برای معلم گرامی و عزیز از دست رفته محمد تقی برومند
بوی سنگ و دشنام بود
بر جاری لب ها
قالب زده میشد هرچه ؛ شاید خیال
هرچه ؛ شاید نیاز
هرچه ؛ شاید زیبا
هرچه ؛ شاید عشق
تا شکسته شد پیکر « باید » در ترانه ی لبان تو
و نگاه من وام دار چشمان تو شد
تا به چشم ؛ درخت و خاک دیگر شدند
ماه جور دیگر تابید
شب در هم آغوشی احساس ؛ زیباتر
راز بودن شد باران و سیل
نغمه ها رَنگ دیگر زدند
که بر لبان تو جان گرفت ترانه ی عشق
سیاوش اسدی شاگرد کوچک آن عزیز
No Comments
Comments are closed.