مفهوم تضاد سرمایه داری از دیر باز برایم آشناست. و من با اصطلاح «فرارفت» از سرمایه داری آن جا که اغلب پیش از این از واژگانی چون نابودی استفاده می کردند، خو گرفته ام. اما اندیشه «فرا رفت از نظم نولیبرالی» را درک نمی کنم . بنابر این، در این مقاله خود را در وضعیتی قرار می دهم که آن را می شناسم.
مفهوم تضاد سرمایه داری از دیر باز برایم آشناست. و من با اصطلاح «فرارفت» از سرمایه داری آن جا که اغلب پیش از این از واژگانی چون نابودی استفاده می کردند، خو گرفته ام. اما اندیشه «فرا رفت از نظم نولیبرالی» را درک نمی کنم . بنابر این، در این مقاله خود را در وضعیتی قرار می دهم که آن را می شناسم. در حدود 1994 – 1992، سرمایه به طور اساسی مانع های پیشین آزادی حرکت و توانایی بهره کشی از پرولترها را از بین برده است. از سال 2001، پیوستن کامل چین به سیستم به نظر می رسد، دوره دراز توسعه را به روی آن گشوده است. اما اکنون، به عنوان تفسیر کردن مارکس، سرمایه باز همان سدها را، البته، درمقیاسی چشمگیرتر در برابر خود برافراشته می بیند. او در کشمکش با تضادهای کلاسیک اش که از این پس تا سطح جهانی ارتقا یافته، نشان می دهد که یکی از شکل های آن اختلاف میان مبلغ سرمایه تخیلی (ادعاهای تقسیم اضافه ارزش دارندگان سهم ها و سندهای وام) و توانایی انباشت واقعی «ادا کردن » آن ها، حتا با نرخ بهره کشی افزوده است. سرمایه در بازگشت به ویژه تماشاگر برآمدن نتیجه های رابطه ای است که از خاستگاه های اش به وسیله «طبیعت» بنانهاده بود. روش او «فرسایش زمین و همچنین زحمتکشان ، به یک رشته از روند هایی انجامیده است که روی انباشت فشار وارد می آوردو در عرصه و شدت کشمکش های درون اجتماعی : هم چنین در کشمکش های ناشی از رقابت درونی با خصلت میان امپریالیستی اثر می گذاردو دشواری های باز تولید فرمانروایی، هم چنین وحشی گری ثروتمندان را شدت می دهد. مقیاس مسئله هایی که سرمایه داری در زمینه زیست بومی Largo sensu به وجود آورده، تنها هم ارز اهمیت بحران های اجتماعی و بدون شک جنگ های ناشی از آن ها خواهد بود. بعُد جدید آلترناتیو «سوسیالیسم یا بربریت» که توسط روزا لوکزامبورگ هنگام جنگ اول جهانی مطرح شد، به گمان من در دیدگان ما واقعی بودن اش را حفظ می کند.
این مقدمه در پژوهش های شخصی و بحث های جمعی جای دارد…(1)آن چه که این جا شناسانده شده پیرامون سه ایده تنظیم گردیده که با یک درجه ژرفش بسیار نابرابر که اهمیت درونی شان را باز تاب نمی دهد، به بررسی در آمده است.
سه ایده که می تواند به اندیشیدن در باره تاریخ موجود کمک کند
ایده نخست توسط مارکس هنگامی بیان شد که نوشت «تولید سرمایه داری بی درنگ، به فرا رفتن از کرانمندی هایی که برای او درونی اند، گرایش دارد، ولی به آن تنها با کاربرد وسیله هایی که دوباره، و در مقیاس چشمگیرتر همان سدها در برابر آن برپا می گردد، نایل می آید» . (2) ریشه های این حرکت فرارفت- تولید در تضادهایی وجود دارد که با ارزش افزایی پول تبدیل شده به سرمایه، در خلال تولید ارزش های مبادله که استوار بر خرید نیروی کار و بهره کشی آن – به همان اندازه عامل های جدایی ناپذیر از مالکیت خصوصی وسیله های تولید است، هم گوهرند. دومین خط راهنما مربوط به جابه جایی های ناگزیر در تحلیل اقتصاد جهانی است که به عنوان «کلیت» درک شده است. ضرورت گسترش دادن تئوری سرمایه جهانی شده و سیستم ارتباط های سیاسی «جهانی شده»، ضمن در بر گرفتن آن ها به عنوان «عنصرهای یک کلیت، لایه بندی ها در داخل یک واحد» (3)….همواره برای من ناگزیر به نظر رسیده است (4).
….تا کنون، من با قرار دادن ایالات متحددر کانون ارتباط های تشکیل دهنده جهانی شدن، مانند بسیاری از پژوهشگران و یا مبارزان با نسبت دادن جایگاه قدرت هژمونیک بی رقیب به این کشور، تحلیل را هدایت کرده ام . امروز فرمول بندی دوباره، ناگزیر شده است. ایالات متحد خاستگاه انگیزندگان اساسی جهانی شدن معاصر است. این کشور به طور بسیار گسترده از معماران نظام نهادی مربوط به آن بوده است. البته، در عوض از همان آغاز در معرض نتیجه های آن قرار داشته است. ایالات متحد ضمن تقویت کردن موقعیت های سرمایه متمرکز در هر جا که شکل گرفت و مقابله کردن با گرایش به تنزل نرخ سود از راه نا محلی شدن های مهم به سوی چین به رقیب بالقوه نیرومنددر حال رویش کمک کرده است. این کشور با دست اندازی به منبع های سراسر جهان با روش خشن برای پشتیبانی کردن از انباشت به شدت متمایز شده بنابر جایگاه سرمایه نا واقعی (قرا دادی)، پیوسته آسیب پذیری خود را در برابر تضادها و تنش های به وجود آمده از جهانی شدن شدت داده است.
