نگاهی به چالش های ژئوپلیتیکی در جهان چند قطبی
عیسی پهلوان

13.06.2020

درجهان بحرانی و پرآشوب کنونی انجام دگرگونی های اساسی برای دستیابی به  آزادی و عدالت و رفاه بیشتر به سود مردمان، بدون آگاهی و خودآگاهی ژرف و بدون توجه جدی به معادلات  قدرت در سطح جهانی و کوشش و تلاش بخردانه ی مشترک و همه سویه امکان پذیر نیست.

 

فروپاشی اتحاد شوروی و پیمان نظامی ورشو که با ناباوری و شگفتی تحلیل گران استراتژیک و سیاسی همراه بود، پیش بینی ها و ارزیابی های گوناگونی رابرای آینده ژئوپلیتیکی و استراتژیکی جهان پیش کشید. از پایان تاریخ فوکویاما و جهان تک قطبی آمریکایی تا موضوع جهان چند قطبی. در سه دهه ی پسا جنگ سرد، مناسبات اقتصادی و سیاسی در جهان شاهد دگرگونی های بسیاری شد و جهان چهره دیگری یافت.

اتحادیه ی اروپا افتان و خیزان به سرکردگی آلمان متحد وفرانسه آرام آرام  سربرآورد و از نظر سیاسی و بویژه اقتصادی همچون بازیگری مهم در مناسبات جهانی پا به میدان نهاد. چین با یک روند پرشتاب توسعه اقتصادی سرمایه دارانه ودر پیوند تنگاتنگ با سرمایه داری جهانی و کنسرن های بزرگ فراملی به دومین اقتصاد جهان با ذخیره ارزی چند هزار میلیارد دلاری فرارویید و توان نظامی، بویژه نیروی اتمی و دریایی اش را تقویت کرد.

روسیه پس از تنش ها و آشوب ها و درهم ریختگی های ناشی از فروپاشی شوروی، با اتکا به ناسیونالیسم روسی و کلیسای ارتودکس و بویژه دستگاه نظامی – امنیتی و اداری  بجا مانده از دوره شوروی، با شکل گیری یک الیگارشی نیرومند اتوریتر و با دخالت نظامی در سوریه و الحاق کریمه توانست خود را دیگربار به عنوان یک قدرت سیاسی – نظامی مهم در جهان مطرح کند.

آمریکا با برسرکار آمدن دولت نومحافظه کار و جنگ طلب جرج بوش – دیک چینی با سودای سده ی آمریکایی و یگانه ابرقدرت شدن، با یورش نظامی به افغانستان طالبانی در سال 2001 و ظاهرا در پاسخ به حمله 11 سپتامبر اسلام گرایان به برجهای دوقلوی نیویورک و اشغال نظامی عراق صدامی در 2003 ، برای تحقق این آرزو وارد میدان شد. اما برغم صرف هزینه های هزارها میلیاردی و تلفات انسانی بسیار، استراتژی نومحافظه کاران آمریکایی و انگلیسی در ایجاد دولت های دست نشانده ای چون دوران استعمار کهن و ایجاد خاورمیانه جدید با شکستی سخت روبرو شد. آشکاری افق های شکست این راهبرد و بحران بزرگ مالی و بانکی سال های 2008 که از آمریکا آغاز شد و گریبان دیگر کشورهای جهان را هم گرفت و تاثیری رکودی بر اقتصاد جهان برجای گذارد، نشان داد که برغم جهانی شدن هرچه بیشتر سرمایه و پیوندهای گسترده اقتصادی و درهم تنیدگی بیشتر سرمایه مالی و تکنولوژی و ترابری و تولید کالا درجهان بر فراز مرزهای ملی و جغرافیای قاره ای، روند شکل گیری قطب های معینی در جهان ادامه می یابد. روندی که درسه دهه ی گذشته – تا گسترش جهانی پاندمی کرونا در ماه های اخیر- آرام آرام هرروز بیشتراز پیش خود را در گستره های سیاسی و اقتصادی و ژئوپولیتیکی نشان داد وبا سرکارآمدن گروه تندرو و پوپولیست و راستگرا با سرکردگی دونالد ترامپ در آمریکا شتاب بیشتری یافت و با رویارویی آمریکا و چین و روسیه و اتحادیه اروپا برسر مسائل اقتصادی و سیاسی هرروز آشکارترشد.

