در باره سانسور
م . ا . به آذین
تیر ماه 1348

28.01.2015

سانسور کنونی در ایران، که علت وجودی و همه تلاش عملاً غیر مسئول آن، بستن راه بر تأثیر اندیشه های مخالف است، خواه نا خواه جریان مداوم و پرثمر تبادل اندیشه را در سراسر اجتماع دچار اخلال می کند و البته، هر قدر که میدان ترکتازی اش وسیع تر و شدت عملش بیش تر باشد، زیانی که از آن حاصل می شود هنگفت تر است. چه، اندیشه یا هنر یک جانبه ای که به فراغت در چراگاه اختصاصی قدرت روز می چرند فرصت آن نمی یابند که به محک برخورد اندیشه های مخالف، هر دم از نو ارزیابی شوند و خیلی زود – اگر هم روزی رنگ و بویی داشته اند – رنگ پریده و سست و بی جان می شوند. و چون در همان حال مجال عرضه و انتشار بر اندیشه و هنر مخالف تنگ گرفته می شود، مردم، خاصه جوانان که در بحبوحه رشد فکری هستند، خوراک معنوی به قدر کفایت نمی یابند و تاوان کم خونی و سستی و رشد نا هماهنگی را که از آن حاصل می شود، اجتماع است که در مهلتی نه چندان دور، باید بپردازد.

 

beh_azin_2

مانند سازمان های ارتش و نیروهای مسلح و زندان های دادگستری، و روی هم در سایه این هر دو، سانسور یکی از افزارهای حکومت طبقاتی است، و منظور از آن پاسداری امنیت وضع مستقر اجتماع و به ویژه امنیت حکومت روز است در برابر نیروی تأثیر و انگیزش اندیشه های مخالف.

در حکومت هایی که پایگاه وسیعی در اجتماع ندارند و ناچار خطر بیداری و آگاهی و تشکل نیروهای مخالف برایشان محسوس تر است، سانسور بیشتر با نیروهای قهریه تجانس دارد تا با محاکم و قوانین دادگستری؛ و هرچه پایگاه اجتماعی محدود تر و بنیان آن لرزان تر باشد، تکیه به زور در سرکوب اندیشه آزاد بیش تر و بی پرده تر است، تا به حدی که سازمان سانسور، در عمل زائده ای است از نیروهای قهریه و هیچ ضابطه و آیین حقوقی پای بندش نمی کند.

سانسور شیوه ای است تدافعی و می خواهد انتقادها، نارضایی ها، مخالف خوانی ها و سرکشی ها را در حدود تنگ وجدان های فردی، محصور و منزوی نگهدارد و نگذارد که به عامل تهییج توده های مردم مبدل شوند. و این خود در ضمن می رساند که سانسور نقش بر انگیزنده اندیشه و امکان استحاله آن را به نیرو در کارگاه شعور اجتماعی مردم به درستی ارزیابی می کند. برخلاف کسانی از اهل قلم که این خاصیت اساسی اندیشه را، کم ارج می نهند یا حتا منکر آن می شوند و وانمود می کنند که پروای تأثیر اجتماعی سخن را که محمل اندیشه است، ندارند.

گفتیم که سانسور از افزار های حکومت طبقاتی است. از این رو، همیشه و در همه حکومت ها که تاریخ به خود دیده است سانسور بوده و اکنون نیز همه جا به نوعی اعمال می شود. اماَ فرق است میان سانسوری که به پاس امنیت حکومت یا اجتماع، روی هم، طبق موازین قانونی صورت می گیرد و جز با بر انگیختن توفان ها یارای آن ندارد که از این چارچوب فراتر رود، و آن سانسور خود کامۀ لجام گسیخته ای که سگ درگاه قدرت جباران است و چون بنیاد کارش بر ترس و بدگمانی و بد خواهی نهاده است، به جنبش هر سایه ای چنگ و دندان نشان می دهد. یکی مراقبتی است خاموش و نهفته و دیگری مزاحمتی وقیح و بی پرده. و مرز خطر که تجاوز از آن بر حکومت طبقاتی تحمل ناپذیر می گردد، در یکی، روی هم مشخص و محدود است و در نتیجه دایره آزادی اندیشه و بیان، کم و بیش، گسترده؛ اماَ در دیگری خطر در همه جا و همه چیز است و هر اندیشۀ آزاد نکته سنج و هر سخن که بر الگوی رسمی انطباق پذیر نباشد، بی درنگ در تیر رس سلاح های زور و بی قانونی قرار می گیرد.

