی را تحول منطقی آن جنبش اعتراضی علیه جهانی شدن نوع سرمایه داری نولیبرال دانست که در سال 1999 در شهر سیاتل آمریکا افروخته شد و گاه و بیگاه در این یا آن نقطه جهان بویژه در کشورهای پیشرفته سرمایه داری زبانه کشیده است. برخلاف امید نخبگان اقتصادی و سیاسی کشورهای پیشرفته سرمایه داری و موسسه های مالی شان که بر جهان حکومت می کنند، این جنبش نه تنها روبه خاموشی نرفته، بلکه طی دهه گذشته پردامنه تر شده است. بویژه در سال جاری میلادی شاهد موج جدیدی از این حرکت اجتماعی هستیم. حرکتی که از 15 ماه مه سال 2011 در اسپانیا تحت عنوان «جنبش خشمگینان» (Indignados) بخاطر فقدان دورنمای زندگی و بر ضد سیستم بانکی و فساد مالی آغاز شد و تا به امروز ادامه یافته، دامنه آن زیر نام «اشغال وال استریت» به ایالات متحد آمریکا رسید و بر اثر پژواک گسترده رسانه ای در نهایت به حرکت 15 اکتبر انجامید.

          این جنبش نیز مانند سایر حرکت های اجتماعی دارای ریشه های عینی و ذهنی است.

ریشه های عینی این جنبش را در وضعیت ناهنجار اقتصاد بین المللی می توان جستجو کرد. برخلاف وعده های مجریان سیاست های اقتصادی نولیبرالی حاکم بر جهان، پس از فروپاشی اردوگاه «سوسیالیستی»، تاریخ به پایان نرسیده و مشکلات جامعه جهانی با نسخه های نولیبرالی حل نشده است. طی 2 دهه گذشته جامعه جهانی شاهد ورشکستگی یکی پس از دیگری اقتصادهایی بوده که بعنوان نمونه موفق و بهشت موعود اقتصاد نولیبرالی جلوی دیدگاه بشریت قرار داده شده بود. سرمایه های آزاد شده از هر قید و بندی نه تنها موفق به تنظیم خودگردان بازارهای ملی و بین المللی نشده اند، بلکه بطور لگام گسیخته اقتصادهای ملی و منطقه ای را در ورطه بحران های عمیق گرفتار کرده و گاه تا مرز ورشکستگی پیش برده اند. تصویر زمین خوردن ببرهای آسیایی، بحران عمیق مالی در کشورهای اروپای شرقی، ورشکستگی دولتهایی نظیر آرژانتین، فنلاند، یونان (و بزودی شاید پرتقال، ایتالیا، اسپانیا و ایرلند) در ذهن جامعه جهانی زنده است. طبق آمارهای رسمی موجود میزان نابرابری اقتصادی و اجتماعی نه تنها در «جهان سوم» بلکه در کشورهای پیشرفته صنعتی و فراصنعتی افزایش یافته است. 45% جوانان در اسپانیا و 10% انگلیسی ها بیکارند. جالب توجه این است که بخش مهمی از بیکاران را نسل جوان آموزش دیده بی دورنما تشکیل می دهد. سازمان بین المللی کار در گزارش «جهان کار در سال 2011» هشدار می دهد که جهان در آستانه یک رکود تازه و ژرف در زمینه اشتغال قرار دارد. طبق برآوردهای موسسه پژوهش های اقتصادی در برلین حدود 36% ثروت اقتصادی در آلمان به 1% جمعیت تعلق دارد. این تناسب در ایالات متحد آمریکا از این نیز ناهنجارتر است. کار بجایی رسیده که حقوق و دستمزد شاغلان تمام وقت کفاف خرج زندگی آنان و خانواده شان را حتی تا نیمه ماه نمی دهد. یکی از شرکت کنندگان در جنبش خشمگینان اسپانیا می گوید: «بعنوان تعمیرکار ماشین حتی نمی توانم کرایه خانه ام را بپردازم». این فرد در سن 60 سالگی روز 20 ژوئن 2011 برای پیوستن به جنبش خشمگینان از شهر والنسیا با پای پیاده به سمت مادرید راه افتاد، از آنجا به بارسلون و سپس پاریس رفته و در حال حاضر به بلژیک رسیده است تا صدای اعتراض خود را به گوش دیگران برساند.