آمریکا با دامن زدن به روند جهانی شدن بر پایه سیاست های ویرانگر نولیبرالی که ازدوره دولت ریگان و در همکاری با متحد همیشگی اش انگلستان شتابی اساسی یافت، همچنان به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی و سیاسی ومالی و با تکیه بر نقش سلطه گرانه جهانی دلار می کوشد رقیبانی چون چین، روسیه، اتحادیه اروپا و هند و بعضا انگلستان را به تسلیم و یا همراهی وادارد و یکته تاز میدان ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک درجهان باشد. آمریکا با تولید ناخالص داخلی 21 هزار میلیارد دلاری اش همچنان بزرگترین واحد اقتصادی جهان است و با تمام نیرو و به هر وسیله می کوشد که این برتری را همچنان حفظ کند ورقیبان را از میدان بدر نماید. دولت ترامپ به نمایندگی از سوی بخش های بزرگی از محافل صنعتی – نظامی و مالی و تکنولوژی و نفتی با شعار „اول آمریکا “ و با دامن زدن به سیاست تشنج فزایی کوشید در این راستا گام بردارد. تغییرات در بسیاری از قراردادهای دو و چندجانبه و بستن مالیات گمرکی به کالاهای وارداتی و فراخوانی شرکت ها و صنایع آمریکایی از خارج به درون کشور و افزایش چشمگیر استخراج نفت شل تا حد خودکفایی از جمله گام های دولت ترامپ که نیروهای بسیار تندرو و راستگرا و ناسیونالیست و محافظه کار آمریکایی را نمایندگی می کند در همین راستاست. در عرصه ی نظامی در سه سال گذشته دولت آمریکا با اختصاص بودجه سالانه حدود 750 میلیاردلاری، نزدیک به 2100 میلیارد دلار به بخش نظامی اختصاص داد و به تقویت هم سویه ارتش و نیروی اتمی- درمهار و رقابت با روسیه- و نیروی دریایی برای کنترل اقیانوس ها و دریاها و تنگه های مهم استراتژیک و ترابری کالاها در جهان و رویارویی احتمالی با چین – قدرت جدید دریایی جهانی- پرداخت. دولت ترامپ در چند سال گذشته به نظامی گری در جهان به شدت  دامن زد و همه سویه به متحدان ناتویی آمریکا برای افزایش بودجه نظامی تا 2 درصد تولید ناخالص ملی فشارآورد. بسیاری از اعضای ناتو با کاهش بودجه خدماتی و رفاهی و بهداشتی، برحجم بودجه نظامی شان افزودند و در میدان جاذبه نظامیگری بیهوده و پرخطر دولت ترامپ عمل کردند. عملی که با واکنش روسیه و چین و هند همراه شد و بویژه روسیه و چین بر دامنه تقویت نیروی نظامی خود افزودند. چین در سال 2018 بودجه نظامی اش را به مرز 160 میلیارد دلار رساند. بزرگترین بودجه نظامی پس از آمریکا. نخستین ناو هواپیمابر بزرگ ساخت چین هم در سال گذشته به آب انداخته شد.

 اتحادیه اروپا که 27 کشورعضو آن هستند وبا خروج انگلستان از آن، جمعیتی حدود 400 میلیون نفر را دربرمی گیرد، با تولید ناخالص داخلی برابر آمریکا – پیش از خروج انگلیس از اتحادیه – در دهه ی گذشته به یکی از قدرت های بزرگ و تاثیرگذار در مناسبات جهانی بدل گردید اگر چه به سبب ناهماهنگی های سیاسی و اقتصادی میان کشورهای عضو و منافع گوناگون و گاه متضاد شماری از آنها با هم، هنوز از یک استراتژی مشترک در زمینه سیاست جهانی و مسائل ژئوپلیتیک برخوردار نیست اما در صحنه جهانی، اینجا و آنجا به مثابه یک نیروی بین المللی مهم و قابل اعتنا عمل می کند.

