در جستجوی دولت جهانی (بخش دوم و پایانی)
جیووانی آریگی
برگردان : محمد تقی برومند (ب . کیوان)

12.06.2013

ناکامی «پروژه آمریکای سده نو» شاید پایان اسف انگیز 60 سال مبارزه را نشان می دهد که در جریان آن ایالات متحد کوشیده است ، ارگان مرکزی یک دولت جهانی شود. این مبارزه جهان را دگرگون کرده است. اما حتا در زمان های بسیار با شکوه اش هرگز در امر دست یافتن به هدف اش، کامیاب نبوده است.

 

arrighi

ساخت دولت و معیار پشتیبانی    

چارلز تیلی ضمن مفهوم آفرینی در باره فعالیت های دولت به عنوان مجموع سطح های تکمیلی کوچک سازمان دهی انحصار خشونت به ما امکان می دهد که به این مسئله پاسخ ساده بدهیم. به عقیده تیلی هر چه دولت ها انجام می دهند، «از دیگر سازمان ها بنا بر گرایش خود به انحصاری کردن وسیله های تمرکز خشونت متمایزند» . این گرایش در چهار نوع فعالیت های متمایز مشخص می شوند: پشتیبانی، ساخت دولت، جنگ و استخراج. پشتیبانی «فرآورد» ویژه ترین فعالیت های دولت را تشکیل می دهد. همان طور که تیلی تصریح می کند: «واژه پشتیبانی می تواند دو آهنگ متمایز پیدا کند». در یک حالت، این آهنگ، تصویر اطمینان بخش یک دوست یا یک سازمان با نفوذ را که توانا به مصون نگاهداشتن [کسی]در برابر خطر است، به یاد می آورد. در حالت دیگر، این تصویرِ تهدید کننده باجگیر است. روندگان یا باید به ولگرد باج بدهند یا خود را با انتقام هایی که این ولگرد آن ها را به طور ضمنی یا آشکارا تهدید می کند، به خطر اندازند.

«تصویری که واژه „پشتیبانی“ به یاد می آورد، به طور عمده وابسته به ارزش یابی انجام یافته واقعیت به منزله برونبود تهدید است. فردی که هم زمان پاسخگوی خطر وپشتیبانی به قیمت بالا در برابر این خطر است، یک باجگیر است کسی که پشتیبانی لازم را بدون داشتن فرمانروایی در پیدایش خطر فراهم می آورد، چهره پشتیبان قانونی را به نمایش می گذارد، به ویژه اگر بهای آن بالاتر از بهای رقیب های اش نباشد. بهترین هدیه را کسی فراهم می آورد که علیه باجگیران محلی و علیه میوه دزدان از خارج آمده پشتیبانی مطمئن و کم هزینه به عمل می آورند». به عقیده تیلی، در این چشم انداز، تضمین های پشتیبانی که توسط دولت ها پیشنهاد می شود، باجگیری را آشکار می کنند.

«در مقیاسی که تهدیدها علیه آن که یک دولت شهروندان اش را حفظ می کند، خیالی اند یا از فعالیت های شان ناشی می شوند. بنابر این، این دولت باج گیری را برای پشتیبانی سازمان می دهد. از زمانی که دولت ها عادت دارند، وانمود کنند، حتا تهدیدهای خارجی جنگ را بیافرینند و فعالیت های سر کوبی و استخراج دولت ها اغلب بزرگترین تهدید علیه منابع خاص شهروندان خاص شان را تشکیل می دهند، دولت های شمارمندی به طور اساسی در نقش باجگیر ها عمل می کنند. البته، یک تفاوت باقی می ماند. بنابر تعریف های معمولی،باجگیران بدون تعهد دولت ها عمل می کنند». (22)

تیلی به دنبال آرتور استین کوب توضیح می دهد که قانونیت دارندگان قدرت خیلی کم تر از موافقت آن ها به کسی بستگی دارد که این قدرت را که قدرت دیگر دارندگان قدرت است، به کار می بندد. با این همه، به عقیده تیلی دیگر نهاد های قدرت «خیلی حساس تر از تأیید کردن تصمیم های نهادهای قدرت اند که نیروی گویایی را در چنبره دارند، و موضوع (هدف) را به پرسش می کشند. به قدر ترس از انتقام ها، آرزوی حفظ کردن محیط زیست پایدار به آفریدن قاعده کلی از این قاعده کمک می کنند». (23)

