لیبرالیسم نو: فرا رفت یا نو سازی یک نظم اجتماعی
ژرار دو منیل و دو منیک لوی
برگردان : محمد تقی برومند (ب . کیوان)

26.02.2013

لیبرالیسم نو یک نظم جدید اجتماعی را تعریف می کند که هدف اساسی آن برقراری قدرت و در آمدهای بخش های برتر طبقه سرمایه دار است.

actuel_Marx

در محفل های اعتراض گر، آکادمیک یا رزمنده، اصطلاح «لیبرالیسم نو» برای نشان دادن مرحله جدیدی که سرمایه داری به تقریب طی ربع قرن در آن گام نهاد، مطرح شده است. سال 1979 ، می تواند چونان تاریخ رمز آمیز،تاریخی که خزانه داری فدرال ایالات متحد، تصمیم گرفت نرخ های بهره را افزایش دهد، نگریسته شود. (1)

 لیبرالیسم نو یک نظم جدید اجتماعی را تعریف می کند که هدف اساسی آن برقراری قدرت و در آمدهای بخش های برتر طبقه سرمایه دار است.علاوه بر، نرخ های بالای بهره می توان ویژگی های مهم آن را به ترتیب زیر خلاصه کرد.

الف – مقرراتی که به زحمتکشان و مدیران مؤسسه ها تحمیل می گردد

ب – مدیریت مؤسسه ها به کارکردهای مربوط به بورس گرایش دارد

پ – آزادی کنش سرمایه و مؤسسه ها در سطح ملی و جهانی (مبادله آزادو آزادی گردش سرمایه ها).

ت – سیاست های جدید اقتصادی که با همه این موضوع ها (از جمله در زمینه مبادله پیمان های بین المللی )همراهی می کند.

ث – سمت گیری مشخص در باره کنش نهادهای بین المللی (مانند صندوق بین المللی پول (FMI) ، سازمان جهانی تجارت (OMC) ، یا پیشینیان آن . (2)

بازگشت«به طبقه سرمایه دار» نخستین فرمول بندی ساده آن چه را که لیبرالیسم نو است، ممکن می سازد. درست تر، ما در این تعریف عامل اقتصادی در کنش را به عنوان «سرمایه مالی» یعنی بخش برتر طبقه سرمایه دار و نهادهای سرمایه گذاری که در آن قدرت های خود را متمرکز کرده اند، تعریف می کنیم.

از پایان قرن 19 می توان سه مرحله را در تاریخ سرمایه داری متمرکز کرد ؛

الف – نخستین هژمونی مالی تا رکود 1930

ب – سد کردن یا واپس راندن سرمایه مالی، که اغلب به عنوان سازش کینزی تا پایان دهه 1970 نشان داده شده.

پ – هژمونی جدید مالی در نو لیبرالیسم نمودار می گردد .

زنجیره این سه دوره در دگرگونی های توزیع درآمدها بازتاب می یابد. قدرت ها و در آمد های سرمایه مالی (درآمدهای خانواده های ثروتمند و بهره وری بخش مالی) که پس از جنگ و تا پایان دهه 1970 به شدت کاهش یافته بود، در جریان دهه های نولیبرالی به طور واقعی دوباره برقرار گردید (مسئله عبارت از سودها، سودهای سهام و بهره ها از سرمایه ها است. این بهره ها معمولاً «ارزش اضافی» بورس ها و نا منقول ها نامیده شده اند). دست کم، می دانیم که در ایالات متحد، درآمدها در رأس سلسله مراتب اجتماعی متمرکز شده اند.

لیبرالیسم نو که بنا بر هدف های اش تعریف شده، یک کامیابی درخشان بود. این لیبرالیسم با خشونت چشمگیر در سطح ملی و بین المللی تحمیل شد. در این باره فهرست دراز است: سرکوبی اعتصاب ها و مبارزه ها؛ توقف پیشرفت های قدرت خرید و توقف حمایت اجتماعی (گاهی با سقوط های فاجعه بار) : ویرانی مدل های رشد مؤثر (در آسیا و آمریکای لاتین)؛ ویرانی بخش های تولید، انحلال شرکت ها با وجود بیکاری و مسابقه برای مهاجرت ؛ بحران های مربوط به برقراری نظم نو لیبرالی که بر اثر سیاست های استوار سازی تحمیلی صندوق بین المللی پول بیش از پیش شدت می یابد؛ ویرانی هویت های ملی به نفع خرده فرهنگ تجاری بین المللی و غیره.

هر چند لیبرالیسم نو تا کنون توانسته است در سطح ملی توصیف شود، بعُد بین المللی آن چشمگیر است. با این همه، این نظم اجتماعی، به روشنی ، امپریالیسم را ابداع نکرده است. نخستین دهه های پس از جنگ ، پیش از این، در جنگ های استعماری و در جنگ های موسوم به «جنگ سرد» ، مانند جنگ ویتنام، هم چنین در تجارت و سرمایه گذاری های بین المللی کشورهای مرکز، ویژگی های آن را داشته اند. بنابر این، این نظم اجتماعی وجود مدل های توسعه خود را با دخالت شدید دولتی که در آن بازارهای مالی در جای فرعی قرار داشتند، تحمیل کرد. نولیبرالیسم این چیزها را به کلی یا به تقریب روبیده است.