سرانجام، تحلیل اقتصاد جهان به عنوان کلیت دیگر نمی تواند تنها از زاویه «رابطه های انسان ها در بین خودشان» رهبری شود. این تحلیل باید، ضمن در آمیختن بُعد «رابطه های انسان ها با طبیعت» انجام گیرد. این سومین ایده است که به نظر من باید مارکسیست ها را در لحظه تئوری پردازی سیر انباشت در مقیاس جهانی راهنمایی کند. سرمایه داری، به ویژه در قرن 20، با این ایده به وجود آمد که فرمانروایی بر طبیعت توسط علم و تکنیک در صورتی امکان عمل کردن در سیاره را که به عنوان مجموع منبع ها و بیوسفر (سپهر) فرمانروا بر بازتولید جامعه بشری درک شده فراهم آورد، که بتواندتا بی نهایت در برابر شدت بهره کشی تابع آن، تاب بیاورد. (5) در عوض، مرحله سرمایه داری ای که در آن گام نهاده ایم، شاهد نتیجه های رابطه ویژه تولید سرمایه داری با منافع طبیعی سیاره خواهد بود و به بیوسفر در عرصه بازتولید سرمایه یورش می برد.
قطعه قطعه شدن تاریخی سرمایه داری که برش های آن سیاسی اند
جنبش فرارفت از کرانمندی های تولید سرمایه داری که سپس کم یا بیش شتابان دوباره تأیید می شود، در گردش سرمایه یک برش تاریخی میان مدت را ترسیم می کند. «وسیله هایی کهمارکس در کاپیتال به آن ها اشاره می کند، در مثل مربوط به ورود شکل های سازماندهی شرکت های سهامی یا پیدایش «عرصه های جدید انباشت» (بنابر اصطلاح روزا لوکزامبورگ) به شکل خواه گشایش بازارهای جدید، خواه نوسازی دستگاه تولید در ژرفا (نوسازی های فهم نوع شومپتر) است. در چارچوب «دنیای کرانمند» گشایش بازارهای جدید به همان اندازه نتیجه کنش های سیاسی تفکیک قوه ها Largo sensu است که آن را با برش های تکنولوژیک می آفریند. کنش سیاسی به طور تغییر ناپذیر به خاستگاه دگرگونی های نهادی و حقوقی لازم سرمایه برای گشودن دوباره عرصه انباشت مربوط است. آن ها به «دگرگونی های سازماندهی نیازمندند.» (6)
…. در نظم درونی کشورها مانند نظم بین المللی، قطعه های ویژه سرمایه (بورژوازی های فلان کشور یا منافع بخشی ویژه) بنابر مبارزه های درونی سرمایه (که کشمکش های میان امپریالیستی را در بر می گیرند) و تجاوز ها علیه پرولتاریا ابتکار آن را به دست می آورند. (7)
هنگامی که تحمل فشار سرمایه دشوار می شود و مبارزه های درونی سرمایه شکاف هایی به وجود می آورد، زحمتکشان می توانند وسیله هایی برای نشان دان واکنش بیابند و پیروزی هایی به دست آورند که تا کنون گذرا بوده است. همه این ها نشان می دهند که سیر سرمایه داری به طور درون زاداز راه «سیکل ها» ی بلند نمودار نشده است. این خود نمایشگر قطعه قطعه شدن تاریخی است که برش های آن سیاسی اند که شکل جنگ های جهانی پیدا کرده است. «جنگ سرد» شکلی از آن یا دگرگونی های مهم در رابطه های سرمایه /کار است.
در قرن بیستم ، تولید سرمایه داری تنها دستخوش کرانمندی های همیشگی خود نبوده است، بلکه با کرانمندی های سرشت سیاسی روبرو بوده است که برای آزادی گسترش اش به عنوان سیستم در بر گیرنده سیاره مطرح شده بود. این کرانمندی ها دو دسته بودند. دسته نخست، سرآغاز نتیجه های رقابت درون امپریالیستی بودکه در پایان فشار عظیم خارجی سرمایه داری های ملی رونما گردید. این ها بیشتر خصلتی جنون آمیز در شکل جنگ های دراز مدت به طور دهشتناک مرگبار در سطح جمعیت شناسی و به طرز دهشتناک ویرانگر در سطح ارزش های سهیم در اندیشه تمدن پیدا کردند. البته، این رقابت ها (از دهه1900-1890) به شکل مانع های بسیار نیرومند برای آزادی مبادله ها و دیرتر، به شکل گردش های سرمایه ها (پایان تطبیق دادن آن ها) با سنجه قانونی و کنترل ورود و خروج آن ها که از دهه 1930آغاز گردید، بوده اند. سرمایه داری در معرض نتیجه های دیوارکشی های شدید بازار جهانی قرار داشته است. دسته دوم، به عنوان کرانمندی های سیاسی که سرمایه داری تحمل کرده، ناشی از نتیجه های بسیار زیادمبارزه های طبقاتی که بر اثرشکاف های محصول جنگ های درون امپریالیستی به وجود آمده، پس از نخستین انقلاب در روسیه و 30 سال بعد پس از دومین انقلاب در چین، استقلال و نیمه خودسالاری هند، و جنبش استعمار زدایی به پایان رسید. این رویدادها هم زمان موجب تنگ شدن فضای جهانی، ارزش افزایی سرمایه و دگرگونی ها در رابطه ها میان سرمایه و کار گردید. بحران 1929 سرمایه را به سست کردن شدت بهره کشی در ایالات متحد وا داشت. در اروپاو حتا در مقیاس معینی در ژاپن، دگرگونی های باز هم ژرف تری در رابطه های سیاسی به سود طبقه کارگر در پی جنگ دوم جهانی روی داد. سرمایه داری دهه های 1950و 1960که بنابر رابطه های سیاسی داخلی بیشتر نامساعد برای سرمایه مهار شد، مجبور به تحول یافتن در فضای جهانی هم زمان تنگ و جدار کشیده گردید و خود را با آن تطبیق داد. اما ستادهای فکری و سیاسی در جستجوی وسیله هایی برآمدند که به او امکان دهد آزادی اش را باز یابدو به تلافی جویی خود بپردازد. (9)
آن ها به این هدف نایل آمدند. نزدیک 1994- 1992در ارتباط با روندی بیش از 20 سال که تحلیل کردن آن این جا بسیار به درازا می کشد، «تولید سرمایه داری» از یک آستانه درکوشش اش برای آزاد کردن خود از مانع های مهم برای گسترش دادن روش خود در مقیاس سیاره گذشت. البته، من می گویم: « تولید سرمایه داری» یعنی، نه سرمایه ایالات متحد یا سرمایه کشورهای سه گانه (تریاد)پیشین، بلکه سرمایه در گوهر خود؛ بنابر این به راستی از یک سو، به عنوان یک رابطه اجتماعی تولیدکه یکی از شیوه های باز تولید است، درک شده، استقرار آن همواره در منطقه های جدید جهان بوده است و از سوی دیگر، به عنوان حجمی از پول که در روند ارزش افزایی خود بدون هدف به کار انداخته شده است. سیاست های آزادسازی و مقررات زدایی جریان های مالی، سرمایه گذاری های مستقیم ومبادله های کالاها دست کم بسیار گسترده، و گرنه به کلی به جدارکشی بازار جهانی که از حمایت های گمرکی و کنترل های سرمایه گذاری های مستقیم و سرمایه های سرمایه گذاری ناشی می شوند، پایان داده اند. دولت های اتحادجماهیر شوروی سابق و دولت های بلوک شوروی در شرق اروپا و به ویژه چین به سرمایه داری باز گشتند و هند ناگزیر به گشودن بازار های اش و فراهم کردن زمینه دسترسی به نیروی کار بسیار کاردان اش گردید. سرانجام، به عنوان عنصر تشکیل دهنده مرکزی این روند، کرانمندی های مطرح شده برای بهره کشی پرولتر ها توسط سرمایه در هر کشور از نظر ناپدید گردیده است. تکنولوژی های جدید کم تر از برقراری رقابت واقعی بین مزدبران از این کشور تا آن کشور علت آن است . سرمایه امروز، یک ارتش صنعتی ذخیره جهانی از صدها میلیون از زحمتکشان را در اختیار دارد. مؤسسه ها در هر جای جهان، با عزیمت کردن از سطح های متفاوت و پیشرفت کردن با آهنگ های بسیار گوناگون، ردیف کردن شرایط مزد و کار را آغازیده اند که بنابر شرایط کشورها، به دلیل های مربوط به تاریخ مبارزه طبقات، مزدها بسیار پایین و حمایت اجتماعی بسیار ناچیز است.