باید دانست که سانسور انواع دارد: برخی از آن را خود سازمان اجتماع ایجاب می کند و بدان نفاذ عمل می بخشد، مانند سانسور اخلاقی و مذهبی و آن چه بر اقتضای آداب خانواده ها یا سنت ها و رسوم فلان شهر یا ناحیه است. اما برخی دیگر اختصاصاً سیاسی است و تنها از منافع و اغراض حکومت روز پاسداری می کند. آن یکی عام و ریشه دار و دیر پا ست و هرچند هم محافظه کار و کنجکاو و خرده گیر و ستوه آور که باشد، باز در ثبات و دوام اجتماعی نقشی مؤثر و روی هم مثبت دارد. اما این یک، به علت آن که غالباً در خدمت سیادت گروهی محدود است و آشکارا تکیه به نیروی قهریه دارد، واکنش هایی را موجب می شود که رشد متعادل اجتماع را بر هم می زند و آن را میان افراط و تفریط، میان راشیتیسم فکری و جوشش تب آلود اندیشه و تخیل هرزه پو، در نوسان نگه می دارد.

و اماَ سانسور، به هر نوع که باشد، پیش از هر چیز در یک رشته نهی و تحذیر بیان می شود، یک رشته محرمات که هیچ باز بینی و هیچ ارزیابی و هیچ داوری را، در باره آن چه از پیش پذیرفته یا به زور تحمیل شده است، بر نمی تابد؛ این است و جز این نیست. داوری نباید کرد. نباید گفت و در نهایت نباید اندیشید تا پایه های وضع مستقر استوار بماند، هرچند که تجربه هزاران سال زندگی تاریخی و پیش از تاریخ اقوام و پیدایش و استقرار و زوال نظام ها و کیش ها و حکومت ها، نشان داده است که هیچ وضعی پایدار نیست.

وجود سانسور و خاصه شدت عمل آن، گواهی است بر وخامت کشاکش نیروهای متضاد اجتماع، و هر چه دایره محرمات سانسور گسترده تر باشد و حکومت در سرکوب اندیشه و بیان آزاد، کم تحملی و بی پروایی بیش تری نشان دهد، تضادها ریشه دارتر و آشتی ناپذیر تر است و برخوردهای احتمالی شدیدتر و پر آسیب تر. اما اندیشه و بیان که بازتاب واقعیت اجتماعی است، همواره و از هر مسیری که بتوان در تصور آورد، راه خود را تا زوایای وجدان مردم باز می کند و پیوسته نیروهای تازه تری را به میدان می کشاند. و این کنش و واکنش، آن قدر دوام می یابد و دامنه می گیرد تا کار به نقطه بحران که گره ها ناچار به این یا آن صورت گشودنی است، برسد و شک نیست که این گره گشایی با حل برخی یا بیش تر تضادهای اجتماعی ملازمه دارد. ازین رو است که تضعیف یا زوال سانسور موجود، بدون صف آرایی و عمل آگاهانۀ نیروهای اجتماعی میسر نیست. به عبارت دیگر مبارزۀ  پیروزمندانه با سانسور، جز با پشتوانۀ یک مبارزه اجتماعی، حتا در تصور نمی گنجد. جنبش از هر جا که آغاز گردد، خواه نا خواه از یک بخش جبهه به دیگری کشیده می شود. و باز شایان تذکر است که حریف، این نکته را با واقع بینی تمام درک می کند و بر مقتضای آن دست به عمل می زند، و شایسته است که دوستداران آزادی اندیشه و بیان نیز هیچ گاه آن را از نظر دور ندارند.