نخستین گام ها برای ایجاد اروپای متحد، در دهه ی پنجاه میلادی با ابتکار فرانسه و آلمان با تشکیل یک سازمان مشترک اقتصادی برداشته شد. بعدها آرام آرام شمار دیگری از کشورها به آن پیوستند. درسال 1985 با قراداد شنگن مرزهای داخلی میان بخشی از کشورهای اروپایی برداشته شد ودرسال 1989-1990 با فروپاشی پیمان ورشو و اروپای شرقی متحد شوروی، شرایط ژئوپلیتیکی در اروپا دگرگونی بنیادین یافت و وضعیتی کاملا جدید درعرصه ی اروپا و جهان پدیدار گشت. آلمان متحد دیگر بار سربرآورد و بدین سان خواست و آرزوی وینستون چرچیل سیاستمدار و استراتژ معروف انگلیس که گفته بود برای آرامش اروپا وجهان، آلمان باید در صورت امکان همواره چند پارچه بماند، تحقق نیافت. شاید این مزاح تاریخ بود که کشوری که برای سرکردگی اش در اروپا دو جنگ بزرگ را در سده بیستم به جهان و بویژه اروپا با ده ها میلیون کشته و ویرانی های بزرگ تحمیل کرده و هر بار به سختی شکست خورده بود، این بار پس از فروپاشی دیوار برلین و برداشتن دیوارهای میان شرق و غرب اروپا و دگرگونی های استراتژیکی و ژئوپلیتیکی مهم درجهان، بدون هرگونه درگیری و جنگ و تلفات انسانی در یک روند سی ساله به آرزوی دیرینه خود که سرکردگی سیاسی و اقتصادی آلمان در اروپا بود این بار – گرچه با شریکی فرانسه –  تا حدود زیادی دست یابد. از سال 2002 واحد پول مشترک –یورو- درمیان بسیاری از اعضای اتحادیه برقرارشد و با ایجاد ساختارهای سیاسی ازجمله پارلمان و کمیسیون اروپا و شرکت در نهادهای جهانی کوشش می شود که این اتحادیه نقش بیشتری درجهان به عهده گیرد. البته روند سامان گیری اتحادیه اروپا با چالش هایی هم روبرو بوده است مانند بحران بزرگ مالی 2008 و بحران پناهجویان در سال 2015 که دشواری های بسیاری همراه با بی اعتمادی شماری از اعضا به آینده اتحادیه و تعلق به آن فراهم آورد، همانند بحران گسترده تر و همه سویه تر پاندمی کرونا درچند ماه گذشه که هنوز ارزیابی دقیقی از تاثیرات آن بر آینده اتحادیه اروپا وجود ندارد.

اختلاف آمریکا و آلمان برسر پروژه ده میلیارد دلاری خط لوله استریم شمالی 2 که قراراست گاز روسیه را به آلمان و اروپا انتقال دهد همچنان ادامه دارد. دولت اوباما با ایجاد این خط لوله مخالف بود و کنگره آمریکا و ترامپ هم در بخشی از قانون سیاست دفاعی آمریکا در سال 2019 آن را تایید کردند. مقام های آمریکایی برآنند که این پروژه آلمان و همه اروپا را به گاز روسیه وابسته می کند وبا این وابستگی، روسیه می تواند از آن در شرایط بحرانی و  ضرور علیه اروپا استفاده نماید. موضعی که دولت آلمان با آن بشدت مخالف است و همچنان بر ادامه ی کار این پروژه اصرار می ورزد و مخالفت آمریکا را بدرستی دخالت در امور داخلی خود می داند. آمریکا تا کنون تحریم هایی را در این مورد اعلام کرده و به فشارهای سیاسی و اقتصادی اش تداوم بخشده است. آلمانی ها می گویند آمریکا با این مخالفت ها برآنست تا برای گاز تولیدی خودش، در آلمان و اروپا بازار فروش فراهم کند. افزون براین محروم سازی روسیه از یک منبع درآمد همیشگی و چشمگیر و جلوگیری از نزدیکی استراتژیک روسیه و آلمان که بخشی از استراتژی ژئوپلیتیکی دیرینه انگلوساکسن ها بوده است، می توان از دیگر آماج های کاربست سیاست کنونی آمریکا در مورد تحریم پروژه استریم شمالی 2 دانست. از اختلاف نظرمیان دولت ترامپ و اتحادیه اروپا برسر برجام و چگونگی مناسبات با جمهوری اسلامی بر سر کنترل اتمی و نظامی جمهوری اسلامی می توان به عنوان یکی دیگراز موردهای چالش ژئوپلیتیکی آمریکا و اتحادیه اروپا نام برد.

