به خیزش زن و آزادی/ فریادی شد/ امانش بریدند/ ساچمه های «برادران».
کز پس
روزانه رنج ها
در آستان
زیباترین
خلیج
آتش بجانش
آوار شد .
در بلوط زار یاسوج
سر سبز روزگار دیروز
خشکیده و نزار امروز
حریقی شعله میکشد
بی هیچ آب
با علف ها و جارو
بر حریق می کوبد
مگر خویشتن
به دهانه حریقی .
به خیزش زن و آزادی
فریادی شد
امانش بریدند
ساچمه های «برادران».
دادی به نعره بیداد
فریاد می زد
به درد کشنده حبس
کشاندند .
از سفره های خالی کوچک
گفت
داغدار شد .
از وطن سرود
هم خوان پرنده ها
از دریچه ای
شبان و روزانش
در میهن آشفتند .
زمانی بلند در پیری
کنار هم نسلان دیروز
فریاد داد خواهی زد
سفره ام گریان
امان از پیری
من ایرانیم ،
ایرانی .
یوزپلنگ ها و کل های کوهی
جانداران بسیاری
از وحشت مرگ
به کوه ها و صخره ها
پناه بردند .
عمری که سوخت
خاکستری که بر باد شد .
بهار – ۱۴۰۴
No Comments
Comments are closed.