داخل کردن سدهای اقتصادی در تحلیل انباشت جهانی
می بینیم که طی 15 سال، سرمایه به باز یافتن آزادی کامل اش نایل آمد و ظرف ده سال عرصه گسترده ای از انباشت را در آسیا گشود. با این همه، اکنون، تولید سرمایه داری در نتیجه فشاری که وارد می شود، هم زمان خود را در برابر سدهایی می بیندکه به تضادهای اصلی سرمایه داری مربوط اند، تضادهایی که محصول ژرف رابطه های تولید و توزیع، هم چنین چیزهای تازه ای است که روند آن جریان دارد. در کوشش برای درک کردن عامل های تشکیل دهنده دوره جدید بحران که سرمایه برای خودش و بنابر این، برای همه بشریت تدارک می بیند، باید تحلیل اقتصاد جهانی را به عنوان یک کلیت در دو زاویه اساسی در پیش گرفت.
زاویه نخست برای درک کردن و گنجاندن در تحلیل آسان است. با در نظر گرفتن هم زمان آزادسازی ، مقررات زدایی، خصوصی سازی (و شکل گیری فرجام کار) ، ورود چین به سازمان جهانی تجارت مرحله ای از سرمایه داری را که «گرایش به شکل گیری یک بازار جهانی است» گشود، کهمارکس 150 سال پیش در باره آن نوشت که این گرایش «گرایش بی درنگ در مفهوم سرمایه»، (10) وجود دارد.
. . . به راستی که این مسئله واقعیت می یابد. البته، بازار در شرایط بسیار متفاوت از شرایط نخستین بحران قرن 19 با ورود رقیب های جدید به صحنه ی واقع در یکی از قلمروهای جغرافیایی که امپریالیسم بر آن فرمانروا بود، جهانی می شود. بدین ترتیب، چین وهند دوباره در سپهر ارزش افزایی سیاره ای سرمایه داری گام می نهند و در رابطه سیاسی در گسست کامل با رابطه های امپریالیسم دوره کلاسیک قرار می گیرند. اهمیت های آن ها برای سرمایه داری اروپا و حتا از این راه برای تمامی جامعه اروپا عظیم اند. در باره ایالات متحد، باید گفت که این کشور در معرض نتیجه های چشمگیر قرار دارد که پایین تر یادآوری خواهد شد.
دومین ویژگی جدید اقتصادجهانی به عنوان کلیت به شیوه ای مربوط می گردد که «کرانمندی جهان» شروع به آشکار شدن در گستره «زیست بومی» کند و بتواند آن را به طور کیفی در دهه های آینده به عمل آورد. بدون شک، این مصاف تئوریک بسیار دشوار است که برای تئوری سرمایه داری جهانی شده مطرح گردیده است. «کرانمندی» دیگر مانند نزدیک سال 1900 در این واقعیت که «کشف» و استعمارگری مجموع سیاره از دوره اروپا و یورش هر ملت سرمایه دار به سوی خارج در بررسی اروپا به پایان رسید و بازار ها و مواد اولیه به طور ناگزیر او را به برخورد کردن با دیگران سوق می دهد، در بیان نخواهد آمد. «کرانمندی» از ضعف پیش بینی پذیری منبع های معین طبیعی کلیدی- دست کم بر پایه عامل هایی که اکنون «رشد» یعنی تولید تابع سود را بنا می نهد- و اعلام دگرگونی های اقلیمی که در شرایط ابتدایی، فیزیکی، بازتولید اجتماعی، دست کم روی بخش های معینی از سیاره اثر می گذارد، شکل بسیار جدی تر پیدا می کند. این کرانمندی در آن با رنج های وحشتناک و جنگ در سطح گوناگون روبرو خواهد بود.
رابطه بین دو عامل که شرایط انباشت در فضای جهانی شده را تغییر داده آشکار و شناخته شده است. پدیداری رقیب های صنعتی بسیار نیرومند با پذیرش شیوه های تولید ومصرف «سرمایه داری پیشرفته» پربها در انرژی توسط آن ها – باتشویق (یا بهتر بگوییم، انگیزش) کشورهای تریاد (سه گانه) همراه است. ادعای به کلی موجه از دیدگاه سرمایه دارانه چین و هند در سود جستن از فرمانروایی زیست بومی هم ارز با فرمانروایی کشور های صنعتی پابرجا آهنگ بلوغ دگرگونی های اقلیمی را شدت داده و از کشمکش های آینده برای دسترسی به مواد اولیه آگاهی می دهد. لحظه ای فرا می رسد که این عامل ها به طور بی میانجی در زمینه شرایط انباشت و ارتباط های سیاسی بین امپریالیستی با برخوردهایی روبرو خواهند بود. وضعیت پژوهش های من فقط به من امکان فرمولبندی نگرش های بسیار کوتاه را می دهد.