          ریشه های ذهنی این جنبش را در گسترش این آگاهی مبتنی بر تجربه باید جستجو کرد که نخبگان سیاسی و اقتصادی بجای درمان دردها، یا بدنبال داروی آرامبخش و یا عوامفریبی اند. در حالیکه بخاطر اندکی افزایش بودجه های عمومی آموزشی و بهداشتی هفته ها و ماه ها در این یا آن کمیسیون پارلمان ها و دولت ها بحث و جدل صورت می گیرد، برای نجات بانک ها و بیمه ها که «ورشکستگان به تقصیر»اند در عرض چند روز میلیاردها دلار از کیسه عمومی حاتم بخشی می شود. سودهای کنسرن ها خصوصی سازی شده و زیان ها و ضررهای شان دولتی و عمومی می شود. رسوخ آگاهی نسبت به این وضع در خودآگاه اجتماعی، آسیب دیدگان این سیاست ها را در کنار روشنفکرانی قرار داده است که سالیان متمادی است انتقاد می کنند، هشدار می دهند و راه حل عرضه می کنند.

          شکل گیری حرکتی جهانی نشان می دهد که اندک اندک این آگاهی بر ذهن ها چیره می شود که مشکل بین المللی است و به ناگزیر راه حل آن نیز بین المللی. از این زاویه دید، حرکت 15 اکتبر اهمیتی ویژه می یابد که در پرتوی آن نکته های اندیشه برانگیز زیر خودنمایی می کنند:

1)     این جنبش قشرها و طبقه های وسیع اجتماعی اعم از روشنفکران (مانند استادان دانشگاه، کارشناسان اقتصادی، دانشجویان و معلمان) تا کارگران و کشاورزان و بخش هایی از سرمایه های کوچک و متوسط را دربرمی گیرد و از این لحاظ با جنبش های اجتماعی مشابه در دهه های گذشته تفاوت دارد.

2)     این جنبش برخلاف نامش تنها واکنش کور «خشمگینان» در برابر وضعیت اقتصادی حاکم بر دنیا نیست. هر چند این حرکت بنابه طبیعتش بعنوان جنبشی اجتماعی از یک کارپایه و برنامه واحدی برخوردار نیست، اما در اصل متحد کننده و سازمان دهنده مردم در کشورهای مختلف پیرامون شعارها و پیشنهادهای مشخص برای لگام زدن به سیستم افسار گسیخته مالی نولیبرالی و گسترش دمکراسی است.

3)     این جنبش برای سازماندهی خود بطور عمده از اینترنت یعنی همان ابزاری استفاده می کند که سرمایه برای حرکت برق آسای خود در سراسر جهان از آن سود می جوید. شاید بتوان اهمیت این فن آوری را با اهمیت اختراع چاپ مقایسه کرد. همانگونه که اختراع دستگاه چاپ خواندن و نوشتن را از انحصار راهبان و کشیشان در دوران قرون وسطی خارج کرد و نقش مهمی در گسترش اندیشه در میان توده های وسیع مردم بازی کرد، اینترنت نیز در عصر رسانه های گروهی، به انحصار محافل قدرتمند سیاسی و اقتصادی بر  این رسانه ها برای تلقین ایدئولوژی خود به مردم جهان پایان بخشیده است.  سازماندهی حرکت های همزمان اعتراضی در صدها کشور جهان در زمانی واحد نشانگر این واقعیت است که همپای جهانی شدن بی سابقه سرمایه، مبارزه جهانی علیه آن نیز کیفیت جدیدی یافته است.

4)     این حرکت بدلیل خواسته های دمکراسی طلبانه، عدالت جویانه و جهت گیری اش علیه سیستم سرمایه داری دارای ممیزه های یک جنبش چپ است، اما با این حال با چپ سنتی در یک مقوله نمی گنجد. این حرکت برخلاف چپ سنتی که زیر آوار افکار دگم گیر کرده و کلیشه وار تئوری هایی را که با واقعیت زندگی همخوانی ندارند تکرار می کند، در جستجوی راه های واقعی و عملی برای دگرگونی نظام مالی حاکم است. این حرکت با آن قسمت از نیروهای چپ نیز دارای مرزبندی است که با شرکت در قدرت به بخشی از دستگاه دولتی تبدیل شده و یا در آن حل شده اند و به بهانه «عقلانیت دولتمداری» از برنامه های خود عدول کرده اند.
حرکت جهانی «خشمگینان» و «اشغالگران وال استریت» با اتکا به «عقلانیت اجتماع گرا» در جستجوی پایان بخشیدن به وضعیتی است که جهان را بطور فزاینده ای به ورطه بی ثباتی می کشاند. ازینرو اگر دوربینی و بصیرت در محافل صاحب قدرت بین المللی وجود داشته باشد، باید این حرکت را بمثابه زنگ خطری جدی درک کنند و بجای وصله و پینه کردن ایدئولوژی مندرس نولیبرالی، درصدد جایگزینی آن برآیند. همانگونه که اسلاوی ژیژک (فیلسوف اسلوونی الاصل) در جمع اشغالگران وال استریت گفته است: «آنها [صاحبان سرمایه] ما را خیالپرداز می نامند. اما خیالپرداز واقعی کسانی هستند که فکر می کنند این سیستم می تواند برای مدتی نامعلوم به همین شکل ادامه پیدا کند.»