ادعای یک دولت در زمینه پشتیبانی هنوز بیشتر باور کردنی و دشوار برای مخالفت کردن است که توان انحصاری کردن وسیله های تراکم خشونت اش را افزایش دهد. از این رو، به همین دلیل باید رقیب های اش را در چهار چوب سرزمین خاص اش ( ساخت یک دولت) و در خارج (رهبری جنگ) از میان بردارد یا خنثی کند. بنابر این، اگر دولت را بنا نهد و حفظ کند و جنگ ناگزیر برای منابع مادی و مالی و استخراج را بیافریند به فعالیت هایی باز می گردد که به دولت امکان فراهم آوردن منابع اش را می دهد.هنگامی که آن ها به شکل کارا عمل کنند، هر یک از این فعالیت ها «به طور کلی سه دیگر را تقویت می کنند». (24)

مدل پیشنهادی تیلی در باره اهمیت هم کنشی (synergie) میان چهار فعالیت (تولید پشتیبانی، ساخت دولت، رهبری جنگ و استخراج) برای تضمینی است که یک دولت به انحصاری کردن وسیله های خشونت در سطح ملی نایل آید. برای این که این مدل در وضعیت ایالات متحد مناسب دولتی باشد که می کوشد وسیله های خشونت در سطح جهانی را سازمان دهد انحصاری کند، دو پیش شرط لازم است: نخست، شکل بندی دولت جهانی تمایز میان فعالیت های ساخت دولت وفعالیت های نظامی را در مقیاسی به هم می ریزدکه دولت مفروض جهانی کلیت جهان را به عنوان سپهر گسترش خواستار است، و در واقع، تمایز میان سپهرهای درون دولتی و میان دولتی را از میان بر می دارد. توصیف کلی پذیرفته که بنا بر آن «جنگ» های شمارمند از پایان جنگ دوم جهانی به رهبری ایالات متحد بیش از جنگ ها به معنای خاص کنش های پلیسی اند، از آن جا است. علاوه بر این، در مقیاسی که «تعهد دولت ها» همواره از دولت های ملی ناشی می شود، دولت مفروض جهانی برای وانمود کردن خود به عنوان سازمانده «پشتیبانی قانونی»بیش از «باجگیری برای پشتیبانی» هنوز با دشواری های زیاد بر خورد می کند.

سرشت دگرگونی پشتیبانی ایالات متحد

طرح پیشنهادی ترومن در باره دولت جهانی فروکاسته و نظامی شده با همه کرانمندی های اش به پشتیبانی قانونی مربوط بود و در این کیفیت شمار زیادی از دارندگان قدرت در سطح ملی را در بر می گرفت موضوع تا اندازه ای بنابر این واقعیت توجیه می شود که ایالات متحد در جریان دهه های 1950 و 1960 روی ملل متحد به این منظور تکیه کرده است که دست کم بخشی از این «تعهد دولت ها» که همواره در سطح ملی قرار داشت، با فعالیت های دولتی اش در مقیاس جهانی تطبیق یابد. با این همه، دو انگیزه برای آن ها که پروژه جنگ سرد ایالات متحد وابسته به پشتیبانی قانونی بود به نظم واقعی بیش از نظم نهادی مربوط بود.

نخستین انگیزه برای تفسیر کردن تیلی این بود که این طرح یک پناهگاه ضروری علیه خطرها فراهم آورده بود که ایالات متحد خاستگاه آن نبود. هر چند که ایالات متحد از حیث اقتصادی و سیاسی سود برنده صعود خشونت نیمه نخست قرن بیستم بود، کانون این صعود اروپا بود، نه ایالات متحد. همان طور که مایر در متن دیگر آن را یادآور شد، اروپا به ویژه نیاز به پشتیبانی از این واقعیت داشت که در جریان دو جنگ جهانی، «خراج پرداخت شده توسط اروپا، به طور اجتناب ناپذیر خونین تر و طاقت فرساتر از ایالات متحد بود». (25)

البته، خاستگاه این قربانی ها اروپا بود. ایالات متحد ضمن پیشنهاد کردن یک نظم جهانی شایسته کاهش دادن خطرها با شناختن کشمکش های همانند که باز تولید می شود، توانست پشتیبان قانونی به نظر آید.