پایه تئوریک پرهیزناپذیر تحلیل در چشم انداز مارکسیستی استوار بر این درک است که خاستگاه نهایی مسئله های زیست بومی به آن چه که در چارچوب سرمایه داری به کار انسان مربوط است، با «طبیعت» ، نه به عنوان کار مشخص تولیدکننده ارزش های مصرف، بلکه به عنوان کار مجرد تولید کننده ارزش های مبادله در حرکت بی پایان ارزش افزایی سرمایه در تأثیر متقابل است. (11)
. . . هنگامی که ضرورت آن آشکار شد (یا به طور آزمونی، آن طور که وضعیت آن پیش از این در جماعت های معین دهقانی بود)، کار تولید کننده ارزش های مصرف می تواند، دست کم به طور بالقوه با «طبیعت»، ارتباط و «مدیریت محتاطانه» برقرار کنند که استوار بر شناسایی بالنده کرانمند منابع معین، و نیز استوار بر رعایت نیازهای باز تولید گونه های زنده و آبزی است. تولید ارزش مبادله برای سود آن را نمی خواهد. به ویژه هنگامی که شرکت ها به رقابت افسار گسیخته بین المللی آگاهی می یابند و به فرمان های سهامداران گردن می نهند. کاهش ارزش ها و بیشینه کردن بازده ها که زیر فرمانروایی تولید برای سود است، ناگزیر به گسترش رویکردهایی می انجامند که از بهره کشی «معدن کاوی» مایه می گیرند. این بهره کشی استوار بر کاویدن «معدن» وهم چنین استوار بر حوزه صید ماهی، جنگل ، زمین های کشت مواد غذایی و هر ماده باشد که بدون نگران بودن از «زیان های چینی»، اجتماعی یا زیست بومی مدت ها درآمد بیافریند . بعد همان عمل جای دیگر تکرار می گردد. هنگامی که یک منبع از باروری فرو افتاد، برای آن جانشین دیگری در طبیعت می یابند و در این صورت به یاری علم تابع سرمایه آن را از قطعه های دیگر می آفرینند.
از پایان قرن 19 تمرکز و تراکم سرمایه ونیز به وجود آمدن اولیگو پل های نیرومند، انعطاف ناپذیری در خط سیستمی را دگرگون کرده اند. امروز ما با رفتارهای تعرضی و دفاعی «بلوک های منافع» بسیار نیرومند، گروه های صنعتی به شدت ویرانگر محیط زیست، گروه های مجتمع نفتی – اتومبیل و به یقین پتروشیمی و هم چنین مجتمع نظامی – صنعتی با هر چه آن ها بخش بخش پیوند یافته اند و نیز با دیگر شعبه ها چون کشاورزی غذایی و کاغذ روبروییم . سودهای این اولیگو پل ها به پایداری و دوام شیوه های زندگی (مصرف اتوموبیل وگزینش های مربوط و غیره) که تأثیرهای بسیار قوی در ارتباط با بخش گازهای گلخانه ای ، به ویژه گاز co2 دارند، وابسته اند. جانشین کردن اتوموبیل برای حمل و نقل عمومی و دوچرخه برای حتا بخش کوچکی (10 در صد) از میلیارد، صد میلیون ساکنان چین، هدفی است که این گروه های صنعتی با همکاری فعال حزب کمونیست و سرمایه داران جدید محلی خود را وقف آن کرده اند. نتیجه های زیست بومی اهمیت کمی دارند، چون بازار چین یک دهه«رشد» برای آن ها و سهامداران آن ها تأمین خواهد کرد، جریانی که با سود سهام مطابقت دارندو به بازار های بورس در وال استریت، توکیو و اروپا برای سود بردن از ثبات نسبی چند سال اضافی کمک کرده اند. (12)
در سطح سیاره «مسئله زیست بومی» ناگزیر به «مسئله اجتماعی» تبدیل شده است. در پس پشت واژگان «زیست بومی» و «محیط زیست» خیلی ساده بحث کردن پایدار شرایط باز تولیدفیزیکی صدها گروه معین اجتماعی و برخی مردم وجود دارد. از این رو، مسئله زیست بومی با تمدن در این کیفیت برخورد می کند. این تمدن اصطلاح بدیل جدیدی است. که روزا لوکزامبورکنزدیک به یک قرن پیش زیر عنوان «سوسیالیسم یا بربریت» تعریف کرده است. ارزش یابی به شیوه ای که دگرگونی اقلیمی یا کمیاب شدن منبع های کلیدی می توانند روی انباشت فشار وارد آورند، نیازمندپژوهش ها و بحث های به زحمت آغازیده است. برخی تأثیرها مستقیم خواهند بود. ازاین رو، بالارفتن قیمت های نفت ممکن است روی بهره وری سرمایه گذاری های برخی شاخه ها ی صنعتی از جنبه درون داد (intrant) ها در تولید و دیگر شاخه ها بنابر واقعیت فروکاستن شدید قدرت خرید مردم که اکنون به تمامی پیرامون کاربرد روزانه اتومبیل سازمان داده شده، اثر می گذارد.البته، دیگر بخش ها می توانند از پایین آمدن مثبت که نتیجه سرمایه گذاری ها در انرژی های جانشین است، سود ببرند. هم چنین تأثیرها روی انباشت می توانند به شکل نبردها برای کنترل عرصه های نفت باقیمانده، نا مستقیم باشند. در وضعیت دگرگونی های اقلیمی که زندگی افراد را در منطقه ها و کشور های تاکنون محروم تهدید می کند، دامنه تأثیرها روی انباشت، به انباشت شورش های اجتماعی یا کشمکش های درون همبودی یا درون قومی و برخوردهای بین المللی شدن وابسته است. نهادهایی مثل پنتاگون وظیفه دارند از امنیت سرمایه و پایداری فرمانروایی ثروتمندان که آن را تدارک می کنند، مراقبت نمایند. (13)
نظام نهادی پدید آمده بنابر ارزش یابی با این همه در ژرفا ناپایدار است
باید در «بازار جهانی» هر معنای ضمنی نو کلاسیک را از میان برداشت. سرمایه گذاری های مستقیم در خارج و نقشی که گروه های صنعتی و فراملی بازی می کنند، به این «بازار» دو ویژگی می بخشند: ویژگی فضای ارزش افزایی سرمایه که یک فضای رقابت بین اولیگو پل های جهانی است (14).. . و ویژگی در عرصه قرار دادن کارگران کشور به کشور در رقابت مستقیم توسط سرمایه.مارکس در یکی از این قطعه ها که درون یابی (intuition) خود را در گردش آزاد می گذارد، گریزمندانه فرضیه چین سرمایه داری را به بیان می کشد. روشی که او به کار می گیرد، برای درک مسئله هایی که مزدبران و سندیکاها با آن ها روبرو می شوند، اهمیت چشمگیر دارد؛ البته، در مقیاسی که آن ها حقیقت هایی از آن ها دارند. این روش مربوط به رشد و گسترش رقابت بین زحمتکشان در مقیاس بین المللی پیرامون بهای فروش نیروی کارشان است. مارکس آغاز یک «رقابت جهان میهنی که در آن گسترش تولید سرمایه داری همه کارگران جهان را در بر می گیرد» تأیید می کند. او با نقل قول کردن از یک نماینده انگلیس نتیجه می گیرد که «مسئله تنها عبارت از کاهش دستمزدهای انگلیس در سطح دستمزدهای قاره نیست، بلکه پایین آوردن سطح اروپا به سطح چین در آینده کم یا بیش نزدیک است» …(15) این یکی از هدف های منطقه ای زدایی است که توسط گروه های کارخانه ای ایالات متحد و اروپا و پیمان های پیمان کاران گروه های توزیع بزرگ انجام می گیرد. او یک ارزش دارد، ارزش کمک کردن به رقیبان نیرومند برای تقویت کردن خود- که به آن باز خواهیم گشت.