رویهم رفته، امپریالیسم و نو لیبرالیسم دو پدیده متمایزند. امپریالیسم ویژگی ساختاری سرمایه داری است؛ در صورتی که نولیبرالیسم نمایشگر مرحله ای از آن است. در باب امپریالیسم باید گفت که آرم ابزارها به طور اساسی به همان صورت باقی مانده است: مانند جنگ، ویرانگری، فساد و خشونت اقتصادی (به ویژه گشایش مرزهای اقتصادی بین کشورها با سطح های توسعه بسیار نا برابر). با این همه، می توان از نو امپریالیسم سخن گفت؛ زیرا نو لیبرالیسم به امپراتوری کشورهای مرکز، خصلت های ویژه می دهد (پایین تر وجود پیکر بندی خاص جدید در نو لیبرالیسم را از نظر می گذرانیم). این ترکیب ویژگی های نو لیبرالی و امپریالیستی بسیار به هم فشرده است. از این رو، آیا آمیختن دو اصطلاح در توصیف کردن نظم جدید اجتماعی اکنون فرمانروا، هنگام صحبت کردن از یگانگی نو لیبرالی- نو امپریالی که یک سیستم را تشکیل می دهند، بهتر است؟

این مقاله از چهار بخش تشکیل شده است. آن ها به آینده لیبرالیسم نو اختصاص دارند. آیا مسئله عبارت از فرا رفت است یا نو سازی؟ این پژوهش نیازمند پی کاوی جلوتر نولیبرالیسم در شیوه کارکرد به منظور درک کردن پویایی تاریخی آن است. از این رو، می کوشد تضادهای اکنون دریافتنی آن را شناسایی کند. دومین بخش این روش را با برتری دادن به دیدگاه پیکر بندی جدید نظم اجتماعی دنبال می کند. از این رو، مسئله ها اندکی گوناگون درک شده اند. سومین دیدگاه در سومین بخش جا دارد که دیدگاه ساختار ها و دیدگاه های طبقاتی و رقابت ها میان کشورها است. این چشم انداز اساسی است؛ زیرا لیبرالیسم نو به طور اساسی یک پدیده طبقاتی است: نتیجه مبارزه طبقاتی توسط طبقه سرمایه دار به تاراج می رود. چهارمین بخش، سناریوهای گوناگون را پیشنهاد می کند که می تواند کم یا بیش در مقیاس چپ – راست قرار گیرد.

تضادها

در بررسی تضادهای نظم نو لیبرالی، مسئله ها به طور محسوس، بنا بر شکاف های کاملاً شناخته، به شیوه های گوناگون در کشورها یا منطقه های مختلف جهان مطرح می شوند.

 در کشورهای عمده اروپا، دهه های نو لیبرالی یک دوره رشد آهسته را به نمایش گذاشت. به ویژه اگر آهنگ های آن را با آهنگ های ایالات متحد مقایسه کنیم. به این، می توان نرخ رشدی را افزود که به ویژه قدرت خرید مزدها را کاهش داده است. این واپسین بررسی به شدت با تبلیغات نو لیبرالی در تضاد است که تأیید می کند «مصرف کننده» از جهانی سازی نو لیبرالی به خاطر گشایش بازرگانی سود می برد؛ و سرمایه گذاری های مستقیم در کشورهای با مزدهای پایین، قیمت ثروت ها (مانند پارچه های چینی یا تلویزیون های مونتاژ شده در Maquiladoras ) را کاهش می دهند. اگر بی کاری را به آن بیفزاییم تصویر تا اندازه ای مشخص از نتیجه های لیبرالیسم نو خواهیم داشت.

در ایالات متحد رشد طی دهه 1980 و آغاز دهه 1990 به شدت کند شده است. اما این رشد طی نیمه دوم این دهه تا رکود در سال 2000 بسیار شتابان بود. این «شکوفایی دراز» از 1994 تا آغاز 2000 ، نقش مرکزی در تبلیغات نو لیبرالی بازی کرده است؛ و اعتقاد به این «اضافه رشد» ایالات متحد بنابر تکرارِ پیش آمده از سال 2003 تقویت شده است. در آن وقت گفته شد، همه باید از ایالات متحد تقلید کنند. این برداشت نا معقول ارتباط بین این کارکردها و وضعیت فرمانروای کشور را از یاد می برد.

 از این رشد همه ساکنان ایالات متحد بهره مند نمی شوند. «سود» های اش نصیب افراد بسیار مرفه، مزدهای بالا، به ویژه بسیار بالا می گردد. برای توده بزرگ مردم قدرت خرید کاهش یافته است. مزد واقعی یک زحمتکش عرصه «تولید» ، یعنی 81% مزد بران در 1972 به اوج رسید بین این تاریخ و 2005 مزد واقعی ساعتی این گروه 9% و مزد هفتگی اش 11% پایین آمد! البته، قدرت خرید طبقه های متوسط برتر به تقریب پیشرفت می کند، ولی هزینه های آن ها برای ثروت های مصرف ، مسکن به شدت فزونی یافته است.

 آمریکای لاتین شاهد نرخ های رشد اغلب 6 یا 7% از جنگ دوم جهانی که به دو یا سه بخش تقسیم شده، بوده است . این منطقه زیر قاره از هنگام بحران وام در 1980 پیوستگی اش را توسط لیبرالیسم نو از دست داد. بحران وام حتا پیش از اصلاح های پدید آمده نولیبرالی  در این کشورها نتیجه ضربه 1979 (ترقی نرخ های بهره) بود. البته، باید آفریقا بخش بسیار بدو هنوز بدتر با گام نهادن در نو لیبرالیسم و نیز کشورهای آسیا به جز چین را بررسی کرد. ژاپن وکره از هنگامی که به سلیقه نولیبرالی روز پیوستند، پویایی شان را از دست دادند. هند و به ویژه چین شتابان رشد کردند. البته، کشور چین به جرگه نو لیبرالی نپیوست. توسعه چین پاسخگوی ویژگی های کاملاً مشخصی است که در این جا مورد بررسی قرار نمی گیرد.

تضادها در زمینه به کلی متمایز شناسایی پذیرند.

الف . مقاومت ها . پیامدهای لیبرالیسم نوکه بنابر هدف های اش به نحو دیگر ارزش یابی شده ، از دیدگاه توده وسیع مردم فاجعه بار به نظر می رسند. آیا می توان تضادی در آن ها دید؟ تنها در یک مفهوم؛ در مقیاسی که این نتیجه ها واکنش ها و مبارزه هایی بر می انگیزند.

در کشوری مانند فرانسه، تردیدی به وجود نمی آورد که حرکت به پیش «اصلاح ها» ی نو لیبرالی توسط مبارزه های یاد شده متوقف شده است. گاهی نام گذاری «سوسیال لیبرالیسم» از آن جا است. مسئله قربانی نظم نو لیبرالی در آمریکای لاتین به شیوه همانند مطرح می شود. آمریکای لاتین منطقه ای از جهان است که مفهوم جبهه ضد امپریالیسم در آن بسیار پیش رفته است. از این رو، سنت مبارزه و گوناگونی مبارزه های کارگری، مبارزه های مردمان بومی ، مقاوت های روشنفکران در این منطقه نیرومند است.حتا در ایالات متحد اوج نا هنجار نابرابری ها و استثمار قشرهای فرودست، ملی یا مهاجر به خودآگاهی ها و مبارزه ها می انجامد.