حکومت های آمریکا و کشورهای بزرگ اروپایی گمان نمی کردند که چین فقرزده و غیرصنعتی، بتواند پس از پایان جنگ سرد در درازای سه دهه به جایگاه یکی از بزرگترین قدرت های جهان دست یابد و به رقیبی نیرومند بدل گردد و از نظر رشد و توسعه اقتصادی و صنعتی و مبادلات کالایی بسیاری از رقیبان را پشت سرگذارد و از نظر نظامی به یکی از قدرت های بزرگ جهان فراروید و با برنامه ریزی بلندپروازانه ی ایجاد جاده جدید ابریشم از یک سو چیرگی جهانی نظامی دریایی آمریکا و انگلیس و حاکمیت آنها بر اقیانوس ها و همچنین تنگه های استراتژیک و ترابری دریایی را به چالش بکشد و از دیگر سو با نقشه توسعه جاده ها و راه آهن و در اختیار گرفتن بندرها در دیگر کشورها و سرمایه گذاری های کلان بویژه در آسیا و آفریقا شرایط امکان صادرات کالاهای چینی و واردات کالا از خارج و پیوند اقتصاد چین با کشورهای اروپایی و آسیایی و آفریقایی را فراهم سازد و بر اهمیت ژئوپلیتیکی و استراتژیکی و اقتصادی اش به شکل چشمگیری بیافزاید.

چین که تا سال 1979 یعنی آغاز اصلاحات اقتصادی تنگ شیائوپینگ یک کشور فقیر جهان سومی با تولید ناخالص داخلی اندک در مقیاس جهانی بود، توانست با توسعه اقتصادی بسیار شتابانی که جهانی شدن سرمایه از یکسو و استراتژی آمریکا و غرب در تقویت اقتصادی چین مخالف شوروی -رقیب و دشمن اصلی غرب-، ازدیگر سو و استفاده از بازار کار بسیار ارزان چین، راه های آنرا هموارتر کرد، در درازای سه دهه به یک کشور بزرگ صنعتی با اقتصادی توانمند و ارتشی نیرومند با تاثیرات ژئواستراتژیک درازآهنگ بدل گردد. اقتصاد چین که تا سال 2017 با رشد سالانه 10 درصدی  به ارزیابی بانک جهانی «سریع ترین گسترش سالانه پایدار یک اقتصاد بزرگ در طول تاریخ را تجربه کرده است» به جایگاه دومین اقتصاد بزرگ جهان پس از آمریکا رسید و به بزرگترین شریک تجارتی آمریکا و بزرگترین کشور صادرکننده به این کشور بدل گشت. حجم روابط تجاری آمریکا و چین در سال 2018 به 660 میلیارد دلار رسید.