نظام نهادی بین المللی ، اقتصادی و سیاسی محصول آزادسازی و مقررات زدایی هرگز روزی را بدون ایالات متحد ندیده است. او این نظام را پیش از هر چیز به سود خود خواسته است. اما با گذشت زمان روشن شده است که سودبرنده حقیقی آن سرمایه متمرکز در این کیفیت، سرمایه مالی و صنعتی و هم چنین او لیگارشی و ثروت های بزرگ در هر جا که وجود دارند، روند های تمرکز و تراکم سرمایه و قطب بندی فزاینده ثروت در «شمال» و «جنوب» مشترک اند. قطب بندی ثروت همواره بسیار نیرومند بوده است. البته، این قطب بندی باز هم شدت یافته است (16). . . گذار چین به سرمایه داری ، روند در سطح جهانی را استحکام بخشیده است. در بخش های مشخص «جنوب» – بانک و خدمات مالی، کشاورزی- صنعتی، معدن ها و فلزهای پایه- شدت یابی همانندی را در تمرکز و تراکم سرمایه ملاحظه می کنیم. کشورهایی که در آن ها تشکیل اولیگارشی های «مدرن» نیرومند با روند پر توان درون زاد انباشت مالی شده و بارور سازی «امتیازهای نسبی» مطابق با نیاز اقتصادهای مرکزی همراه است- برگ های برنده طبیعی برای فرآورده های پایه و /یابهره کشی از نیروی کار صنعتی بسیار ارزان- با کارکرد نظام بین المللی جهانی شدن ترکیب شده اند. تنش های شدید در رابطه ها میان چین و کشورهای عضو سه گانه(تریاد) پیشین و نیز سازمان تجارت جهانی ، میان اولیگو پل های صادر کننده مواد کشاورزی- صنعتی کشورهای «جنوب» و کشورهای شمال پاسدار همان منافع در نزد خودشان هیچ سرو کاری با هر ارتباط شمال – جنوب ندارند. این ها تنش هایی میان بخش های سرمایه متمرکز بین المللی شده ، مالکیت سرمایه اولیگو پل های در کشمکش اند که می توانند به شکل های سندهای همان گروه به نسبت محدود صندوق های باز نشستگی و صندوق های مشترک Mutual funds بسیار نیرومند مربوط باشند.
این تنش ها در نظام نهادی که تشدید بسیار زیاد رقابت، در سطح جهانی ویژگی دیگر آن است،هم گوهرند. نظام نهادی جهانی شدن استوار بر رابطه های اقتصادی و سیاسی بین کار و سرمایه بسیار مناسب برای سرمایه است. با این همه، این نظام بسیار ناپایدار است. امروز آن چه کهمارکس «هرج و مرج تولید» می نامید، برتری دارد. رقابت دوباره به مکانیسم کوری که در کاپیتال شرح داده شده ، تبدیل شده است. مکانیسمی که به عنوان قدرت اجبار مطلق زیر نفوذ گرایش های دایمی یک شیوه تولید که سود هدف اصلی و گرنه تنها هدف است، عمل می کند. او برای نخستین بار در مقیاس به راستی سیاره ای، در شرایطی که نمایشگر هویت «سرمایه داری »است، نمودار می شود. در کشورهایی که سرمایه سرمایه گذاری مالی فرمانرواست، «پولِ شیفته انباشت است (که) انسان ها را بی وقفه و بی رحمانه به تولید برای تولید وا می دارد». (17)
. . . این مجموعی از «بازیگران» و نهادهای شکل گرفته است که در خدمت سرمایه گذاری قرار دارد. آن ها مدیران اوراق بهادار و مسئولان مؤسسه های ارزش گذاری را در بر دارند. آن ها جملگی خدمتگزاران ارزش سهامداری و «بازار»ها هستند. این ها تجسم بتواره شده قدرت مطلق پول اند که به سرمایه تبدیل شده و می کوشد خصلت های انعطاف پذیری شکل آغازین آن را حفظ کند. (18)
. . . حتا در آسیا که در آن «پول شیفته» برجا مانده (یا در مورد چین از سر گرفته شده)، سرمایه داری فردی، خصلت نابرابر و ترکیب یافته از دگرگونی های سرمایه داری جهانی شده را نشان می دهد که در جوار هنگ کنگ و شانگهای، چهره «سرمایه دار» ، بدین ترتیب شکل مجموع نهاد تابع نوسان های بورس را دارد. بنابر این، دریافت جهانی شدن گردش سرمایه، بنابر تأثیر دایمی مکانیسم هایی هدایت می شود که تقریباً به کلی از هر «تنظیم» رویگردان است. از یک سو، بازار های مالی مناسب، بدین ترتیب تمامی بخش های صنعتی را در صورتی به نابود کردن محکوم می کنند که بتواند به ارزش سهامداری برخی گروه ها بیفزاید یا انحصار کشور های ضعیف را از راه تسلیم شدن به حرکت هایی از ترس سرمایه گذاری مالی جمعی که راه ورشکستگی را هموار می سازند، ویران کنند؛ از سوی دیگر، کارکرد زیان رساندن یک رقیب افسار گسیخته میان گروه های صنعتی با بعدهای بسیار وسیع خودنمایی می کنند.