علاوه بر این، دومین انگیزه به خاطر این است که پروژه جنگ سرد به پشتیبانی قانونی مربوط بود. ایالات متحد پشتیبانی واقعی به قیمت های سودمند را پیشنهاد کرد. روزولت و ترومن ، هر دو ، تأمین مالی کردن کوشش برای پشتیبانی در مقیاس جهانی را بر اساس ذخیره سرمایه انباشته شده در ایالات متحد طی سی سالی که مقدم بر بی نظمی سیاره بود، پیشنهاد کردند. بنابر این، هیچ دولت ، حتا بدون صحبت کردن از نهادهای جدید تا کنون به وجود آمده، منابع لازم را برای ارائه کردن یک پیشنهاد هم ارز و ارزان در اختیار نداشتند.

وانگهی، مسئله عمده ای که ترومن با آن برخورد کرد، پیدا کردن مشتری ها برای پشتیبانی از پیشنهاد او نبود، بلکه قانع کردن کنگره بود که سرمایه گذاری اضافی سرمایه ایالات متحد، در تولید پشتیبانی در مقیاس جهانی به نفع ملی ایالات متحد بود. با این هدف است که ترومن با مهارت خود را وقف تحریک کردن علیه تهدید کمونیستی نمود.

وضعیت برای دگرگون کردن با «بحران پر سر و صدا» ی هژمونی ایالات متحد در دهه 60 و آغاز دهه 70 شروع شد. جنگ ویتنام نشان داد که پشتیبانی آمریکا آن طور که ایالات متحد مدعی آن بود، چندان معتبر نبود. مشتریان آن نیز انتظار آن را نداشتند. در طی نخستین و دومین جنگ جهانی، ایالات متحد با رها کردن دیگر کشورها به سرگرم شدن در گیرو دار نبردها و فراهم کردن منابع مالی و غذایی و سلاح برای آن ها، نگریستن فرسودن آن ها از حیث مالی و نظامی و دیرتر دخالت کردن در نبردها به منظور تضمین کردن نتیجه مساعد برای نفع ملی خود، ثروتمند و نیرومند شد. بر عکس، در ویتنام، ایالات متحد بخش مهم نبردها را در محیط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مخالف بر عهده گرفت. در صورتی که مشتریان اروپایی و شرق آسیا، به عنوان رقیب اقتصادی تقویت شدند و چند ملیتی های ایالات متحد به انباشتن سودها در بازارهای مالی برون مرزی پرداختند و دولت ایالات متحد را از دریافت مالیات لازم محروم کردند؛ نتیجه ترکیب شرایط این بود که اعتبار قدرت نظامی ایالات متحد از دست برود و معیار دلار- طلای ایالات متحد فرو ریزد، برای فرمانروا بودن بر کل، سازمان ملل به صندوق بازتاب شکایت های جهان سوم تبدیل شد، آن چه که نمی بایست چندان به تقویت کردن ایالات متحد در کاربست کارکردهای دولتی اش در مقیاس سیاره کمک کند.

