نگاهی از بیرون به بحث های درونی حزب چپ ایران
آرش برومند

03.06.2025

نظام دین سالار و تمامیت گرای کنونی، موجب انسداد سیاسی در کشور شده، هیچگونه ظرفیت و استعداد اصلاح پذیری نداشته و اکثریت بزرگ مردم ایران خواهان برچیده شده بساط آن اند. نظام اسلامی کشور ما را به چنان بن بستی رسانده است که تنها با یک تحول انقلابی (به مفهوم بنیادی در گستره های زیست محیطی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) می توان از این وضعیت خارج شد…نظام اسلامی نه بخاطر پویایی و قدرت آن، بلکه بخاطر ضعف مفرط اپوزیسیون هنوز پابرجاست

غرض از نوشتن این سطرها دخالت از بیرون در تحولات اندیشگی درونی حزب چپ نیست، چرا که خارج از صلاحیت و تشخیص نگارنده است. اما از آنجا که بعنوان یک فرد چپ گرا علاقمند به توانمندی جنبش چپ در ایران و پیشرفت حزب چپ ایران -که نظر خود را نزدیک به آن احساس می کنم- هستم، معتقدم که این بحث های درونی و پیامدهای آن، تاثیر مستقیم بیرونی بر جنبش چپ در ایران خواهند گذاشت. ازینرو بخود اجازه می دهم که نگاهی از بیرون به این بحث ها بیندازم.

اساس داوری من درباره بحث های نظری، مقاله هایی هستند که عموما از سوی دو رفیق (بهروز خلیق و صادق کارگر) به صورت نظر فردی و یا نظر گروهی («سند هفت نفره») منتشر شده اند.

از آنچه که تا کنون منتشر شده، می توان اختلاف نظری در محورهای زیر را تشخیص داد:

  • وضعیت و مرحله کنونی مبارزه و تحول در ایران که در این چارچوب پرسش هایی مانند بود یا نبود شرایط انقلابی در کشور، شیوه و راه تغییر اوضاع در ایران و در نهایت طرح شعار «سرنگونی» یا «گذار» یا «پایان دادن» به ج.ا مطرح می شوند.

  • سیاست اتحادها و محور این سیاست که در این چارچوب پرسش هایی مانند گنجاندن یا نگنجاندن فدرالیسم و عدالت اجتماعی بعنوان محور اتحادها مطرح می شوند.

این نوشتار مجال ورود به جزئیات استدلال های مطرح شده را ندارد. در اینجا فقط به صورت اشاره وار، برخی نکته ها را از دید یک ناظر بیرونی برمی شمرم.

  1. تنها معیار واقعی برای تعیین این نکته که جامعه ایران در چه مرحله از تحول اجتماعی قرار دارد، رجوع به واقعیت های زیست محیطی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایران است. رجوع به نمونه های تاریخی در کشورهای دیگر و یا پژوهش های بین المللی موجود مفید و لازم برای الهام گیری است. اما تطبیق مکانیکی این تجربه ها بر ایران با بغرنجی های تاریخی سه هزارساله آن، با سنت های فرهنگی دیرپا، با حکومت دین سالار شیعه آن که دارای مشخصه های نیرومند یک نظام تمامیت گرا و شبهه فاشیستی است، راه به بیراهه می برد.

    همانطور که تجربه چند دهه اخیر در ایران نشان داده، جنبش های اجتماعی در خلأ شکل نمی گیرند، بلکه در میدان مبارزه های طبقاتی صورت گرفته و می گیرند. برای تشخیص این که جامعه ایران در چه مرحله از تحول قرار دارد، داشتن تحلیلی روشن و دقیق از تکامل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و نیز تناسب قوای طبقه ها و قشرهای اجتماعی، میزان آگاهی سیاسی و تشکل آنها (که در خواسته های شان منعکس می شود) و ظرفیت این نیروها ضروری است. بر اساس چنین تحلیلی روشن ساختن این نکته اجتناب ناپذیر است که حزب چپ خود را متعلق به کدام گروه ها و طبقه های اجتماعی می داند و از منافع شان دفاع می کند. در نبود چنین تحلیلی خطر افتادن در دام خواست اندیشی به مراتب افزایش می یابد. متاسفانه جای خالی چنین تحلیلی در سندهای برنامه ای حزب چپ، احساس می شود. به نظر می رسد که با رجوع به برنامه های سیاسی نیروهای موجود (و نه منافع آن طبقاتی که نمایندگی شان می کنند)، تلاش می شود که استراتژی و تاکتیک اتحادهای حزب تنظیم شود. از آنجا که نیروهای مختلف اجتماعی برداشت های یکسانی از «دمکراسی»، «آزادی»، «رفاه و توسعه» و «تحول اجتماعی» ندارند، سیاست حزب نیز دستخوش نوسانات مفهومی می شود. به این ترتیب مفهوم هایی چون «اصلاح طلب»، «گذار طلب» و «سرنگون طلب» شکل می گیرند که خالی از محتوای واقعی طبقاتی اند و تبدیل به بازی با واژگان می گردند.