سانسور کنونی در ایران، که علت وجودی و همه تلاش عملاً غیر مسئول آن، بستن راه بر تأثیر اندیشه های مخالف است، خواه نا خواه جریان مداوم و پرثمر تبادل اندیشه را در سراسر اجتماع دچار اخلال می کند و البته، هر قدر که میدان ترکتازی اش وسیع تر و شدت عملش بیش تر باشد، زیانی که از آن حاصل می شود هنگفت تر است. چه، اندیشه یا هنر یک جانبه ای که به فراغت در چراگاه اختصاصی قدرت روز می چرند فرصت آن نمی یابند که به محک برخورد اندیشه های مخالف، هر دم از نو ارزیابی شوند و خیلی زود – اگر هم روزی رنگ و بویی داشته اند – رنگ پریده و سست و بی جان می شوند. و چون در همان حال مجال عرضه و انتشار بر اندیشه و هنر مخالف تنگ گرفته می شود، مردم، خاصه جوانان که در بحبوحه رشد فکری هستند، خوراک معنوی به قدر کفایت نمی یابند و تاوان کم خونی و سستی و رشد نا هماهنگی را که از آن حاصل می شود، اجتماع است که در مهلتی نه چندان دور، باید بپردازد.

زیان بزرگ دیگری که سانسور حاد لجام گسیخته به بار می آورد آن است که با گذشت زمان، عامل بیگانه ای در جریان تکوین اندیشه و ابداع وارد می کند که از درون، آن را می خورد و به راه تباهی می کشاند، و آن ترس است، این احساس ساده بشری. می دانیم که ضربات سانسور که نیروی قهریه پشتوانه آن است، هیچ خوشگوار نیست و آسان نمی توان به پیشواز آن رفت. بگذریم از دیگران که زود سپر می افکنند و در آرامش بی شکوه مفاهیم مألوف و مجاز یله می دهند و احیانا به نان و آبی و کرسی و مقامی هم می رسند. اماَ کسانی هم از اهل قلم که دید هنر و اندیشه شان دورتر از آخورهای زرین قدرت روز می رود، همان ها نیز، در تنهایی و جدا ماندگی خود، برای پرهیز از خطر تا بتوانند می کوشند تا بهانه به دست حریف کج اندیش بهانه گیر ندهند، مسالمت جویانه گرد برخی مسائل داغ نمی گردند، سخنشان پر از تأویل سازی و راه های گریز است و غالباً هم تا غایت اندیشه خود نمی روند تا به جایی که در بسیاری موارد، نیازی به دخالت بر خورنده و کینه انگیز سانسور نیست. خود نویسنده، مهار قلم را چنان خوب به دست گرفته در باریکۀ مجاز راه برده است که جا دارد حریف بر او آفرین بگوید. این شیوۀ تاکتیکی که در مجموعه ترکتازی سانسورها مثلاً، بلافاصله پس از دست به دست گشتن قدرت از راه اعمال زور، می تواند سودمند باشد و به هر حال جلو ضایعات بیهوده را می گیرد، اگر دوام یابد و به عنوان راه اصلی مبارزه تلقی شود، به جای مبارزه با سانسور، به نوعی دمسازی با آن منتهی می شود و می تواند برای آزادی اندیشه و شکوفایی هنر، زیان بخش باشد.

اینک می رسیم به راه های مبارزه با سانسور.