پس از یک دهه بحران بیش از پیش جدی، ریگان تغییر پشتیبانی آمریکا را با باجگیری آغاز کرد. او تصمیم گرفت سازمان ملل متحد را به عنوان سرچشمه مشروعیت دادن به هژمونی آمریکا بازیچه خود قرار دهد. او ژاپن را واداشت (که هم زمان شریک به کلی وابسته به پشتیبانی ایالات متحد و کشوری باشد که در آن انباشت سرمایه اضافی بسیار شتابان بود). برای این که او را در رقابت اش با ایالات متحد بنا بر محدودیت های «اداری» صادرات (شیوه بی سابقه در سالنامه های تجارت بین المللی) ضعیف کند و این سرمایه اضافی را در خدمت بودجه ایالات متحد برای گسترش کامل و کسری تجارت خارجی خود قرار دهد. او موضوع موازنه ترور در قبال اتحاد شوری را در جان بخشی پر حجم مسابقه تسلیحاتی به گردش در آورد. سر انجام او تبهکاران گوناگون محلی (چون صدام حسین) و بنیادگرایان مذهبی (چون او سامه بن لادن) را برای مهار کردن جهان سوم و قدرت اتحاد شوروی به خدمت می گیرد. ایالات متحد پرداختن به پشتیبانی خود را آغاز می کند و هم زمان به آفریدن خطر ها علیه هر یک از آن ها می پردازد و در پی آن پشتیبانی خود را پیشنهاد می کند.

دولت ریگان ضمن کامیابی در بی ثبات کردن جهان سوم و دولت شوروی این توهم را که ازسنیور بوش به ارث رسیده بود، آفرید که در پرتو آن «امپراتوری پایگاه های آمریکا» توانسته است به خود کفایی مالی برسد. همان طور که چالمرز جانسون نشان داده است، یک چنین امپراتوری خیلی بیش از «امپراتوری های سابق» در معرض رویدادهای کسری های تجاری و گردش های سرمایه قرار گرفته است و (می گیرد).

با این همه، و به احتمال، امپراتوری پایگاه های نظامی ایالات متحد «پول به دست می آورد»، زیرا درست مانند گانگسترهای دهه 30 که افراد و تجارت های زیر نفوذشان را به دادن پاداش پشتیبانی از آن ها وا می داشتند، ایالات متحد روی دولت های خارجی فشار می آورد که بهای پروژه های امپریالی را بپردازند. در میان این پیش آمدها، نخستین جنگ عراق جای بسیار نمایانی دارد. موافقت ملل متحد که به جنگ عراق مشروعیت بخشید، به دولت بوش امکان داد، شریکان ثروتمند و از حیث نظامی بسیار وابسته (چون عربستان سعودی و کویت، امارات متحد عربی، آلمان و بیش از آن ژاپن) را تیغ بزند. کمک های مالی بالغ بر 1/54 میلیارد دلار بود، 7 میلیارد دلاری که توسط ایالات متحد پرداخت شد به زحمت بیشتر از نیمی از 13 میلیارد دلار ژاپن بود. (26)

علاوه بر این، این هزینه بسیار عظیم برای پاداش دادن به پشتیبانی آمریکا نه علیه خطری چون کمونیسم که ایالات متحد نیافریده بود، بلکه علیه خطری که سر چشمه آن تا اندازه ای مربوط به حمایت ایالات متحد از صدام حسین در جنگ علیه ایران بود.

این تبدیل حمایت قانونی ایالات متحد به باجگیری با وسیله های دیگر در زمان کلینتون ادامه می یابد. میانجی گری موجه سازمان ملل متحد در زمینه کنش های پلیسی آمریکا دوباره ناشناخته بود. این بار به نفع رهبری جمعی، در پناه ناتو، زیر پوشش وظیفه های انتخابی «بشردوستانه»، هم زمان، زرادخانه نهادهای بروتون وود در خدمت فرمانروایی ایالات متحد در بازارهای جهانیِ بیش از پیش یکی شده قرار گرفت. «کامیابی» مأموریت ها در بوسنی و کوزووُ که با صعود مقاومت ناپذیر حباب اقتصاد جدید در آمیخت، به نظر می رسد، داوری آلبرایت وزیر امور خارجه وقت ایالات متحد را تأیید می کند، داوری که بنا بر آن، ایالات متحد «ملت اجتناب ناپذیر» است. البته، این خصلت «اجتناب ناپذیر»، برخلاف آن چه که خانم آلبرایت اعلام داشت، روی توانمندی فرضی ایالات متحد در «دورتر از سایر کشورها دیدن در آینده » (27) تکیه نمی کند.