با نگریستن جهان به طور کلی، می توان تأیید کرد که لیبرالیسم نو مقاومت های فزاینده ای بر می انگیزد. اما این مقاومت ها توان بی ثبات کردن جهان را دارند؟

ب . درآمدهای سرمایه، سطح های سنتی در آمدهای نولیبرالی برخی نشانه های کاهش پذ یری را نشان می دهد. صحبت کردن از خشکانیدن مبالغه خواهد بود. نرخ های بهره واقعی چون و چرا پذیرند (چون تورم از ارزش اعتبار نامه ها می کاهد، پس، نرخ های اصلاح شده تورم است که باید در نظر گرفته شود) . سطح بالای آن ها ویژگی مهم لیبرالیسم نو است. از سال 2000، این نرخ ها به شدت پایین آمدند و اکنون به ارزش های مقایسه پذیربا ارزش های دهه 60 رسیده اند. بالا بردن دوباره این نرخ ها با توجه به سرمایه گذاری در ایالات متحد، سطح های وام داری و تهدید های بحران ثروت های نا معقول دشوار خواهد بود.

با این همه، سودهای بخش مالی بالا رفته است و نشانه های از نفس افتاده را به رغم پایین آمدن نرخ های بهره نشان می دهند. این پایین آمدن توسط اقدام های گوناگون جبران شده است. حجم اعتبارهای اختصاص داده شده افزایش یافته اند. با وجود پایین آمدن نرخ ها ، تفاوت میان نرخ های بخش مالی که به اعتبار آن ها وام می دهد و خود را تأمین مالی می کند، کاهش یافته است و شرکت های مالی در فعالیت های جدید، مانند مدیریت میراث ها، (که عبارت از صندوق های بازنشستگی یا خانواده های ثروتمند است) گام نهاده اند. بنابر این، این خانواده ها هستند که هم زمان از نرخ های بسیار نا چیز، هنگامی که آن ها وام می گیرندو به عنوان وامخواهان آن را می پذیرند، بهره مند می شوند.

عاملی که به نفع جریان درآمدهای سرمایه بالقوه فزاینده می رزمد، برقراری دوباره بهره وری سرمایه، آن طور که از میانه دهه 1980 رخ نمود، در کشورهای مرکز است. در ایالات متحد، این گرایش جدید با کاهش گویا از 1970 قطع شد. اما بهره وری گرایش خود به افزایش را از سر گرفت.

پ . تنش های درونی در ایالات متحد . پیشرفت اقتصاد ایالات متحد همراه با وامداری فزاینده خانواده ها،دولت و در مقیاس دشوارمشخص کردن، خود مؤسسه ها است. در 1960، وام خانواده ها 60% درآمدشان پس از ، مالیات ها بود.در 2005 این وام به 129% (71% در فرانسه، در 2003) رسید. همان طور که می توان آن را حدس زد، افزایش گرایشی عدم استرداد (وام) های خانواده ها به ویژه در ارتباط با اعتبارهای مصرف را مشاهده می کنیم. در 2005 درصد (%) کسر بودجه ایالات متحد (همه دستگاه های در آمیخته اداری عمومی) 80/3% تو لید کلی و وام عمومی 68% بود. (3)

… در ارتباط با مؤسسه ها، رکود آغاز دهه 2000 افزایش شد ید عدم استرداد (وام) ها را نشان می دهد. این انباشت وام ها به طور دایم چونان شمشیر داموکلس رونما شده است.

 در ایالات متحد، پایه اساسی بازنشستگی ها سیستم موسوم به «تأمین اجتماعی» باقی ماند که فرانکلین روزولت به وجود آورد. البته، صندوق های بازنشستگی افزوده ای برای گزید گان فراهم می آورند که از آن سود می برند. صندوق های بازنشستگی در آن جا یکی از پشتوانه های نظم نو لیبرالی است. وضعیت فرانسه در این باب اندکی فراموش شده است. بی اطمینانی نسبت به آینده چنان است که مبلغ ها به سیستم موسوم به «کمک های مالی معین» منتقل شده اند و پرداخت های از پیش معین به بازنشستگان را برای پرداخت «سهم های معین»تضمین می کند و پرداخت مدد معاش را وعده می دهد که به نرخ های بهره و جریان های موجود و آینده بورس وابسته است. مسئله ها حل شده اند، اما راه حل گواه بر نا توانی نگران کننده برای انجام تعهد است.

خود منطق نظم نو لیبرالی نیازمند روند قلمروزدایی تولید است. برخی فعالیت ها به خارج منتقل شده اند. کاهش آن ها باید از راه رشد سایر فعالیت ها جبران شود. این جانشینی به نفع مدیریت پژوهش انجام گرفته است؛ چنان که خدمات مانند آموزش و پرورش و بهداشت در مکان گسترده شده است. البته، خود این بخش ها از این پس، در راه «جهانی شدن» گام بر می دارند. نرخ های رشد ایالات متحد گواه برکامیابی نسبی در این زمینه اند، اما تا چه وقت؟

ت . موازنه زدایی خارجی – ویژگی بسیار نمایان اقتصاد ایالات متحد موازنه زدایی تجارت خارجی است. (4)

… این مدیون گرایش بسیار زیاد به هزینه کردن دولت و پیش از همه، خانواده ها است.در 2005 کسری موازنه ثروت ها و خدمات (صادرات کمتر از واردات) 8/5% تولید سالیانه را نشان می دهد. بدین ترتیب، از این باقی مانده تجارت ثروت ها و خدمات به موازنه جاری می رسد، در حالی که باید جریان های درآمدهای پرداخت شده توسط بقیه جهان به ایالات متحد را افزود و درآمدهای پرداخت شده به بقیه جهان ( بیشتر انتقال های یک جانبه) را کم کرد. به طور کلی این جریان های خالص درآمد ها و انتقال ها نا چیزند. بنا بر دلیل های محاسبه پذیر، باقی مانده و موازنه جاری هم گوهر یا گوناگونی تفاوت میان دارایی های (موجودی های مالی) ایالات متحد در بقیه جهان و دارایی های بقیه جهان در این کشور است. «دارایی ها» این جا به طور عمده سهم ها و اعتبار نامه ها ، یعنی سرمایه گذاری های مستقیم (هنگامی که بیش از 10% سهم های یک شرکت را در دست دارد) و سند های بهادار (سهم ها و همه اعتبارنامه ها ) معنی می دهد.