پیش از هر چیز باید تشخیص داد که مبارزه ای داریم با نفس سانسور و مبارزه ای هم با خشونت ها و کارهای خلاف قانون آن. یکی جنبه عملی دارد اما آن دیگری اصولی است. در برابر دستبردهایی که به آزادی اندیشه و بیان زده می شود، مثلاً وقتی که صفحه چیده شده و آمادۀ روزنامه یا مجله ای را به دستور فلان کارمند نیروهای قهریه از زیر ماشین چاپ در می آورند و پخش می کنند – و این کاری است هر روزه که همۀ مطبوعات ایران بدان دچارند – وقتی که آثار یک عده نویسنده و هنرمند و متفکر جهانی را تحریم می کنند یا به شکار نوشته های فلان نویسندۀ ایرانی می روند؛ وقتی که پخش کتابهای تازه را موکول به ثبت در فلان مرجع اداری که پیش نمای ظاهر الصلاحی برای سازمان های به اصطلاح تأمینی است می کنند و به دلخواه ، یکی را از هفت خوان ثبت می گذرانند و انتشار دیگری را مانع می شوند؛ وقتی که کتاب های چاپ شدۀ چند ماه و بلکه چند سال پیش را بدون دستور دادگاه و بدون پرداخت خسارت از کتاب فروشی ها جمع می کنند؛ وقتی که اهل قلم را، اگر تن به مزدوری زر و زور ندهند ، به هزار گونه تهدید و تخویف، پریشان خاطر می دارند، به این جا و آن جا احضارشان می کنند، حساب اندیشه و ایمان شان را می خواهند و اگر دست دهد، از کار بی کارشان می کنند یا در بارۀ خود و آثارشان توطئه سکوت ترتیب می دهند؛ باری،  در برابر چنین دستبردهایی، می توان چاره ای موقت و مشروط به حال و وضع روز اندیشید و آن جا که تنها زور و بی قانونی حاکم است، در شعر و داستان یا نمایش و غیر آن ، به تمثیل و کنایه توسل جست و با زیرکی ، راهی از میان این همه موانع وخطر به سوی وجدان عموم باز کرد؛ موارد تجاوز به حقوق و آزادی های اجتماعی را به اطلاع مردم و دستگاه های قانون گزاری و دادگستری رساند یا در مجامع و سازمان های جهانی از هر قبیل منعکس کرد؛ میان اهل قلم همبستگی صنفی و از آن بالاتر ، تفاهم و همدردی و احترام به اندیشه و سبک و هنر یکدیگر پدید آورد؛ از هر راه به کمک نویسندگانی که دچار خشونت های بی قانونی شده اند شتافت، در موارد خاص از آشنایی ها، از رقابت و جاه طلبی ها و دو دستگی های میان افراد و گروه های سردمدار و نیز دیگر وسایل برای کند کردن یا از اثر انداختن سلاح حریف، بهره جست و غیره و غیره. اما همۀ این ها تدابیر تاکتیکی است و جز یک رشته پیشروی ها و عقب نشینی های موضعی، نتیجه ای به بار نمی آورد. سانسور همچنان بر جاست و خرابکاری و آزارش بر جا.

امروزه در ایران، مبارزه اجتماعی، سخت پراکنده و ضعیف و شکل نایافته است. ازین رو، مبارزه با سانسور به ناچار باید تا چندی در یک میدان محدود و تنها با نیروی خود اهل قلم، یعنی، با سلاح اندیشه و سخن آزاد صورت گیرد. اما چگونه؟ برای مبارزه با سانسور باید آن را مدام در عمل نفی کرد و در ویرانی دیوار محرمات فرمایشی اش، همه جانبه کوشید. سانسور با تکیه به نیروی قهریه و غالباً به صرف تهدید – به پیروی از دستور سیاسی و نظامی معروف: نشان دادن قدرت برای پرهیز از به کار بردن آن – از نویسنده طلب می کندکه جز در چارچوب الگوی رسمی نیندیشد و ننویسد. راه مقابله با چنین دعوی زور آن است که نویسنده در باره همۀ مقوله های مجاز و غیر مجاز، هر چه آزادتر بیندیشد و هر چه روشن تر و برنده تر بنویسد. هیچ هالۀ قدس یا داغ ننگ دستوری، نباید مانع طرح مسایل باشد. و قلم، بی آن که تا حد غرض ورزی و هتاکی فرود آید، می تواند در مسیر حقیقت و منطق، دلیر و پرده در باشد. از این راه است که محیط فکری جامعه، به رغم خفقان سانسور، پیوسته تهویه می گردد و زمینه برای بیداری وجدان های خواب زده و آمادگی برای حل تضادهای اجتماعی، به دست می آید.