شکستگی تضادهای مهم جهانی شدن در ایالات متحد
سرکردگی انحصاری که ایالات متحد از پایان جنگ دوم جهانی در سطح اقتصادی و نظامی و سیاسی از آن بهره مند بود، از زمان جان بخشی مسابقه تسلیحاتی دهه 1980 در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی استوار بر عامل های درون زاد صنعتی و هم چنین مکانیسم های غارت خارجی بود که آفریدگاران وابستگی هایی به شمار می روندکه نتیجه های آن در بازگشت به تدریج آشکار شدند. به خاطر بسنده کردن به مرحله تازه تر، که «اقتصاد جدید» اوج آن را نشان می دهد. رشد تولید ناخالص داخلی ایالات متحد سه پایه داشته است …(19) پایه نخست مجموعی از ارتباط های اقتصادی درونی است که استوار بر انباشت وسیع «سرمایه قراردادی» و سیاست اقتصادی است که هدف آن دفاع کردن از دوام و پایداری آن است. از «سرمایه قراردادی» باید سندهای منتشر شده را در عوض قرض ها برای باشندگان عمومی یا مؤسسه های (اولیگو پل) یا به رسمیت شناختن مشارکت در تأمین هزینه مالی (اغلب ابتدایی) سرمایه یک مؤسسه (سهامی) درک کرد. این سندها ادعاهایی برای شرکت کردن در تقسیم سود یا سود بردن از راه خدمات وام عمومی، درآمدهای متمرکز شده بنابر مالیات ها را دارند…(20) آن ها برای دارندگان شان «سرمایه ای» عرضه می کنندکه از آن جریان تنظیم کردن بهره ها و سود سهام («سرمایه آفرینی») را انتظار دارندو می کوشند بتواننددر هر لحظه در بازارهای تخصصی شده آن را واقعیت بخشند. این سندها با نگرش از زاویه گردش سرمایه آفریننده ارزش و اضافه ارزش، از سرمایه نیستند. در بهترین حالت ها، آن ها «یادگار» سرمایه گذاری انجام یافته در دراز مدت اند. در هنگام ورشکستگی های بورس خصلت سندها به زیان دارندگان شان تمام می شود.
ویژگی رشد تازه ایالات متحد تا اندازه ای استوار بر کارکردها و هم چنین عرضه توسط بانک های اعتبار برای مصرف یا وام ها برای ساختمان بر حسب ارزش سندهای در اختیار داشته مشتریان یا استوار بر سهم های شان توسط مؤسسه ها برای «پرداخت کردن» بهای خرید دیگر شرکت ها هنگام ادغام شان بوده است. با آسان کردن این کارکردها است که صندوق توسعه اقتصادی پیوسته بحران آمریکارا از بیش از یک دهه زیر نظر داشته است.با وجود این، این صندوق هنگامی که پایان پندار آشکار می گردد، عقب ماندگی اش رونما می شود؛ زیرا در انباشت باز هم بیشتر سرمایه قراردادی سهیم بوده است . حتا به طور گذرا تنظیم گردش ارزش افزایی درونی و سیاست های کلان اقتصادی در زمینه انباشت سرمایه داری، بدون وجود مکانیسم هایی در تماس با اقتصاد واقعی که دست کم، یک زمان، تملک مبلغ کافی اضافه ارزش را برای سود سهام و بهره هایی که تقسیم می شود، تأمین می کند…ناممکن می گردد. پس در این زمینه، دو مکانیسم فراهم آمده است که توسط برداشت ها و تملک های انجام یافته به زیان قشر های اجتماعی که هنوز به طور کامل در سیستم بهره کشی سرمایه داری جایگیر نشده، تکمیل گردیده است. . . (21) مکانیسم نخست نرخ بالای استثمار در ایالات متحد است که توسط آمارهای افزایش بهره وری کار در بیان آمده است. مکانیسم دوم توسل به گروه های صنعتی در سرمایه گذاری مستقیم در خارج و پیمان کاری بین المللی است. این سرمایه گذاری در مقیاس بسیار وسیع دیده می شود. این به ویژه در راستای کشوری انجام گرفته است که در اختلاف با کشورهایی که مؤسسه های خارجی طی 30 سال در آن ها سرمایه گذاری کرده اند، قدرت سیاسی تحمیل کردن به این مؤسسه های طرف مقابل مهم را در ارتباط با انتقال تکنولوژی در اختیار دارند واز توانایی به کار بردن این تکنولوژی ها به عنوان وسیله رسیدن به هدف برای انباشت مستقل در بخش های همواره پیچیده تر برخوردارند.
تنزل گرایشی نرخ سود یک مسئله تئوریک بغرنج است. من آن را به عنوان یک گرایش پایه ای که مبنای انباشت دایمی است، درک می کنم، به طوری که عامل هایی که «باقانون مخالفت می کنند» دست کم مانند خود گرایش (که «قانون» نیست) اهمیت دارند. مرحله های بهبود یابی نرخ سود با کامیابی های گذرای کوشش هایی که توسط سرمایه در این راستا هدایت می شود و نتیجه هایی که به طور کلی در بخش های معین سرمایه داری به ثبت رسیده اند، مطابقت دارند. امروز ضرورت برای سرمایه صنعتی مخالفت کردن باتنزل گرایشی نرخ سود که به یک اندازه برای سهامداران و بازارهای بورس شدید است، در وضعیت تحمیل کردن نیازمندی های شان در زمینه سطح و توزیع سود ها هستند. اهمیت نهادهایی که تقسیم بین المللی شتابان نرخ سود را ممکن می سازد، از آن جا است. لیبرالیسم نو این نهادها را آفریده است. آزادسازی سرمایه گذاری ها و مبادله هایی که «دردرون» و به ویژه بنابر نا محلی شدن جا در نظر گرفته شده، به گروه های صنعتی امکان عملی کردن آن ها را می دهند. توضیح آن این است که بایدبه طور آزمونی روش بسیار محکم ، ویژگی برجسته سرمایه گذاری خارجی و پیمان کاری بین المللی (ایالات متحد) به سوی آسیا را در هم آمیخت. محاسبه هایی که توسط ژرار دو منیل و دو مینیک لوی انجام گرفته رشد سهم سودهای مؤسسه های ایالات متحد از شعبه های خارجی را نشان می دهد…(22) برای آگاهی از سهم شعبه های چینی بایدبه حسابداری گروه های فردی دسترسی داشت . بهره هایی که سرمایه ایالات متحد از «کارخانه جهان» به دست می آورد، به جریان های سود محدود نمی گردد. آن ها تورم زدایی مزدبری را که اقتصاد آمریکا به همان عنوان از مجموع اقتصاد جهان سود می برد، در بر می گیرند.