کشورهای بیگانه به طور عمده ، بنابر واقعیت اهمیت صادرات خود به ایالات متحد مازاد دلار این کشور را دریافت می کنند. آن ها این ارزها را تبدیل نمی کنند، بلکه آن ها را در ایالات متحد قرار می دهند آن چه که جریان دلار و تأمین مالی اقتصاد ایالات متحد را حفظ می کنند. چون کسری موازنه جاری از 1982 دایمی می شود، از این رو، کشورهای بیگانه دارایی های فزاینده ای در ایالات متحد، از این پس بیش از دو برابر دارایی های این کشور در بقیه جهان (به ترتیب 89% و 43% تولید سالیانه پایان 2005 گرد آورده اند. می دانیم که این امر متأثر از کشور امپریالیستی فرمانروا در جهان است، این وضعیت می تواند به کلی متناقض داوری شود. این تضاد اصلی این نظم نولیبرال – نو امپریال است. ریشه آن در لیبرالیسم نو و نا امپریالیسم است که یک کارایی مهم باقی می ماند. (5)

ث .  نشانه های ناسیونالیسم اقتصادی – برخی نشانه های بالا رفتن جریان ناسیونالیستی اقتصادی اکنون نمودارند. ما آن ها را در خود ایالات متحد، در اروپا، در آسیا به شدت و در برخی کشورهای آمریکای لاتین، مانند آرژانتین،  می بینیم.

رویهم رفته، حرکت « افتخار آمیز » نظم نولیبرالی دست کم چهار نوع تضاد می آفریند: 1) استثمار و زیان هایی که مجموعی از مبارزه ها را در مرکز وپیرامون بر می انگیزند، 2) روش هایی که درآمد سرمایه را تغذیه می کنند، برخی نشانه های از توان افتادن را نشان می دهند، 3) ایالات متحد، مرکز دستگاه، موازنه زدایی درونی (وامداری) و بیرونی (تأمین مالی توسط بقیه جهان ) را نشان می دهد. به این باید ادامه ویرانی سیاره را بنا بر مکانیسم هایی افزود که بررسی آن از محدوده های این مقاله فراتر می رود.

پیکربندی جدید فرمانروایی جهانی

برای خوب تفسیر کردن موازنه زدایی ایالات متحد که در بالا ویژگی های مهم آن را بر شمردیم، قرار دادن آن ها در جدول عمومی پیکر بندی جدید امپریالیسم جهانی اهمیت دارد. ایالات متحد یگانه کشور امپریالیستی نیست، اما در جهان معاصر هژمونی به نسبت مسلم را به کار می بندد. پس ما این جا خود را به این کشور محدود می کنیم.

فرمانروایی جهانی که مسئله عبارت از آن است نمی تواند در آن چه که امپراتوری سیاسی مستقیم به مفهوم امپراتوری های سنتی را به رغم وجود «فیزیکی» در سرزمین ها (دیپلماسی، سرویس های مخفی)، به ویژه وجود پایگاه های نظامی، ایجاب نمی کند، نا صوری توصیف شود. این واقعیت یافتن بینش بلند رییس جمهور ایالات متحد ودرو . ویلسوندر آغاز قرن بیستم، رؤیای یک سیاره لیبرال «دموکراتیک» را (در مفهومی که این اصطلاح در دهان رییس جمهور ایالات متحد رونما شد) تصویر می کرد. البته، این بینش برای او از هر هژمونی به دست آمده توسط کشورش جدایی ناپذیر بود. (6)

در دنیای معاصر و در آن چه که به ایالات متحد و فقط خود آن مربوط است، این پیکربندی استوار بر دو تکیه گاه اقتصادی است:

1.     درآمدها و منابع محصول کشورهای کم تر پیشرفته .از دیدگاه توانایی در بیرون کشیدن درآمدها و منبع های کشورهای کم تر پیشرفته، شکل های معاصر به طور اساسی از شکل های گذشته متمایزند. گفته شده است، ایالات متحد یک امپریالیسم بسیار کارا است که از جهان درآمدهای چشمگیری به دست می آورد.

2.     تمرکز پس اندازها . ویژگی حقیقی این نظم نوین امپریال، توانایی ایالات متحد در جذب سرمایه گذاری های مالی کشورهای بقیه جهان است. از این رو، پس انداز این کشور منفی است. درجه ابتلا در این زمینه حیرت آور است. زیرا وجود دارایی های خارجی در این کشور دو برابر دارایی های ایالات متحد در بقیه جهان است. بر این اساس، کشورهای خارج کسری بودجه این کشور و به ویژه فعالیت مؤسسه های اش را تأمین مالی می کنند (پایان 2005 ، 77% سرمایه گذاری های خارجی به بخش خصوصی ایالات متحد، نه بخش مالی و بخش مالی و بقیه 23% به سوی دستگاه های عمومی هدایت شده اند) . می توان تأیید کرد که کشورهای خارجی، سرمایه گذاری های انجام گرفته در ایالات متحد و به طور نا مستقیم، توسط این کشور در بقیه جهان را تأمین می کنند. بنابر این، با یک پیکر بندی عجیب و جالبی روبروییم.

چهره رمزآمیز امپریالیسم جدید آرژانتین است. طبقه های فرمانروای این کشور به طور چشمگیر سرمایه های شان را به کشورهای مرکز، به طور عمده ایالات متحد صادر می کنند و به این عنوان درآمدهای مالی به دست می آورند. البته کشورهای مرکز اقتصاد بزرگ این کشور را خریداری می کنند، اما تا چه درجه؟ یک رقم برای توضیح دادن آن کافی است. در میان 500 مؤسسه بسیار بزرگ آرژانتین (به جز بخش های مربوط به کشت غذایی و مالی) مؤسسه هایی که خارجی ها مالک بیش از 50% آن ها هستند، در آغاز قرن بیست و یکم 80% تولید کل 500 مؤسسه را می فروشند.