اما این حکم کلی را چگونه می توان در عمل آورد؟

شک نیست که نوشته برای آن است که خوانده شود، نه همان برای آن که اسمی بلند آوازه گردد. بلکه تا دید تازه ای از حقیقت و زیبایی و عدالت – یا به هر حال از زندگی که به زعم برخی می تواند نه با حقیقت دمساز باشد و نه با زیبایی یا عدالت – به میان مردم برده شود. این کار در اجتماعات امروزی معمولاً از راه روزنامه و مجله و کتاب یا سخنرانی و نمایش و سینما، رادیو، تلویزیون  که وسایل عمده ارتباط با توده های مردم اند، صورت می پذیرد. اما میدانیم که سانسور هست. آن چه به یاری تدبیرها و زیرکی ها، یا به قیمت پاره ای دمسازی ها و سر فرود آوردن ها، از رخنه های دیوار سانسور می گذرد به جای خود. آن چه سر آشتی ندارد و الزاماً گفتنی و نوشتنی است، تکلیف آن چیست؟ هیچ، جز این که با پیگیری و اغتنام هر گونه فرصت باید نوشت و در انواع نشریه ها چاپ زد. این حقی است که در همۀ دموکراسی ها برای همۀ افراد شناخته شده و در دموکراسی دم بریدۀ ادعایی ما هم دست کم روی کاغذ آمده است – گو این که سانسور، هر روزه و در هر جای این سرزمین، خود سرانه لگد مالش می کند. با این همه، باید توجه داشت که روزنامه و مجله هفتگی یا ماهانه، رساله یا کتاب، همه در نظر سانسور در یک پایه اهمیت نیست. روزنامه ای که روزانه صد هزار، کم تر یا بیش تر، تیراژ دارد، برد مطالب و امکان تهییج آن، به درجات بیش تر از کتاب است که معمولاً در دو سه هزار نسخه چاپ می شود و به زحمت طی یک سال و دو سال بلکه هم بیش تر به فروش می رود. ازین رو، آن چه در روزنامه روزانه به علت مزاحمت سانسور به هیچ رو چاپ شدنی نیست، می توان انتظار داشت که در مجله یا کتاب چاپ شود و به دست مردم برسد. با این همه، آن جا که سانسور تمامی راه های عادی و قانونی عرضه و انتشار را خودسرانه به روی اندیشه آزاد می بندد، اگر سخنی هست که به هر قیمتی باید گفته شود، می توان آن را در نسخه های ماشین شده یا پلی کپی، تکثیر کرد. شعر و داستان و تحقیق افشا کننده را روی صفحه یا نوار ضبط کرد و دست به دست برد، یا مطالب و بحث های حاد را به صورت نامه برای دوستان در گوشه و کنار کشور نوشت و خواست که آن ها را رونویس کنند و برای دوستان دیگر بفرستند و در همه حال، می توان بیش تر به دیدار یکدیگر رفت و در گفتگوهای دوستانه به طرح مسائل و اخبار، به صیقل و تبادل اندیشه پرداخت. حتا می توان نمایشنامه های کوتاه را در اتاق های کمی وسیع، پیش جمع دوستان بازی کرد و بسا چیزهای دیگر از این قبیل. و گناه توسل به این چاره جویی های اضطراری که پردۀ ریا را بر چهرۀ دموکراسی ادعایی کنونی می درد، به تمامی به گردن سانسور لجام گسیخته و سازمان های میلیتاریستی گرداننده آن است. با این همه، بهتر است بار دیگر تأکید شود: عمدۀ کار، همه آن است که می باید به سراغ مباحث و مقولات تحریم شدۀ سانسور رفت و آن ها را از پرده زرق و فریب رسمی بیرون کشید. وگرنه، شیوه ها و وسایلی که بر شمردیم خود به خود اثری نمی توانند داشت و امروزه این گونه مباحث و مقولات، از برکت خود سری های سانسور، بسیار است. از آن جمله است میلیتاریسم که در همۀ شئون زندگی عامه و مقامات و سازمان های کشوری دست انداخته، واقعیت حکومت را غصب کرده است؛ یا آن چه به نام اصلاحات و انقلاب شهرت یافته و می باید از دیدگاه مصالح اکثریت مردم و مقتضیات  رشد آینده کشور با واقع بینی ارزیابی شود؛ یا وجود دو مرکز اداره کشور به موازات یکدیگر – دولت و دربار – با هزینه های کلان و امکان دخالت های ناروا که در بر دارد؛ یا بار توانفرسای انواع مالیات و جرایم؛ یا پیوند میلیتاریسم و سرمایه های بزرگ، یا نفوذ امپریالیسم؛ یا فاجعه زندگی جوانان و حقیقت مسألۀ جمعیت و درآمد ملی و غیره و غیره .