نتیجه آن روشن است. این یکی از مرحله های کنونی سرمایه داری را تشکیل می دهد. مسئله عبارت از «تقسیم» مکان های منطقه ای شدن مرکز های مالی است که برج و باروی سرمایه سرمایه گذاری با ویژگی های درآمد آفرین، با آغازیدن از نیویورک، از محل هایی که در آن انباشت واقعی، انباشتی جریان دارد که در آمیختن در ارتش پرولتر ها را می بیند که صدها هزار حتا میلیون ها سرباز جدید توسط سرمایه استثمار می شوند. به این تقسیم، انباشت وسیله های تولید و ارتباط اضافه می شود که این استثمار نیاز دارد و تا اندازه ای توسط سرمایه گذاری خارجی فراهم آمده است. سه سال است که من بُعد فرار به جلو را با نتیجه های حساب نشده و اشغال عراق، تصریح کرده ام…(23) آیا چیزی همانند در آن چه که مربوط به کمک صنعتی و تکنولوژی عظیم است که در چین فراهم آمده ، وجود ندارد که اندازه، فرهنگ و نهادهای دولتی از آن دولتی بزرگ مستعد تبدیل شدن به رقیب اقتصادی و نظامی مستقیم ایالات متحد، بیافریند؟ دهه های پیش که ضرورت داشت انباشت اضافه تولیدتوسط کارگران و دهقانان انجام گیرد و توسط کاست (طبقه بسته) بوروکراتیک تصاحب شود به او امکان نمی داد گذار به سرمایه داری را عملی سازد؛ این کاست در مدت بسیار کوتاه به آن [هدف . م] دست یافت. نقشی که گروه های بزرگ بخش کارخانه ای ایالات متحد و توزیع متمرکز در رأس آن (wal_ Mart) از 1992، سپس به شکل شتابمند پس از بحران آسیایی 1998-1997 بازی کردند، قاطع بوده است. بدون سرمایه گذاری های آن ها – که مدت ها سرمایه گذاری های حقیقی بوده اندو اغلب حقیقی باقی ماندند، از سوی دیگر، جایی که مسئله عبارت از خریدها/جذب های شرکت های موجود است- بدون تکنولوژی های کارخانه ای و مدیریت سرمایه داری که هم زمان انتقال یافته اند، تبدیل تقریباً 15 ساله چین به «کارخانه جهان » ناممکن بوده است.
در زمینه گسترش دادن اندیشه ورزی مارکسیست ها در مجموع اثرهای متضاد بنابر سیاست های ایالات متحد و توانایی آن در دفاع از سرکردگی اش در میان مدت و استراتژی های دیکته شده بنابر نیازمندی برآوردن ارزش سهامداری، حفظ کردن سطح نرخ های بورس وپنداشت سندها به عنوان ثروت همواره مورد توجه و علاقه بوده است. هنگام سؤ قصد 11 سپتامبردر نیویورک، من بررسی تروتسکی در 1932 را به یاد آوردم که گفت: «رشد ناگزیر هژمونی ایالات متحد در آینده تضادهای ژرفی را در اقتصاد و سیاست اش گسترش خواهد داد(. . . )با تحلیل دیکتاتوری دلار در سراسر جهان، طبقه رهبری ایالات متحد تضادهای سراسر جهان را در فرمانروایی خاص اش وارد خواهد کرد» (24) . . . اصطلاح علمی مورد استفاده بنابر اصطلاح های اقتصاد دانانی که به این «دیکتاتوری» توجه دارند، دیکتاتوری «seigniorage benefit» است (سودی که از امتیاز مالک سکه زدن سرچشمه می گیرد) 25. . . برپایه این امتیاز است که ایالات متحد کسری خارجی عظیم اش و فراسوی آن، کارکرد گردش های درونی ارزش افزایی سرمایه اش را بنا نهاده است. مقیاس «تقاضاها»یی که ایالت متحد بنابر ذخیره های انرژی و مواد اولیه جهانی تعیین می کند، درمقیاس کسری شان است و تنها بنابر وامداری خارجی شان ممکن شده است. این وامداری به این «تقاضاها» خصلت غارتگری می دهد که دیگر چیز زیادی برای در نظرگرفتن ارتباط های بازار ندارد.
آسانی و دوام این غارتگری ها بازتاب های سیاسی و اجتماعی ای را می آفرینند که رفتار رومی ها نسبت به اشرافیت در عصر امپراتوری را تداعی می کنند. البته، دنیای معاصر، فراسوی یک دوره کوتاه، رابطه های «امپراتوری» غارتگران را تحمل نمی کنند. صدها هزار جوان دیپلمه سراسر دنیا که هزینه مالی بخشی از دانشگاه های ایالات متحد و کارکرد بخشی از آزمایشگاه ها را تأمین می کنند، تمام عمر در ایالات متحد باقی نمی مانند. آن ها برای کمک کردن به تقویت کردن کشور های شان که رقیب های آینده و شرکت های ایالات متحد خواهند بود، به میهن خود باز می گردند، نه چین، نه هند نمی توانند آن گونه که مصر در واپسین دوره سلطنت بود، بررسی شوند. به ویژه، سیاره جهانی از حیث منابع محاسبه شده رو به پایان است. هر چند ایالات متحد می کوشد غارتگری های «امپریالی» دیرپای اش راکماکان برتر از هر چیز بداند، اما این امر از این پس تنها به وسیله جنگ های دهشتناک ممکن خواهد بود و شاید؛ مورد بحث قرار دادن بنیادی امکان زندگی در سیاره برای هر کس که به اقلیت تا دندان مسلح تعلق ندارد، بیانجامد. نیاز به چیره شدن برمیراث استالینیسم و «سوسیالیسم واقعاً موجود» کوشش کردن برای آلترناتیو پیشنهادی روزا لوکزامبورگ: سوسیالیسم به عنوان راه حل و نه بربریت را ایجاب می کند.