 برای سنجش کسری های ایالات متحد و انباشت دارایی های خارجی ها دو روش وجود دارد. می توان در آن نمود تملک میراث ایالات متحد توسط خارجی ها ، یا برعکس دستگاه مهارت هولناکی را ملاحظه کرد که به ایالات متحد امکان می دهد، دارایی های جهان را با ارزش نا چیزی متمرکز کندو آن ها را با بازده بالا سرمایه گذاری کند.این یک «اهرم مؤثر» غول آسا در سطح جهانی است ! باید دیدگاه امپریالیستی طبقه سرمایه دارایالات متحد و ایالات متحد به عنوان کشور را متمایز کرد.

همه چیز روشن نیست. در میان ویژگی های این نظم جدید اجتماعی، در بُعد های ملی و بین المللی، برخی جنبه های گمراه کننده وجود دارد.

1.     پس انداز و ثروت . نخستین نکته سقوط نرخ های پس انداز خانواده ها است. سقوطی که می دانیم در قشرهای با درآمدهای بسیار بالا متمرکز می شود .

2.     برقراری دوباره درآمدهای بالا در لیبرالیسم نو . آمارهای مالیاتی، درآمدهای سرمایه (بهره ها، سود سهام و بهره های سرمایه) و مزد ها را (که توزیع های سندها را به تقریب در ذخیره های گزینش های انجام گرفته، می گنجاند) متمایز می سازند. بالا رفتن سهم در آمد کلی این نوع کشورها که به قشرهای بسیار مرفه باز می گردد، به تقریب به طور انحصاری بر اساس مزدها ، نه در آمد های سرمایه انجام گرفته است.

3.     شرکت های «کوچک» دارایی ها، یا فعالیت همانند بانک ها را اداره می کنند. در ایالات متحد، در همان آمارهای مالیاتی، می توان شرکت های کوچکی را شناسایی کردکه شرکت های سهامی استاندارد (موسوم به کورپوراسیون نیستند؛ بلکه شرکت ها – کورپوراسیون مشارکتی) با وضعیت مالی ویژه هستند. کارکرد بسیاری از آن ها مربوط به اداره کردن دارایی های خانواده های بزرگ است. این سازمان دهی مالی شرکت های کوچک از حیث شمار شرکت کنندگان درآمدهای چشمگیری را حفظ می کنند: ارزش خاص شمارپذیر آن ها (همه دارایی های آن ها کم تر از وام های آن ها ) برابر با ارزش همه شرکت های مالی ایالات متحد (بنابر این، به ویژه همه بانک ها) است. به این باید این کارکرد مدیریت دارایی های خانواده های ثروتمند را افزود که به طور مستقیم در چنین سازمان دهی ها که به فعالیت مهم بانک ها تبدیل شده، وارد نمی شوند. اصطلاحی که مجموع دستگاه را که تِراست است، نشان می دهد، واژه ای که مفهوم آن پیوسته در تحول است. هم چنین از صندوق های ویژه صحبت به میان می آید. می دانیم که این سازمان ها مربوط به مشتریان ممتاز بهشت های مالیاتی هستند !

این فرضیه که بخش مهمی از دارایی های طبقه سرمایه دار در بهشت های مالیاتی سرمایه گذاری شده بسیاری از جنبه های این بررسی های ناسازنما را حل کرده است:  1 )نرخ های پس انداز بیشتر مطابق با سطح های درآمدهایِ یکی شده است، 2 )برقراری دوباره درآمدهای مالی در لیبرالیسم نو در خط با همه آن چه که این نظم اجتماعی یادآوری می کند (بهره ها، سودهای سهام و بهره های سرمایه ها) و 3 )برداشت درآمدها از بقیه جهان برتر، شاید بسیار برتر، با درآمدهای پرداخت شده به بقیه جهان برای مجموع کشور.

این روند ها به روشنی در کارند، اما بدست دادن ارزش یابی از آن ها نا ممکن است. هر چند آن ها منطقی بوده اند. خط های مهم تابلوی زنده این پیکربندی جدید امپریالیستی در آن به شدت مخدوش شده است. در ارزش یابی تضادها شایسته است خیلی بیشتر دیدگاه طبقه سرمایه دار مرکز را از مرکزو دیدگاه کشور ایالات متحد جدا کرد. سرزمین زدایی یک واقعیت است موازنه زدایی های خارجی و وامداری هم واقعیت است. البته، راه بخش برتر طبقه سرمایه دار شاهانه به نظر می رسد (آن چه که پیش از این بود، اما از این پس با یک درجه بالقوه بسیار برتر) .این یک سناریوی کاملاً پذیرفتنی است. تضادهای کشور عملکردهای طبقاتی است!

ساختارها و قدرت های طبقاتی و رقابت های بین المللی

این زمینه دیگری است که بنابر آن شایسته است برای داوری کردن درباره آینده و خط سیر لیبرال نو در مرکز آن قرار گیرد. این همان مرکز دگرگونی رابطه های تولید و ساختار طبقاتی است. هم ساختی میان این دو نوع تعین ها یک جنبه اساسی تئوری جامعه های مارکس است. به روشنی مراجعه کردن به چنین دگرگونی های درون شیوه تولید سرمایه داری نشان می دهد که مسئله عبارت از دگرگونی های جزیی است که خصلت سرمایه دارانه جامعه را نا پدید نمی کند.البته، جزیی به معنی ناچیز نیست.