  1. بنظر می رسد که در بحث «گذار» یا «سرنگونی» نوعی بدفهمی نسبت به «سرنگونی» وجود دارد. از یکسو تلاش می شود «سرنگونی» مساوی با «خشونت» معرفی شود واز سوی دیگر با تاکید بر این که در کشور «شرایط انقلابی» وجود ندارد، «سرنگونی» درحد یک تاکتیک نامطلوب فروکاسته می شود. در همین چارچوب بحث «انقلاب» و انقلابی گری به میان کشیده شده و مذموم شمرده می شود. در حالی که توضیح واضحات است که نیروی چپ مدافع منافع زحمتکشان است و هیچ نیروی اجتماعی صلحجوتر از زحمتکشان نبوده و بیشتر از زحمتکشان معطوف به زندگی مسالمت آمیز و فعالیت خشونت پرهیز نیست.

    از دید نگارنده شعار «سرنگونی» منعکس کننده این تحلیل است که نظام دین سالار و تمامیت گرای کنونی، موجب انسداد سیاسی در کشور شده، هیچگونه ظرفیت و استعداد اصلاح پذیری نداشته و اکثریت بزرگ مردم ایران خواهان برچیده شده بساط آن اند. نظام اسلامی کشور ما را به چنان بن بستی رسانده است که تنها با یک تحول انقلابی (به مفهوم بنیادی در گستره های زیست محیطی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) می توان از این وضعیت خارج شد. این شعار شکل از پیش تعیین شده ای را برای تغییر نظام سیاسی دیکته نمی کند و انواع شکل های مبارزه خشونت پرهیز و مدنی تا حق دفاع از خود را بسته به شرایط، مجاز می داند. این شعار شفافیت و روشنی در سیاست حزب چپ ایجاد کرده و جایی برای سوءتعبیر و سوءاستفاده باقی نمی گذارد. چنین شفافیتی با توجه به برخی سابقه های شرم آور تاریخی در جنبش چپ ایران که برخی اثرهای آن تا به امروز هم در قالب برخی «چپ های محور مقاومتی» و «اصلاح طلب» تداوم دارد (و بخشی از حزب چپ هم با آن درگیر بوده) ضرورت دارد.

  1. در رابطه با سیاست اتحادها به نظر می رسد که برای گروهی در حزب چپ خود اتحادها مهم تر از مضمون آنها هستند: بجای آن که ابتدا هویت حزب چپ و مضمون سیاست آن را به روشنی تعریف کرده و سپس به دنبال متحد بگردند، به اتحادهای موجود نگریسته و سپس مضمون سیاست را با این اتحادها تطبیق می دهند. ازینرو «سند هفت نفره» و طرح موضوع هایی چون فدرالیسم، عدالت اجتماعی و یا شعار سرنگونی را برای اتحادهای حزب ویرانگر نامیده که موجب رماندن غزال زودرنج و گریزپای اتحادها می شود.

    این سیاست که نوعی انحلال طلبی است، به تضعیف هویت حزب چپ و کاهش اعتبار آن در جنبش چپ منجر شده و در نهایت به زیان سیاست اتحادهای این حزب خواهد بود. طبق قاعده ابتدا می بایست حزب سیاست پایه ای خود و آنچه را که برای مرحله کنونی تحول در ایران ضروری می داند، تعیین کند و سپس براساس آن بنای اتحادها را پی بریزد.

  1. در این قسمت از بحث به نقطه مهمی می رسیم که عبارتست از وضعیت جنبش چپ در ایران. نگارنده بر این باور است که نظام اسلامی نه بخاطر پویایی و قدرت آن، بلکه بخاطر ضعف مفرط اپوزیسیون هنوز پابرجاست. دلیل های این ضعف را از یکسو در سرکوب های خشن و سیستماتیک رژیم با راهنمایی های استادانی چون تیمسار فردوست باید جست و از سوی دیگر در ضعف فرهنگ سیاسی و حزبیت در ایران. ملتی که در سال 1357 با شعار «حزب فقط حزب الله» به نفی حزب ها و حزبیت پرداخت و بی تشکلی افتخارش بود، امروز بهای سنگین آن را می پردازد. ما فعالان سیاسی-اجتماعی نیز تافته جدابافته ای از این جامعه نبوده و از پیامدهای این فقر سیاسی رنج می بریم. نتیجه آن است که در حال حاضر ائتلاف مؤثر و پایداری از نیروهای سیاسی اپوزیسیون وجود ندارد. اتحادهای موجود عموماً بر روی کاغذ وجود خارجی دارند و فاقد وزن سیاسی اند. سازمان های موجود عموماً حزب های «بیانیه نویس»اند؛ بیانیه هایی که شاید حتی توسط اعضای خود این حزب ها هم خوانده نمی شوند و بیشتر ارزش تاریخی دارند. فراخوان های طیف های مختلف سیاسی در جریان جنبش ژینا نشان داد که این نیروها (بجز در منطقه کردستان ایران) قدرت بسیج مردم را ندارند. ضعف ارتباط سازمان های چپ در ایران با پایه سنتی خود (یعنی زحمتکشان)، خود را در ضعف نیروهای چپ در شبکه های اجتماعی خبررسان می نمایاند. هنوز نیروهای چپ موفق به ایجاد ائتلافی در بین خود نشده اند تا چه رسد به ائتلاف های دمکراتیک گسترده تر.