این امر خیلی زیاد به ترس تعمیم یافته از زیان های جبران ناپذیری مربوط بودکه سیاست های آمریکا به بقیه جهان تحمیل کرد.خطرها علیه آنان که ایالات متحد از آن ها پشتیبانی کرده، اکنون خطرهایی هستند که یا آفریده آمریکا هستند یا این که خود آن ها به وجود آورده اند. تریلیون ها دلار که دولت های خارجی شروع به واریز کردن در صندوق های ایالات متحد کردند، اکنون نشان می دهند که دوران های پشتیبانی آمریکا به بهای پایین سپری شده است.

آیا ایالات متحد اجتناب پذیر است ؟

نو محافظه کاران دولت بوش سرچشمه این تبدیل پشتیبانی قانونی به خراج گیری نبودند. هنگامی که آن ها به قدرت رسیدند، این روند پیش از این پیشرفت کرده بود. اما آن ها آن را به دورتر سوق دادند و کرانمندی های نظامی و اقتصادی آن را در هم نوردیدند. وانگهی، همان طور که من کوشیده ام نشان دهم، کوشش آن ها آشکار می کند که قدرت نظامی آمریکا ضمن تضمین کردن حفظ مرکزیت ایالات متحد در اقتصاد سیاسی جهانی دو برابر ناکام شده است. (28)

این جا مفهوم آفرینی پیشرفته به ما امکان می دهد، این نا کامی را بر پایه افزایش باجگیری برای پشتیبانی سازمان یافته توسط ایالات متحد در مقیاس جهانی توضیح دهیم .

در آستانه هجوم به عراق، کولین پاول وزیر خارجه ایالات متحد خود به تصویر تهدید کننده ای که توسط تیلی به کار رفته بود، دست یازید، هنگامی که اعلام کرد: ایالات متحد باید یک گروه «بزن بهادر محله» باشد. «او ضمن یادآور شدن تصویر اطمینان بخش پشتیبانی، ادامه می دهد، بقیه جهان هیچ رنجی برای پذیرفتن این نقش ندارد، زیرا می توان روی ایالات متحد به خاطر سو استفاده نکردن از این قدرت، حساب کند»…(29) البته، نمی دانیم این اعتقاد کولین پاول بر چه چیز استوار است. با این همه، کم تر از یک سال دیرتر ، به چهار گوشه جهان بر می گردیم که تصویر نیروبخش پشتیبانی آمریکا جا را به پشتیبانی ایالات متحد می سپارد که کوشید قدرت همه مردمان را در راستای برنامه سیاست خارجی خود به کار اندازد. (30)

سنگین ترین نشانه آن را در تردیدی می یابیم که حتا وفادارترین مریدان آمریکا برای فراهم کردن درآمد مالی مورد نیاز ایالات متحد برای خارج شدن از منجلاب خود ساخته عراق از خود نشان دادند. با وجود کوشش های پاول در چهره آرایی مناسب (به محض این که شورای امنیت سازمان ملل متحد در باره مشروعیت بخشیدن اشغال عراق به گفتگو پرداخت) «کنفرانس بخشندگانِ» گرد آمده در مادرید، یک کامیابی بود، البته، پرداخت ها دور از  انتظار در این سو، باقی ماندند، به ویژه در مقایسه با مبلغ هایی که ایالات متحد برای نخستین جنگ عراق گرد آورده بود. بخشش ها (یعنی سهم های مالی) تنها یک هشتم هدف را نشان می دهند که 36 میلیارد دلار تعیین شده بود . طرفه این که سهم های یاد شده خیلی پایین تر از یک چهارم تعهد آمریکا به میزان 20 میلیارد دلار بوده است فعالیت های به زور ستاندن که هنگام نخستین جنگ خلیج با کامیابی واقعی رهبری شد، اکنون به بار کاملاً سنگین به هزینه ایالات متحد تبدیل شده است. کمک های عربستان صعودی و آلمان تقریباً بی فایده بودند. حتا یک میلیون و نیم دلار ژاپن هدیه بسیار بزرگ در مادرید محسوب می شد، در مقایسه با 13 میلیون دلار ژاپن برای نخستین جنگ در عراق تمسخر آمیز به نظر می رسد؛ به ویژه اگر به یاد بیاوریم که دلار 1991 به طور محسوس بیش از دلار 2003 می ارزید.