البته، اهمیت جدایی مالکیت و مدیریت و دگرگونی مربوط به رابطه مالکیت وسیله های تولید پیش از این یادآوری شده است. عامل های کار در پیش از سرمایه و کنترل آن، از یک سو، سرمایه گذاران نا وارد در مدیریت (سرمایه سرمایه گذاری) و از سوی دیگر، مدیران مزدبر، طبقه های جدید کادرها و کارمندان (دو طبقه متمایز و نه یک «طبقه متوسط») هستند. این جدایش نمایشگرخطری چشمگیربرای طبقه سرمایه دار است. خطر در استقلال ممکن کادرهای مدیر خصوصی و عمومی است، همان طور که در مسئله سازش کینزی شاهد آن بودیم. پیش از این کوتاه توضیح دادیم که چگونه این تنش (هر چند به روش ناپایدار) در مرز مشترک مالکیت – مدیریت تغییر می یابد و چگونه لیبرالیسم نو به از سرگیری مالکان سرمایه معنی داده است .

در ارزش یابی برخوردهای ممکن مبارزه های توده ای، کارمندان و کارگران، وضعیت طبقه های فرمانروا، اساسی است، همان طور که طبیعت سازش های برقرار شده با دیگر گروه های اجتماعی است.

1.     سازش های کینزی . در پس از جنگ ، آن چه که شایسته است، سازش کینزی نامیده شود، کادرها وطبقه های توده ای را در برابر طبقه سرمایه دار متحد می کند. طی جنگ، سقوط چشمگیر نابرابری ها رخ نمود. در ایالات متحد سهم درآمد کلی کشور به 1% درآمدهای بسیار بالا رسید- که این جا به طور بسیار شکلواره ای به عنوان نماد طبقه سرمایه دار نگریسته شده- به شدت از 16% به 10% سقوط کرد. این سقوط نسبی تا پایان دهه 1970 که در صد مورد بحث به 8% رسید، دوام یافت. بر حسب کشورها می توان از سدکردن طبقه سرمایه دار در ایالات متحد یا جلوگیری در ژاپن یا فرانسه صحبت کرد. این جریان نو در مدیریت مؤسسه ها و سیاست های اقتصادی آشکار بود.

2.     سازش نو لیبرالی – هر چند که لیبرالیسم اصلاح وضعیت طبقه سرمایه دار یا مشخص تر اصلاح آن چه که آن را «مدیریت مالی»، بخش برتر طبقه و نهاد های مالی می نامیم، در هدف داشته است، این چرخش قدرت نتوانست در مقیاس معین، بدون سهیم کردن کادرهای بالایی عملی شود. اگر پیوسته به طور شکلواره ای کادرها را با خانواده ها که در آمد های شان آن ها را میان 90% و 99% هرم درآمدها قرار می دهد، یکی بدانیم، پیشرفت قدرت خریدشان هنوز شروع نشده بود. این پیشرفت به تنهایی خیلی کم شتاب تر از پیشرفت 1% برتر بود. این «پیوستگی» جزیی، آن چه را که ما سازش نو لیبرالیمی نامیم، مشخص می کند.

3.     هم آمیزی در بلندا . ما می اندیشیم که در بلندای هرم طبقه ها در ایالات متحد، یک ارتباط هم آمیزی هنوز خیلی شدیدتر وجود دارد. این ارتباط است که مدیران بسیار بلند پایه را با صاحبان بزرگ سرمایه پیوند می دهد. این یک ارتباط با دو معنا است. مدیران بسیار بلند پایه به مزدهای گزافی دسترسی دارند که آن ها را به مالکان تا کنون بی سابقه تبدیل می کند. سرمایه داران به ویژه به کانال های پاداش درآمدهای کادرها: مزدها و توزیع سهم ها علاقمندند.

چون برقراری و دایمی شدن نظم اجتماعی مسئله مبارزه طبقاتی است، درک کردن اهمیت این پیکربندی ها آسان است. آینده لیبرالیسم نو به حفظ سازش نو لیبرالی بستگی دارد و پیوستگی این هم آمیزی در بلندا به فرمانروایی طبقاتی پایه های قوی تر می بخشد. این دو عنصر خیلی روشن به تشدید مبارزه های مفروض توده ای برقراری سازشی همانندبا سازش کینزی را محتمل تر می سازد.

ما این جا در کانون شرایط سیاسی حفظ نظم طبقاتی قرار داریم . اما این پروبلماتیک مبارزه های طبقاتی، شرایط سیاسی عام تر را که مربوط به توانایی فرمانروایی کردن بر جهان است، ندیده می گیرد. می توان آن جا دو عنصر تشکیل دهنده را متمایز کرد : 1)استعداد دایمی کردن پایه های سیاسی امپریالیسم یعنی : برقراری حکومت های مناسب منافع امپریالیسم از راه فساد، براندازی و جنگ (در همه جا، به ویژه در خاورمیانه و در آمریکای لاتین)، 2) حفظ تناسب نیروی مساعد در رویارویی با دیگر کشورها.

در این دو سطح، برخی تهدیدها در افق رخ می نماید . در جای نخست، سیاست ایالات متحد همواره براندازی نیروهای ترقی خواه ملی (می توان گفت، میهن دوست) به سود حکومت های آماده برای همکاری را دنبال کرده است. (7)

 . . . هم چنین مسئله می تواند مانند افغانستان در هنگام هجوم شوروی عبارت از تناسب نیروهای فئودالی و مذهبی باشد.نتیجه این سیاست فاجعه بار جنبش وسیع رویارویی ها بوده است که ضمن گسترش یافتن، پهنه های تهدید کننده پیدا می کند. در جای دوم، برآمدن کشوری چون چین از این پس چونان تهدید دیگری رخ می نماید. و در آینده هژمونی ایالات متحد را به پرسش می کشد. راه زیادی در پیمودن برای کشوری هنوز بسیار فقیر چون چین، برغم اندازه اقتصادی فزاینده اش باقی می ماند (در سال 2005 در آمد متوسط در چین برابر با 15% در آمد متوسط در ایالات متحد بود. صخره های زیادی در برابر راه چینی قرار گرفته است.

تابلوی مجموع این ارتباط های سیاسی بغرنج است. ایالات متحد با توجه به سیستم اتحادها از ورق های مهم برنده در ارتباط با مبارزه طبقاتی بهره مند است که میان طبقه های بالا و پیوستگی هنوز عمیق تر که بلندای [هرم] پدیدار می شوند، چیرگی دارد. در سطح ارتباط های بین المللی خطرهای صعودها از این پس مهم اند : این هدیه فریبنده ای است که هژمونی ما به مردم جهان عرضه می کند، زیرا همه در گیر شده اند !