یادآوری : اولیگو پل= بازار انحصاری چند فروشنده
پی نوشت ها
1. چارچوب جمعی طرح «اندیشیدن به اکنونیت سوسیالیسم ،کمونیسم» پیشنهاد شده توسط گروه ها پیرامون سه نشریه. . .
2. مارکس، سرمایه، کتاب III ، پاریس، انتشارات اجتماعی 1957، ج، 6 ، ص 263
3. مارکس، مقدمه بر نقد اقتصاد سیاسی، در مقدمه بر نقد اقتصاد سیاسی، پاریس انتشارات اجتماعی 1957 ،صص، 164 – 163
4. در مثل، بنگرید به فرانسوا شسنه، «ظهور نظام انباشت در قلمرو مالی». اندیشه، شماره 309 ، ژانویه – مارس1997
5. این درست «سوسیالیسم واقعاً موجود» طی 60 سال موجودیت اش است. بنگریدبه فرانسوا شسنه و کلود سرفاتی، «شرایط فیزیکی باز تولید اجتماعی»، در ژان – ماری هاری پای و میکاییل لوی، سرمایه ضد طبیعت، اکتویل مارکس پیکار، پاریس، مطبوعات دانشگاهی فرانسه 2003
6. این اصطلاح خنثی که توسط اقتصاد دانان نو شومپتری درک شده، تا اندازه ای در میان آن ها از موضع گیری در باره نتیجه های سیاسی و اجتماعی این «دگرگونی ها »می پرهیزد.
7. اصطلاح ژنریک برای نشان دادن وضع کسانی است که مجبورند نیروی کارشان را برای زیستن بفروشند.
8. برنارد روزیه از این موضع تا پایان زندگی اش دفاع کرده است. او ضرورت «بازگشت به ماتریالیسم تاریخی» (در واقع بازگشت به روایت معینی که با مارکس ارتباط دارد) را یادآوری کرد. بنگرید به برنارد روزیه و امانوئل دوکز، آهنگ های اقتصادی :بحران ها و دگرگونی های اجتماعی، چشم انداز تاریخی، مجموعه نقد اقتصاد، پاریس، دکوورت/ماسپرو، 1983، ص 178 .
9. این روند در سرژهالیمی، جهش بزرگ به واپس، مستند شده است، پاریس، fayard 2004
10. مارکس، پایه های نقد اقتصاد سیاسی، پاریس، انتشارات آنتروپو 1969 ، ج .1 . 365- 364
11. بنگرید به فیلیپ مول اشتاین، کار، مفهوم وبی خویشتنی آن، یادداشت کار برای گروه اکولوژی و انجمن شورای علمی آتاک
12. بنگرید به شسنه و سرفاتی، «شرایط فیزیکی باز تولید اجتماعی» همان جا
13. در مثل بنگرید به گزارش محرمانه پنتاگون در باره دگرگونی آب و هوایی (2003)، پاریس، انتشارات آلیا، 2006
14. بنگرید به فرانسوا شسنه، جهانی شدن سرمایه، چاپ دوم ، پاریس، سیرو، 1997، فصل 4 .
15. مارکس، کاپیتال، همان جا ،ج، 1 ،کتاب 3،صص 42 – 41
16. بنگرید به داده های منتشر شده توسط مری لینچ و کاپ جینی، گزارش ثروت جهان، 2005 نقل قول از ژان پیرو ولاد، سرمایه داری تام، کلکسیون جمهوری ایده ها، پاریس seuil ،2005
17. مارکس، کاپیتال، کتاب 1 ، ج 3، ص 32
18. بنگرید به فرانسوا شسنه، «برتری سرمایه مالی درون سرمایه به طور کلی، سرمایه قراردادی و سیر معاصر جهانی شدن سرمایه»، در سمینار مارکسیستی، سرمایه مالی سرمایه داری،آکتویل مارکس، پیکار، پاریس، مطبوعات دانشگاهی فرانسه، 2006 .
19. در مورد تفسیر من در باره سرکردگی اقتصادی ایالات متحد در دهه 1990، بنگرید به فرانسوا شسنه «اقتصاد جدید، بحران خاص قدرت هژمونیک آمریکا» ، در سمینار مارکسیستی، مرحله جدید سرمایه داری؟، پاریس. انتشارات syllepse ، 2001
20. در باره تئوری «سرمایه قراردادی» که توسط مارکس طرح ریزی شد، اکنون باید توسعه کامل را برای آن فراهم آورد، بنگرید به گفتار من در سمینار مارکسیستی .
21. آن چه که دیوید هاروی آن را «انباشت از راه سلب مالکیت» می نامد، البته، تا اندازه ای به روشنی نمی گویدکه این انباشت فقط می تواند آن را تکمیل کند، نه این که جانشین تولید و تصاحب اضافه ارزش به وجود آمده توسط پرولتاریا شود.
22. بنگرید به منحنی پایین در تصویر 3 گفتار ژرار دومنیل و لودویک لوی، «نولیبرالیسم زیر هژمونی ایالات متحد»، در فرانسوا شسنه. سرمایه مالی جهانی شده ، ریشه های اجتماعی و سیاسی، شکل بندی ، نتیجه ها، پاریس، انتشارات دکورت 2004، مرحله جدید سرمایه داری؟ پاریس، انتشارات سی لپز، 2001 .
23. کاره روگه، شماره 25، شماره ویژه در باره حمله به عراق توسط ایالات متحد، آوریل 2003
24. مصاحبه با لئون تروتسکی در پرنیکی پو 5 مارس 1932 ، نیویورک تایمز .
25. بنگرید به ویژه به روبرت گوتمان، چگونه اعتبار – پول اقتصاد را شکل می دهد، ایالات متحد در سیستم جهانی، آرمونک، نیویورک، M.E . sharpe ، 1994 ، صص، 366 – 365
No Comments
Comments are closed.