قدرت گیری روزافزون اقتصاد چین، آرام آرام به نگرانی های سیاستمداران و استراتژهای آمریکایی دامن زد و در دوره اوباما نخستین گام ها برای تدوین راهبردهای رویارویی با چین برداشته شد. در نوامبر 2011 باراک اوباما درسخنرانی اش درمجلس استرالیا گفت «سیاست خارجی ما از این پس به جای جنگ علیه تروریسم بر چالش های امنیتی و اقتصادی درمنطقه آسیا – اقیانوسیه تمرکزخواهد یافت». یک روز پس ازآن به دستور او 2500 نفر نظامی آمریکایی به پایگاهی در استرالیا فرستاده شدند. درهمین روند درسال 2015 گروهی به سرپرستی ژنرال اسپالدینگ در وزارت دفاع آمریکا مامورشد تا استراتژی جدیدی را برای رویارویی با چین تدوین کند، دیدگاه های اسپالدینگ باعنوان استراتژی امنیت ملی، در پایان سال 2017 انتشار یافت. بنظر او خطر چین به مراتب از خطر اتحادشوروی جدی تر است زیرا چین به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان و تماس و دسترسی به درون بخش های دولتی و دیگر نهادهای غربی توانایی اش ازآنچه که از شوروی برمی آمد، بیشتراست. با برسرکارآمدن گروه ترامپ و در ادامه استراتژی نگاه به آسیا و اقیانوسیه دولت اوباما، استراتژی جدید آمریکا درسال 2018 اعلام شد. جیمز ماتیس وزیر دفاع آمریکا اعلام کرد که رقابت با قدرت های بزرگ کانون تمرکزامنیت ملی آمریکا خواهد بود. درسند استراتژی دفاعی آمریکا، چین و روسیه به عنوان بالاترین تهدیدها علیه آمریکا ارزیابی شدند با این استدلال که این دو کشور با گسترش توان نظامی شان قدرت نظامی آمریکا را به چالش می کشند. البته این ارزیابی افزون بر تلاش برای رویارویی با چین و روسیه در راستای افزایش بودجه نظامی امریکا و تامین منافع صنایع بزرگ نظامی و ارتش آمریکا هم بود. افزون بر اینها چالش دیگری که درعرصه ژئوپلیتیک و اقتصادی در جریان بوده، پروژه جاده جدید ابریشم چینی ها و رقابت بر سر بازارهاست.

در سال 2013 دولت چین برنامه جاده جدید ابریشم را با نام یک کمربند – یک راه، برای ترابری زمینی -راه آهن و جاده – و مسیرهای دریایی در جهان و گسترش نفوذ اقتصادی و سیاسی چین با بودجه ای هزار میلیاردلاری که این کشور را بوسیله شبکه ای از راه های زمینی و مسیرهای دریایی به 70 کشور جهان در قاره های گوناگون پیوند می دهد، اعلام کرد. چین درکشورهای مسیر جاده ابریشم سرمایه گذاری می کند و بوسیله ی بانک زیرساخت آسیا که سهام دار اصلی آن است، با پرداخت وام در توسعه اقتصادی دیگر کشورهای حوزه جاده جدید ابریشم شریک می شود، در آنها در رشته های کلیدی سرمایه گذاری می کند و زمینه را برای صادرات کالاهای چینی و واردات از آنها و دسترسی به منابع مواد خام فراهم می سازد. این بانک سرمایه گذاری چینی در عمل رقیبی است برای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول که زیر نفوذ آمریکا هستند. دو شاخه اصلی از راه های زمینی جاده ابریشم از روسیه در شمال و ایران در مرکز می گذرند که چین را از راه زمینی به اروپا وصل می کنند. پروژه های چینی راه ابریشم در آفریقا مدتی است که آغاز شده است، تکمیل راه آهن مومباسا – نایروبی درکشورکنیا در سال 2017 توجه بسیاری را بخود جلب کرد، زیرا این راه آهن 480 کیلومتری نخستین راه آهن کنیاست. همه ی پروژه با ماشین آلات چینی ساخته شده و نود درصد هزینه ها از سوی چین تامین گشته است. برنامه چین آن است که این خط آهن، کشورهای اوگاندا، رواندا، سودان جنوبی و اتیوپی را به هم پیوند دهد و چین با سرمایه گذاری دراین کشورها در اقتصاد آنها سهیم گردد.

