بحران در کشورهای سرمایه داری بویژه در ایالات متحد آمریکا به چنان مرحله نگران کننده ای رسیده که موج های آن به مرکز کنترل نظام اقتصادی این کشور یعنی وال استریت نیز رسیده است. مقاله زیر نه در یک نشریه چپگرا، بلکه در نشریه ارگان اتاق فرماندهی اقتصادی ایالات متحد، یعنی وال استریت ژورنال به چاپ رسیده، که اعترافی است روشن در مورد شکست سیاست های اقتصادی نولیبرالی.
از 200 سال پیش به اینسو سرمایه داران اجزای نظریه های اقتصادی آدام اسمیث را کالبد شکافی، پاره پاره و تعویض می کنند. به این ترتیب روی میز کالبد شکافی شان یک اقتصاد فرانکشتاینی ایجاد شده که مدتی هم کارآیی داشته است. اما اکنون این هیولا دچار جنون آدمکشی شده و خود را نابود و جماعتی را کهآفریننده اش است بحال خود رها می کند.
سرمایه داران آمریکایی خودشان را، دمکراسی شان و در پی آن اقتصاد جهانی را ویران می کنند. این هیولای فرانکنشتاینی را دارون آچموگلو (Daron Acemoglu) و جیمز آ. روبینسون (James A. Robinson) در کتاب خود بنام «چرا ملت ها سقوط می کنند؟» تشریح کرده اند. آنان نوعی طرح و نقش در تاریخ تشخیص می دهند که همواره تکرار می شود: ملت ها رشد می کنند، ثروت در دست عده ای اندک متمرکز می شود؛ ممتازان جامعه تضمین هایی ایجاد می کنند که دارایی شان را از دست ندهند. و سپس با بستن درهایی -که خودشان از آن به بالا راه یافته اند- بروی دیگران، بر زیر سند شکست ملت شان مهر می زنند.
این بار اما سرمایه داران خود را حبس کرده و کنترل اوضاع را از دست می دهند. در زیر هفت مورد ورشکستگی اقتصاد فرانکنشتاینی می آید که جای همگی آنها در گور مه آلود آدام اسمیث است.
1. دست نامریی از کنترل سرمایه داران خارج می شود
آدام اسمیث باور داشت که مجموعه اقتصاد ملی می تواند از یک دست نامریی بهره برد. اما امروز این سرمایه داران اند که دست نامریی را کنترل می کنند، رفاه شان را حفظ کرده و به قدرت بیشتری دست می یازند. با این حال روح این نظریه در وال استریت کماکان پرسه می زند.
جوزف استیگلیتس برنده جایزه نوبل در کتاب خود «جنگ های الگوهای رفتاری: نابودی خلاقانه اقتصاد نوکلاسیک» هشدار می دهد که اقتصاددانان در بانک ها، حکومت ها، دانشگاه ها و در بانک فدرال اسیر این اسطوره اند. چرا که اسطوره هایی مانند نظریه یک بازار کارآمد را راحت تر می توان ترویج کرد تا شرایط پیچیده و پیامدهای درازمدت رشد جمعیت. بنابراین اکثر اقتصاددانان چنین وانمود می کنند که گویا این اسطوره ها کارکرد درستی دارند.
اضافه بر این اقتصاد فرانکنشتاینی بدون هیچ مبنای علمی کار می کند: از رایانه ، ریاضی و فیزیک بهره می برد، اما نوترین پژوهش های زیست محیطی و اقتصاد رفتاری را نادیده می گیرد. بنابراین اقتصاددانان قادر به تجزیه و تحلیل موضوع های پیچیده در سطح جهانی نیستند و بیشتر حواس خود را متمرکز توجیه رفتار سودورزانه شخصی سرمایه داران جداگانه می کنند.
2. استیگلیتس هشدار می دهد که اقتصاد فرانکنشتاینی از لحاظ سیاسی مغرضانه است. بطور مثال در دانشگاه هاروارد کتابی درس داده می شود که از خامه یکی از مشاوران اقتصادی سابق جرج دبلیو بوش چکیده و یک دید ایدئولوژیک را ترویج می کند که بر اساس آن بازارها بی عیب و نقص کار می کنند.
افزون بر این سرمایه داران مساله های زیست محیطی را یک موضوع سیاسی چپگرایانه بشمار می آورند. آچموگلو و روبینسون می نویسند که برای آینده آمریکا خطرناک است که اقتصاد ملی با گرایش محافظه کارانه آموزانده شود. تصمیم گیران آینده از این طریق تنها به روایتی محافظه کارانه از نظریه های آدام اسمیث تکیه خواهند زد. زمان آن فرارسیده که این جسد به گور سپرده شود.