در چپ ، در راست ؟

نخست چند پیش بینی روش شناسانه، در گفتگو پیرامون آینده لیبرالیسم نو صخره های گوناگون برای پرهیزیدن وجود دارد : 1 ) نباید از اصلی عزیمت کرد که خروج از لیبرالیسم نو فقط می تواند به وضع سازش جدید اجتماعی همانند با سازش کینزی انجام گیرد، 2 ) باید این واقعیت را در نظر گرفت که هدف های طبقاتی یک نظم اجتماعی بسیار مهم تر از روشهای اش است و 3 )به کلی دریافتنی است که خط سیرهای متمایزی بین منطقه های مختلف جهان، مانند ایالات متحد، اروپا، آمریکای لاتین یا آسیا تحمیل می شود (برخی کشورها می توانند از لیبرالیسم نو و نه غیر آن خارج شوند) .

تغییر در سیاست های نو لیبرالی حزب های چپ سنتی مانند حزب سوسیالیست یا سبزها در فرانسه (نوسان های اغلب چشم نپوشیدنی هر چه باشند) اعتقاد به شکست به جا بودن جدایی سیاسی راست/ چپ رواج یافته است. قرار دادن این تمایز در مرکز بحث در باره جانشین ها (آلترناتیوها) بسیار اهمیت دارد، آن چه که تعریف دوباره آن را ایجاب می کند. برای گریز از خصلت صوری بیان نامه های ظاهری باید به توانمندی سیاسی مضمون طبقاتی داد. این پویایی تاریخی از این قرار است :

 1.     کادرها پایه کارگری سازش کینزی بودند. مرکز ثقل این نظم اجتماعی در چپ قرار داشت، زیرا مبارزه های طبقاتی، پایه اقتصادی سازش با طبقه های توده ای را تحمیل کرده اند. در نتیجه کادرها در برابر طبقه سرمایه داراستقلال می یابند. این جا دیگر جنبه های سازش، به ویژه وجود  مدل های توسعه خود مرکز در جهان که از رواداری کشورهای مرکز بود، به کنار نهاده شده است. هم چنین چند گامگی کیفیت های سازش پس از جنگ برحسب کشورها (فرانسه، ژاپن و غیره) را انتزاع کرد ه ا یم .

2.     به قرینه، در سازش نولیبرالی، طبقه سرمایه دار موفق شد این ارتباط را باجذب کادرها و به ویژه بخش های بالایی شان پاره کند.

3.     برای کامل کردن بحث و به منظور بررسی کردن اصطلاح های آن که به «سوسیالیسم» مربوط اند، واژه کادرگرایی های بوروکراتیک را چنان که در اتحاد شوروی بود، توضیح می دهیم. در این نظم های اجتماعی، کادرها به عنوان نمایندگان طبقه های توده ای نمایش داده شده اند که فاصله طبقاتی را بنابر روندی که رونالدلو آن را به عنوان «جانشین گرایی» نشان می دهد، نفی می کند. (8)

. . . این کادرها که از راست خودکه سرمایه بین المللی قطب آن است و از چپ خود که نمایشگر فشار طبقه های توده ای است، می پرهیزند، هرگزدر برقراری یک دموکراسی (طبقاتی) کامیاب نشده اند. (9)  

. . .  در نهایت آن ها به شدت گذاری را دنبال کرده اند که آن ها را به تملک مستقیم وسیله های تولید، بدون رویارویی مهم طبقه های توده ای هدایت می کند، به خاطر این که این گزینش کم تر زیانمند به نظر می رسد.

برای نیروهای پیشرو ، آن چه که در دنیای نولیبرالی مورد بحث است، تنظیم در چپ است. اما این اقدام در عمل به ویژه در ایالات متحد بر خلاف پویایی های اجتماعی کنونی پیش می رود.

این نظم جدید اجتماعی باید از سازش کینزی در شماری از قلمروها متمایز شود. در جای نخست، باید از ناکامی سازش کینزی در مدیریت بحران دهه 70 درس گرفت. این ناکامی به ضعف های اقتصادی و سیاسی مربوط بود. جلوگیری از سودورزی های سرمایه داران باید دل مشغولی پایدار باقی بماند؛ آن چه که موازنه های سیاسی بیشتر در چپ و بسیج دایمی را ایجاب می کند. درجای دوم، حفظ سودها در مؤسسه (به جای سلب مالکیت به سود یک اقلیت، مشخصه لیبرالیسم نو) به نخستین فرارفت از لیبرالیسم نو منتهی می شود. البته، این کار باید به تعریف در باره هدف های تولید بیانجامد. در جای سوم بعد امپریالیستی سازش کینزی باید به شدت کاستی پذیرد، حتا به سود توسعه وارونه شود.

به طور کلی، این بلند پروازی برنامه آلترموندیالیستی در جریان های اساسی آن وجود دارد. مشکل این است، چگونه؟ دیگران خواهند گفت که باید دورتر رفت، و به طرح بزرگ سوسیالیستی بدون انحراف های فرمانبری خواهانه پرداخت! البته، بیان های دموکراسی گرایانه کافی نیست. از این رو، همه مبارزه ها که گسترش دموکراسی مستقیم در سطح ملی را در نظر دارند، از حیث سیاسی تعیین کننده اند، اعم از این که پیشرفت های واقعاً واقعیت یافته هر چه می خواهد، باشد.

استوار شدن اتحادهای طبقاتی در راست گریزگاه ممکن دیگری است. شوربختانه، ایالات متحد در رأس خط سیری است که جهان اکنون در آن گام نهاده است. در ارزش یابی امکان ها و مضمون ها، باید در اندیشه مبارزه ها و «تضادهای درونی» حضور داشت. این مبارزه ها و تضادها انگیزنده تغییر به همان اندازه در راست و چپ اند. ما آن را بنابر پویایی کنونی در عمل در ایالات متحد داوری می کنیم، خط سیر بسیار محتمل خط سیر تقویت اتحادها در میان طبقه های برتر، ارتباط به هم آمیخته میان سلسله مراتب مدیریت و طبقه سرمایه دار و سازش نو لیبرالی است. می توان از این انحراف از مسیر تصدیق ترکیب راست افراطی بیمناک بود.