همۀ این مباحث و مقولات می تواند در شعر و داستان و نمایش نامه و بررسی های تحقیقی – البته با افزارهای بیان و سبک خاص هر یک – منعکس گردد و به هر وسیله و هر تدبیر که در تصور آید به میان مردم برده شود. از این راه جریان فکری نیرومندی به تدریج پدید خواهد آمد که بر غنا و عمق اندیشه و هنر در ایران خواهد افزود، ارتباط مداومی میان تودۀ مردم و جامعۀ اهل قلم که اکنون سخت از واقعیت منزوی مانده با خود و دیوهای خود در کلنجار است، برقرار خواهد شد. و همان نگرانی و پذیرش و خواستاری مردم، همان همدردی و پشتیبانی شان از کسانی که در حد توانایی خویش روشنایی و حقیقت و زیبایی را بدیشان ارزانی می دارند، نیرویی خواهد بود که ناگزیر به حساب خواهد آمد و از خود کامگی و هاری سانسور، به میزان قابل ملاحظه ای خواهد کاست. با این همه، باز تأکید می شود که این به تنهایی برای بر انداختن سانسور کافی نیست. مبارزه با سانسور حتماً می باید با مبارزه اجتماعی مردم جوش بخورد تا، با وجود حکومت طبقاتی، سانسور درون چهار دیواری قوانین دموکراتیک رانده شود و یا، در صورت برتری کوبندۀ مردم و پیگیری شان در مبارزات اصولی، سانسور هم با دیگر تضادهای بنیادی اجتماع از میان برود.

در پایان، شاید این نکته هم به گفتن بیارزد که رفتار نویسنده در برابر سانسور، هر چند هم که بر یک روش کلی دست جمعی منطبق باشد، باز هر بار، او تنها و به مسئولیت خویش پا به میدان قلم می گذارد و هر سود و زیان عاجلی که هست، پیش از همه عاید خود او می گردد. پس، طبیعی است که می بینیم ترس و تردید و وسوسه، همه جا پا به پای او می رود و اگر همبستگی و یاری و مراقبت دوستانه ای میان اهل قلم نباشد، اگر یک جریان نیرومند همگامی و تشویق و تحسین از جانب مردم او را در بر نگیرد، چه بسا که دستش در کار بلرزد و یا پایش بلغزد. ازین رو می باید کوشید تا چنان رابطه ای میان نویسنده و توده های مردم پدید آید که او، گذشته از اعتماد به شایستگی هنر و یقین به حقانیت مبارزه خویش، نیرویی را پشت سر خود حس کند و بدان دلگرم باشد.

برای این کار می باید همیشه رو به مردم داشت.          

No Comments

Comments are closed.

Share