3. اقتصاد فرانکنشتاینی وابسته به فاجعه، جنگ، گرسنگی و بیماری های همه گیر است.
جرمی گانتهام (Jeremy Grantham) که شرکتش 100 میلیارد دلار دارد می گوید در سال 2050 جهان دیگر نمی تواند غذای 10 میلیارد انسانی را که تا آن زمان روی زمین زندگی می کنند تامین کند. اما اکثر اقتصاددانان که برای سرمایه داران کار می کنند، این هشدارها را نادیده می گیرند و کماکان اسیر یک حباب اند. تنها فاجعه ای با بعدهای غول آسا مانند یک بیماری همه گیر جهانی شاید شیوه اندیشیدن سرمایه داران را دگرگون کند و وجدان شان را تکان دهد.
4. سرمایه داران با اسطوره توسعه بیکران ما را به بیراهه می برند
در هسته مرکزی اقتصاد فرانکنشتاینی اسطوره توسعه بیکران جای گرفته که منبع های طبیعی تمام نشدنی و فرصت های سودبری و رفاه بی پایان را وعده می دهد. سرمایه داران ثروتمند و برجسته آمریکایی دچار این خیال خام و نامعقولانه اند که می توانند از منبع های محدود سیاره بگونه ای بی پایان مواد طبیعی استخراج کنند، ماهی صید کنند، تولید و کشت کنند، بدون آنکه بهای گزافی برای آن بپردازند؛ بدون آنکه برای زمانی که منابع طبیعی به پایان می رسند برنامه ریزی ای داشته باشند.
5. سرمایه داران فرانکنشتاینی کوته بین اند
میلیاردرها، مدیر عاملان، بانکداران وال استریت و دیگر سرمایه داران حواس شان متمرکز بهای سهام در بازار بورس، گزارش های سه ماهه و پاداش سالانه شان است. بسیاری از آنان انسان های تیپ رهبری کننده هستند- پرخاشجو و کوته فکر. گانتهام می گوید نسل جدید دانشمندان آمریکا می خواهد یک «دورنمای تاریخی» داشته باشد. اما بجای آن «ارتشی از افراد اهل عمل کوته مدت وجود دارد» که «ضامن» آنست که آنان امر خطیر آینده را از دست بدهند.
حق با استیگلیتس است. آمریکا می بایست آموزش های اقتصادی خنثی را ترویج کند که دربرگیرنده پژوهش های تازه در مورد محیط زیست و اقتصاد رفتاری است.
6. اقتصاد فرانکنشتاینی زایده یک ایدئولوژی افراطی شده است
ایدئولوژی یک فیلسوف بنام آین راند (Ayn Rand) بجای اندیشه اولیه آدام اسمیث به هسته اقتصاد فرانکنشتاینی راه یافته است و به دستور کار محافظه کاری سیاسی بدل شده. او می نویسد: «وقتی من از „سرمایه داری“ حرف می زنم، منظورم یک سرمایه داری ناب، کنترل نشده و بی قید و بند است. این تنها سیستمی است که آزادی، فردیت و ارزش های فردی را ممکن می کند».
این ایدئولوژی به سختی در سیاست محافظه کاری و اقتصاد سرمایه داری ریشه دوانده و می تواند به تکرار آن نمونه های تاریخی که آچموگلو و رابینسون در کتاب شان آن را برشمرده و آینده آمریکا را تهدید می کند، بیانجامد.
7. سرمایه داری فرانکنشتاینی به گرد سرمایه داری دولتی چین نمی رسد
چین، آینده خود را با یک گونه سرمایه داری مختلط برنامه ریزی کرده در حالیکه سرمایه داران آمریکایی به گذشته پناه می برند. جمعیت چین در نسل آینده 300 هزار نفر بیشتر می شود و به یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر می رسد. ایالات متحد آمریکا تا آن هنگام 400 میلیون نفر جمعیت خواهد داشت. اقتصاد چین چند سال دیگر بزرگتر از اقتصاد آمریکا خواهد بود. و تا سال 2040 تولید ناخالص ملی چین 40 درصد درآمد جهان را تشکیل خواهد داد، تولید ناخالص ملی آمریکا تنها 14 درصد.
اقتصاد چین با سرمایه داری برنامه ریزی دولتی اش سریع تر از ایالات متحد آمریکا با سرمایه داری آزادش رشد می کند.
27 اکتبر 2012
منبع:
http://www.wallstreetjournal.de/article/SB10001424052970203922804578082571037407376.html
No Comments
Comments are closed.