    علیرغم این که همه سازمان های چپ در خارج از کشور مستقرند، ولی نتوانسته اند عرصه سیاسی (واقعی و مجازی) در خارج از ایران را تسخیر و از نفوذ رژیم بکاهند. کسب اعتبار در بین مردم و جلب توجه آنان در میدان مبارزه حاصل می شود. وقتی هنوز در خارج از کشور علیرغم فضای مساعدی که پس از جنبش ژینا بوجود آمده، توان به دست گیری ابتکار عملی در میدان فعالیت و بیرون کردن رژیم از گستره های مختلف وجود ندارد، آیا می توان نظر مردم را به خود جلب کرده و آن را دستمایه ای برای ایجاد ائتلاف ها قرار داد؟ آیا همه این بحث ها پیرامون «گذار» و «سرنگونی» روی کاغذ باقی می ماند و در حالی که ما سرگرم این بحث ها هستیم، جامعه راه خود را رفته و تحولاتی ایجاد می کند که ما فقط نظاره گر آن خواهیم بود؟

  1. و در پایان لازم می بینم نکته ای را درباره جنبش ژینا ناگفته نگذارم. رفیق خلیق در یکی از مقاله ها نوشته است «تصور آن ها [گروهی در حزب چپ. نگارنده] اين بود که جنبش مهسا اوج می گيرد، پيش می رود، توازن قوا را به زيان رژيم برهم می زند، به انقلاب فرامی رويد و به سقوط جمهوری اسلامی می انجامد.» پیش از ایشان نیز برخی چهره های صاحب نام چپ در ایران سه ماه پس از آغاز جنبش ژینا مرگ این جنبش را رسماً اعلام کرده بودند.
    جنبش های انقلابی معمولا یک فرآیند هستند که تقویم زمانی برای آنها نمی توان تعیین کرد و گاه ممکن است سال ها طول بکشند. مرگ و زندگی، پیشرفت یا رکود یک جنبش را از قدرت اثرگذاری و شعارهای آن در جامعه می توان تشخیص داد. مثلا به روشنی می توان گفت که آتش جنبش سال 88 در جامعه ایران خاموش شده است، چون دیگر شعارهای آن بسیج گر نیستند و سطح خواسته های مردم ایران از سال 88 بسی فراتر رفته است. اما چنین ادعایی را نمی توان درباره جنبش «زن-زندگی-آزادی» طرح کرد. همین یک ماه پیش شعار «زن-زندگی-آزادی» زینت بخش اعلامیه های مشترک چندین سندیکا و نهادهای کارگری درباره روز جهانی کارگر بود. به مناسبت روز زن نیز سازمان های زنان در ایران اعلامیه ها خود را به این شعار آراستند. جرقه مبارزه با حجاب اجباری که در این جنبش زده شد، امروز چنان آتشی به خیمه نظام ولایت فقیهی انداخته که هفته گذشته قالیباف رسماً در مجلس اعلام کرد که شورای امنیت ملی دستور به عقب انداختن «قانون حجاب و عفاف» را داده است. این جنبش بخشی از اصلاح طلبان حکومتی را به مدار «گذر از نظام» کشاند که هنوز هم تاثیرات آن پابرجاست. سال گذشته رژیم مانع برگزاری مراسم بر سر خاک ژینا مهسا امینی شد. رژیم هنوز به آن نتیجه نرسیده که این جنبش مرده است. هنوز صدها تن به جرم شرکت در این جنبش در زندان و یا زیر اعدام اند و هنوز به زندان افکنده می شوند. هنوز دیوارنویسی ها حکایت از آن دارد که شعارهای این جنبش از ذهن مردم پاک نشده و می تواند قطره ها را به دریا تبدیل کند.

داوری شتابزده درباره این جنبش هشداری است به همه ما: برای سیاست ورزی بهتر در جامعه ایران، بکوشیم جامعه مان را بهتر بشناسیم.

25 ماه مه 2025

No Comments

Comments are closed.

Share