اگر چنین خط سیری تأیید شود، تفسیر لیبرالیسم نو بنابر آن بی اعتبار می شود. او می تواند با توجه به گذشته چونان مرحله آغازینی، گذار دراز به سوی نظم جدید طبقاتی رخ نماید که در آن بعد کادر گرایی در بلندای هرم به استوار شدن ادامه می دهد. (10)

. . .  نخستین وظیفه برقرار کردن موازنه دوباره بین عنصرهای تشکیل دهنده سرمایه داری و کادرگرایی به نفع سرمایه دار، مقدم بر در آمیزی شان است. گشایش مرزهای تجاری و مالی به این نظم جدید اجتماعی بعد سیاره ای بخشیده است. مرحله . . . 2 – 1980 شکل های درآمدها و فایده های بلندای [هرم] برای خارج شدن از بحران ساختاری دهه های 1970 را تغذیه کرده است. مسئله عبارت از «پایداری» در راه رسیدن به این پیکربندی جدید است که پیرامون های مشخص آن برای کشف کردن باقی می ماند.

خطر سیاسی برای طبقه های فرمانروا که در این خط سیر تاریخی گام نهاده اند، قرار گرفتن بیشتر در سطح سازش نو لیبرالی است؛ زیرا این جا است که پیوستن حجم بزرگی از کادرها را به این نظم جدید طبقاتی به خطر می اندازد. یک عنصر اساسی تعلق آن ها به این طبقه پایینی سرمایه داری ( در مثل از راه مبلغ های بازنشستگی) اکنون به خطر افتاده است. یک سازش در چپ، تا اندازه ای نا محتمل در ایالات متحد (یا دست کم با یک مضمون به ضرورت معتدل) نیازمند واژگونی مهم است. محرک های آن می توانند به دست آوردن ابتکارهای این طبقه های اجتماعی و توالی آن ها در جستجوی تکیه گاه ها در طبقه های توده ای، توانایی مبارزه طبقه های توده ای، توانا به تحمیل کردن چنین سازشی است. در فرانسه، چندان نمی توان از سازش نو لیبرالی صحبت کرد. پایه های تجدید سازش در چپ به نظر می رسد بهتر به نمایش در آمده است، همان طور که مبارزه علیه قرارداد نخستین استخدام (CPE)2006 گواهی می دهد، جبهه درون سندیکایی، دانشجویان (برای بخشی از میان آن ها به عنوان کادرهای آینده) : سندیکاهای «توده ای» و کنفدراسیون عمومی کادرها (CGC) را متحد می کند. البته، مدل ایالات متحد توجه را به خود جلب می کند. 

در سطح بین المللی ارتباط دادن شکوفایی راست افراطی که پایه های آن شرح داده شد، تکیه گاهی برای تقویت پراتیک های امپریالیستی است؛ این چیزی است که ما شاهد آنیم. فرضیه عقب نشینی ناسیونالیستی فراسوی اقدام های حمایت گرانه جزیی، نمود امتیازهای سیاسی برای برخی گروه های اجتماعی یا وضعیت های بحران مهم، کم تر محتمل است. مسدود شدن گرایش های کنونی فقط می تواند ناشی از مقاومت ها در جهان باشد.

در جریان دنبال کردن این راه امپریالیستی، پویایی رقابت های بین المللی فقط می تواند شدت یابد. تهدیدهای عمده برای پیشرفت چین مانند ژاپن دگرگونی نولیبرالی و مانند روسیه تملک فردی نامنظم وسیله های تولید است. اگر در آن شکست بخورد در پیکربندی امپریالیستی در وضعیت فرو دست قرار می گیرد. اگر از آن جان سالم به در برد رویارویی ناگزیر روی خواهد داد.

یک سناریوی تا اندازه ای خوش بینانه به طور بنیادی نا محتمل، جدایی از خط سیر ناسیونالیستی خواهد بود.یک جبهه ضد امپریالیستی در آمریکای جنوبی، اروپای قاره ای بیشتر به چپ خواهد چرخید؟ کره و ژاپن جهش ملی پیدا خواهند کرد؟


یادداشت ها

1.     پروبلماتیک عمومی پروبلماتیک توسعه است. ژ . دومنیل . د . لوی ،بحران و خروج از بحران ، نظم و بی نظمی های نولیبرالی، پاریس، مطبوعات دانشگاهی فرانسه 2000 .

2.     موافقت های کلی در باره تعرفه ها و دادو ستدها، گات، پیش از 1995

3.     در یک تعریف بسیار دقیق (اعتبار بازار سندها) به  5/52% تولید ناخالص داخلی رسید.

4.     در باره این موضوع ها بنگرید به ژ . دومنیل ، د . لوی ، «لیبرالیسم نو زیر هژمونی ایالات متحد» و بنگرید به ف . شسنه ، 2004، مدیریت مالی جهانی شده : ریشه های اجتماعی و سیاسی، پیکربندی و نتیجه ها ، پاریس، دکو ورت، 2004

5.     همان جا

6.     ن . گوردون لو ون، ودرو ویلسون و جهان سیاست ها، آکسفورد ، مطبوعات دانشگاه آکسفورد 1968 .

7.     ژ .آخکار . شرق افروخته . خاورمیانه در آینه مارکسیستی ، لوزان، صفحه 2 ، 2003

8.     ر . لو ، روشنفکر، دولت و انقلاب، پاریس ،هارماتان ، 1997 .

9.     م . لوون، قرن شوروی، پاریس ، فایارد، 2003 ؛ ژ . دومنیل، «استبدادگرایی بوروکراتیک به عقیده موشه لوون» آکتوئل مارکس ، ج 39، 2006 . صص 172 – 167 .

10. مسئله عبارت از آن چه که ما آن را به عنوان گذار سرمایه داری – کادر گرایی به کادر گرایی سرمایه داری نشان داده ایم (ژ . دومنیل، د . لوی، فراسوی سرمایه داری؟ پاریس ، مطبوعات دانشگاهی فرانسه، 1998 ) .         

No Comments

Comments are closed.

Share