این ضعف بسیار روشن توان ایالات متحد برای تیغ زدن هزینه های پشتیبانی از مریدان اش می تواند بنابر این احساس توضیح داده شود که پشتیبانی ایالات متحد به ضد تولید تبدیل شده است. با این همه، پایین آمدن بسیار چشمگیر هزینه های پشتیبانی به نفع ایالات متحد می تواند تا اندازه ای مربوط به احساسی باشد که نیاز به پشتیبانی ایالات متحد، کاملاً حساب شده، کمتر از 1991 ضرورت دارد. این احساس خیلی رایج تر از چیزی است که ستایش ها ی معمول نسبت به قدرت ایالات متحد بتوانند مجال خود نمایی پیدا کنند. البته، شاید در مورد ژاپن و دیگر مریدان آسیای شرقی ایالات متحد [به ویژه اسراییل و کشورهای جنوب خلیج فارس. مترجم] این قضیه کماکان بسیار شدید است.

در واقع، حتا به تازگی بسیاری از کشورهای این منطقه اظهار نظر می کنندکه پشتیبانی آمریکا برای رویارویی با خطر واقعی یا خیالی که چین برای امنیت شان دارد، ضروری است.

اما امروز، چین دیگر به عنوان خطر جدی تلقی نمی شود. و حتا اگر این خطر ناگزیر دوباره پدیدار شود، پشتیبانی ایالات متحد اکنون اندکی ضعیف به نظر می رسد. علاوه بر این، توان ایالات متحد برای تیغ زدن هزینه های پشتیبانی از مریدان آسیای شرقی اش هنوز اندکی محدودتر زیر تأثیر به هم پیوسته وابستگی فزاینده ایالات متحد نسبت به تأمین مالی آسیای شرقی و وابستگی کاهنده کشورهای آسیای شرقی در برابر بازار آمریکا بنابر واقعیت پدیداری چین بوده است که به این کشورها بازاری گسترده تر ، سودآورتر و رشد شتابان تر عرضه می کند.

جاذبه چین به عنوان شریک اقتصادی و استراتژیک بسی فراسوی منطقه آسیای شرقی پدیدار می شود. (31)

وانگهی صعود چین صعود ایالات متحد طی دو جنگ جهانی نیمه نخست قرن 20 را به یاد می آورد، همان طور که ایالات متحد فاتح واقعی جنگ دوم جهانی پس از به خاک مالیدن پشت ارتش آلمان توسط اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. امروز به نظر می رسد، همه چیز گواهی می دهد که چین فاتح واقعی جنگ علیه تروریسم است، اعم از این که ایالات متحد در مغلوب کردن القاعده یا مقاومت عراق به کامیابی برسد یا نه . مسئله از این قرار است که این «پیروزی» می تواند شکل بندی بلوک هژمونیک جدید جهانی، فراسوی آن چه که می توان این جا با آن برخورد کرد، رخ بنماید. با این همه، می توان در این مرحله تأیید کرد که ناکامی «پروژه آمریکای سده نو» شاید پایان اسف انگیز 60 سال مبارزه را نشان می دهد که در جریان آن ایالات متحد کوشیده است ، ارگان مرکزی یک دولت جهانی شود. این مبارزه جهان را دگرگون کرده است. اما حتا در زمان های بسیار با شکوه اش هرگز در امر دست یافتن به هدف اش، کامیاب نبوده است. در پایان این روند دراز، تمام آن چه که ژرژدبلیو بوشموفق به انجام دادن آن نشده ثابت می کند که آلبرایت اشتباه کرده است. از این رو، میشل لند اظهار تأسف می کند که: «ایالات متحد در نهایت یک ملت اجتناب پذیر است».

