شومان برای نخستین بار کلارا ویک را در یکی از کنسرت های خانگی در لایپزیگ دید. درباره دختربچه ۸ ساله فرهوش به او پیش از این گفته بودند، و اکنون او برآن شد تا خودش به پیانونوازِ کوچک گوش فرادهد…او در ۹ سالگی در گِواندهاوس، در بزرگترین تالارِ کنسرتِ شهر لایپزیگ، با گردونه چهاراسبه برای اجرای برنامه به آنجا می آمد. در ۱۰ سالگی برایِ پاگانینی می نواخت… واپسین خواستِ مادر، در دسترس ِ همگان قرار دادنِ بایگانیِ پدر بود -آن بایگانی که او سال ها آن را ویرایش کرده بود. کلارا چند روز پیش از مرگ اش، زمین گیر شد. او خواهش کرد تا برای اش رمانس هایِ شومان نواخته شود، همان هایی که به زمانِ آشناییِ آنها با هم، زمانی که آنها بی اندازه خوشبخت بودند، باز می گردند. این، واپسین چیزی بود که کلارا در زندگی اش شنید.
برای دریافت مقاله به صورت فایل پی دی اف، لینک زیر را کلیک کنید:
No Comments
Comments are closed.