چین با سرمایه گذاری 46 میلیارد دلاری در بندرگوادر پاکستان به یکی ازهدف های استراتژیکی اش برای ترابری کالا دست یافته است و ازاین رهگذر پاکستان به مسیراصلی ارتباط چین به اقیانوس هند بدل می شود، ازجهت سیاسی هم چین توانسته است تا حدودی پاکستان را از آمریکا دور کند. درسال 1396 چین و تاجیکستان بر سر ایجاد راه آهنی میان چین و تاجیکستان و قرقیزستان و افغانستان و ایران توافق کردند. در همین سال چین و پاکستان و افغانستان قرارداد پیوستن افغانستان به جاده جدید ابریشم را امضا کردند. درسال 1394 درسفر شی جین پینگ رئیس جمهور چین به ایران، در زمینه جاده جدید ابریشم گفتگوهایی صورت گرفت و قراردادهایی برای مشارکت جمهوری اسلامی درپروژه جاده جدید ابریشم در گستره های گوناگون انرژی، بنادر، راه آهن وصنایع بسته شد. درهمین سال با ورود قطاری که مستقیم از پکن وارد تهران شد، تماس مستقیم ایران و چین بوسیله راه آهن انجام پذیرفت. ایران بهترین مسیر برای دستیابی به بازار های آسیا میانه و قفقازهم برای چین و هم برای هندوستان است ومسیر ایران برای رسیدن به اروپا هم ازجاده ابریشم مسیر شمال که چین را از راه روسیه به اروپا وصل می کند کوتاه تر است.

 با فروپاشی شوروی وپایان جنگ سرد ازاهمیت ژئوپلیتیکی واستراتژیک ایران کاسته شد. افزایش تولید نفت درآمریکا و بی نیازی این کشور از نفت وارداتی هم ازسوی دیگر از اهمیت ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک خلیج فارس و ایران کاست. با جایگزینی آرام آرام انرژی غیرفسیلی، خلیج فارس و ایران از این منظر با کاهش اهمیت بیشتری روبرو خواهند شد. راه جدید ابریشم که ایران یکی از مسیرهای اصلی آن خواهد بود، به کشور ایران برغم هر حکومتی که در آن بر سر کار باشد از دیدگاه ژئوپلیتیک و اقتصادی اهمیت بیشتری می بخشد و ایران را بار دیگر و اگرچه نه در حد گذشته در معرض حساسیت های ژئوپلیتیکی و استراتژیک قدرت های بزرگ قرارمی دهد، ازاینرو برای همه ی نیروهای میهن دوست و آزادیخواه و عدالت جوی ایرانی، در راستای  تامین منافع ملی، توجه ویژه به پروژه راه جدید ابریشم و چند و چون روابط چین و ایران و پی آمدهای جهانی آن و کنش ها و واکنش های بازیگران مهم عرصه ی سیاست جهانی، آمریکا، اتحادیه اروپا، انگلستان، روسیه و هند در این زمینه از اهمیتی جدی برخورداراست، زیرا تجربه چهار دهه گذشته نشان داده است که جمهوری اسلامی در تاراج منافع ملی ایران دستی دراز دارد و در برباددهی آن هیچ مرزی نمی شناسد. من درسال 2018 درمقاله «مناسبات ایران وهند در بستر چالش های استراتژیک و ژئوپلیتیک جهانی» بسیار کوتاه و فشرده به وجهی از توجه به تامین منافع ایران در منطقه پرداختم.

در ماه مارس 2019 در سفر رئیس جمهور چین به ایتالیا میان دو کشور قراردادهایی به ارزش 2.5 میلیارد یورو امضا شد و ایتالیا به پروژه جاده جدید ابریشم پیوست معاون نخست وزیر ایتالیا در پاسخ به نگرانی آمریکا و متحدان اروپایی گفت «ما نمی خواهیم شرکای اروپایی خودرا دور بزنیم. ما جای پای محکم خود در ائتلاف آمریکا و اروپا را نگه می داریم ودر ناتوی متحد آمریکا باقی خواهیم ماند». سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا در واکنش به امضای این قراردادها گفت «ایتالیا دارای افتصاد بزرگی است و نیازی ندارد به پروژه های بیهوده ی عمرانی چین مشروعیت ببخشد».