5)     در پایان گفتنی است که حرکت 15 اکتبر یک واقعیت تاسف آور را بار دیگر بگونه ای برجسته به نمایش گذاشت: در حالیکه بیشترین دود سیستم مالی و اقتصادی نولیبرالی به چشم کشورهای «جهان سوم» می رود، این کشورها ناچیزترین سهم را در این جنبش جهانی دارند. سونامی سیاست های «شوک درمانی» در کشورهای جهان سوم تلی از ویرانه بجای گذاشته است. مردم این کشورها باید نسل اندر نسل بار عواقب بدهی های دولتی را بدوش بکشند. سیاست درهای باز اقتصادی از نوع نولیبرالی آن باعث فلج شدن تولید و صنایع نوپای ملی در این کشورها شده. حذف یارانه ها و «آزاد کردن قیمتها» موجب گسترش فقر و فلاکت  شده  است. در چنین شرایطی قشرهای آسیب دیده این جامعه ها بجای اعتراض به وضع موجود، چنان درگیر مشکلات زندگی روزمره خود است که توان اندیشیدن به مسایل از آنان سلب شده است.
   متاسفانه وضع در کشور ما ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. اکثریت مردم ایران که زیر بار کمرشکن گرانی و سایر مشکلات حاصل از سیاست های اقتصادی نولیبرالی با اعوجاج ولایت فقیهی آن دست و پا می زنند، فرصت پرداختن و یا پیوستن به حرکت های اعتراضی جهان گستر را ندارند. در این میان روشنفکران ایران که از لحاظ نظری امکان جستجوی راه حل و ارائه طرح های جایگزین برای وضعیت نابسامان اقتصادی- اجتماعی در کشور را دارند، بخشی انرژی خود را صرف گذشته های «پرعظمت باستانی» (که افکار راهگشایی برای زندگی پیچیده و مدرن امروزی ندارد) می کنند و بخشی دیگر تمام توان خود را در جدل بر سر جنجال آفرینی های حکومت بکار می گیرند (و بدین ترتیب اندیشه های راهبردی را فدای روزمرگی می کنند). آن دسته از روشنفکران ایران نیز که خود را متحد سیستم اقتصادی نولیبرالی کشورهای پیشرفته سرمایه داری می بینند، ضمن تبلیغ و ترویج نسخه های نولیبرالی برای اقتصاد ایران دوباره آتش دوران جنگ سرد علیه «کمونیسم» را تند کرده اند. هدف آنست که با برجسته کردن تجربه شکست خورده «سوسیالیسم دولتی» در شوروی و بلوک شرق و جلوه دادن نظام اقتصادی نولیبرالی بعنوان «نظمی طبیعی» افراد و جنبش های اجتماعی را از جستجوی راه حل های جایگزین برای این نظام باز دارند. باید انتظار داشت که با اوجگیری مساله آلترناتیو سیاسی- اقتصادی در ایران آتش تبلیغات از نوع جنگ سردی آن نیز تیزتر شود.

 

علیرغم مسایل برشمرده شده در مورد کشورهای جهان سوم، همه نشانه ها حاکی از آن است که جنبش های خواهان ژرفش دمکراسی و طالب عدالت و ضد عملکرد سرمایه های مالی در جهان رو به گسترش خواهد بود. واقعیت آن است که با شکست طرح های سرمایه داری نولیبرال روندی بازگشت ناپذیر آغاز شده که مسیر تکامل و آینده آن بسته به هشیاری سکانداران سیستم های اقتصادی- سیاسی حاکم بر جهان و نیز درجه آگاهی شرکت کنندگان در این روند است.

 

روز 15 اکتبر را بخاطر بسپاریم. چرا که این روز بعنوان سرفصلی نوین از تاریخ مبارزات در راه دمکراسی و عدالت اجتماعی و حقوق بشر ثبت خواهد شد.

No Comments

Comments are closed.

Share