«در گذشته تازه، هیچ چیز بدون ایالات متحد نمی توانست انجام گیرد. اما امروز تقریباً همه پویایی ساخت نهادهای مهم بین المللی در دیپلما سی و تجارت جهانی دراز مدت بدون مشارکت آمریکا انجام می گیرد. اروپا، چین، روسیه، آمریکای لاتین، به ویژه منطقه ها و ملت ها اقدام هایی را می پذیرند که در باره آن حرف نمی زنند(…) اما به محدود کردن نقش آمریکا می پردازند». (32)

راز زدایی «ملت اجتناب ناپذیر»به این معنا نیست که ایالات متحد تن به رفتارهای انگیزش مستقیم راه اندازی نبردهای گسترده منطقه ای، حتا جهانی با چین (سناریوی فاجعه بار مورد بررسیدیوید هاروی) نمی دهد. این امر به هیچ وجه دلالت بر این ندارد که در این یا آن زمان ایالات متحد و اروپا انگیزه مشترک در چارچوب مشترک «اَبَر امپریالیسم» را که هاروی به عنوان «یگانه جانشین واقع گرا» برای «امپریالیسم نظامی گرِ ناب» نو محافظه کاران ایالات متحد، بررسی کرده، به وجود نیاورند. (33)

البته، معنی آن این است که هر دو امکان که سه سال است که وجود دارد، امروز کم تر واقعی به نظر می رسد. در خوش بینانه ترین نگرش، شاید این نشانه ای است که بدیل های کم تر خشونت آمیز و بیشتر تعهد آور بدیل هایی هستند که توسط هاروی بررسی شد و اکنون تقریباً به اندازه امکان های تاریخی مشخص در حال برآمدن است.

برگردان از انگلیسی به فرانسه : تیری لا بیکا


پی نوشت ها

22.  چالز تیلی war making and state marking as organized crime »»  انتشارات دانشگاه کمبریج، 1985، صص 171 – 170

23.  آرتور . ل. استین کومب، تئوری های ساخت اجتماعی، نیویورک ، هارکورت، براس اند ورلد، 1960 ، ص . 150 و چارلز تیلی همان جا ص 171

24.  چالز تیلی، همان جا صص 171 و 181

25.  آرنو. جی. مایر، فراتر از صدای طبل

26.  چالمرز جانسون، مصیبت های امپراتوری : میلیتاریسم، پنهان کاری و پایان جمهوری، نیویورک، Metropolitan Books   ، 2004، صص 24 و307 هم چنین بنگرید به اریک . جی . هوبسبام ، عصر افراط ها ، تاریخ کوتاه قرن بیستم، بروکسل، مجتمع انتشارات، لوموند دیپلماتیک [199] 1998 ، ص 323.   این نخستین و تنها دفعه بود که ایالات متحد نه تنها به انتقال دادن هزینه یکی از جنگ های عمده اش به مشتریان اش مبادرت می کند، بلکه به طور کارا به آن دست می یازد. در نفس خود کامیابی این به زور ستاندن، نشانه هژمونی را در مقیاسی که ایالات متحدکلیت هزینه های جنگ های اش و امنیت مشتریان اش را بر عهده می گیرد، تشکیل نمی دهد. ما این جا با نشانه ای از هژمونی ایالات متحد سرو کار داریم که وجود آن چه که نیل فرگسون Hegemoney»»  می نامد، فرض شده است. . . بنگرید به نیل فرگسون، «هزینه واقعی هژمونی» نیویورک تایمز ،20 آوریل 2003 .

27.  استفن استانویچ «نه مهربان تر و آرام تر» ، نیویورک تایمز، 3 فوریه 2005

28.  جی آریگی «Hegemony unravelling»

29.  دیوید هاروی ، امپریالیسم جدید، آکسفورد . انتشارات دانشگاه آکسفورد ، 2003 ، ص، 80

30.  جی، آریگی. . . همان جا ص 80

31.  همان جا، صص 80 – 76

32.  میکاییل لیند، «چگونه آمریکا ملت اجتناب پذیر شد»

33.  دیوید هاروی ، امپریالیسم نو ، همان جا، صص 211 – 209

No Comments

Comments are closed.

Share