برنامه های بلندپروازانه چین بویژه با برسرکار آمدن دولت ترامپ با رویارویی آشکار آمریکا روبروشد و در مراحلی به یک نبرد اقتصادی – تجاری جدی فرارویید. اروپایی ها- بویژه دولت آلمان که روابط بسیار گسترده اقتصادی با چین دارد و بازار آن بویژه برای صنایع اتومبیل سازی آلمان از اهمیت برخوردار است، کوشیدند از دامنه این درگیری ها بکاهند. اقدامی که تا کنون چندان در آن موفق نبوده اند. همانگونه که شاهد هستیم، بحران بزرگ پاندمی کرونا بردامنه رویارویی های آمریکا و چین افزوده است و اختلافات را به مرحله بالاتری رسانده است. اینکه اروپا تا چه میزان در رویارویی اقتصادی آمریکا و چین طرف آمریکا را بگیرد چندان مشخص نیست. اما درگستره های سیاسی و نظامی، اتحادیه اروپا به احتمال زیاد همچنان متحد نزدیک آمریکا باقی خواهد ماند. چالش هایی که چین بر سر وضعیت هنگ کنگ و تبت و تایوان و منطقه سین کیانگ با آن روبروست عرصه هایی است که اتحادیه اروپا در کنار آمریکا و انگلیس در برابر چین قرار خواهد گرفت. می توان حدس زد که اگر اختلافات ارضی چین با هند، ویتنام، اندونزی و ژاپن سرباز کند اروپا و آمریکا و انگلیس خواهند کوشید در کنار مخالفان چین بایستند.

افزون بر آمریکا و چین و اتحادیه اروپا، کشورهای روسیه و هندوستان و انگلستان هم قدرت هایی هستند که در چالش های ژئوپلیتیکی و استراتژیک جهان به سهم خود نقش ایفا می کنند. روسیه که وارث دوحکومت نیرومند تزاری و شوروی است، پس از سال های بحرانی دوره فروپاشی شوروی، یک بار دیگراز آغاز سده بیست و یکم  کوشیده است در عرصه ی سیاست جهانی نقش ایفا کند. اگر چه روسیه از نظر اقتصادی چندان نیرومند نیست و درآمد ناخالص ملی قابل توجهی در قیاس با آمریکا و اتحادیه اروپا و چین ندارد و از نقش درخوری در تجارت جهانی و تکنولوژی پیشرفته هم برخوردار نیست اما به دلیل داشتن نیروی نظامی اتمی و ارتش توانمند و مدرن و میراث سیاسی بین المللی بازمانده از دوره شوروی، درزمینه های نظامی و سیاسی  که از پارامترهای تاثیرگذار در مناسبات بین المللی اند در زمره ی کشورهای مهم به شمار می آید. روسیه با اشغال شبه جزیره کریمه و دخالت مسلحانه در جنگ سوریه و دخالت در شرق اوکراین و جنگ داخلی لیبی- دریکی دوسال گذشته- و تقویت جنگ افزارهای اتمی و نیروی نظامی اش نشان داده است که نمی خواهد از بازی شطرنج ژئواستراتژیک جهان حذف شود. بی تردید در مناسبات و چالش های بین المللی باید به روسیه به عنوان یک بازیگر مهم و البته نه به مثابه یک قدرت درجه اول توجه داشت.

انگلستان با بیرون رفتن از اتحادیه اروپا درژانویه 2020، دیگربار درپهنه ی مناسبات اقتصادی و سیاسی جهانی مانند دوران پیش از عضویت در اتحادیه اروپا با چهره ی مستقل وارد میدان خواهد شد و با توجه به پیشینه تجربه ی درازآهنگ استعماری و ابرقدرتی گذشته، خواهد کوشید سهم بیشتری از سفره ی اقتصاد و سیاست جهان و یغمای آن داشته باشد. وجود کانادا و استرالیا و زلاندنو در کنار او بر اهمیت نقش انگلستان در معادلات جهانی می افزاید و وزنه ی آنگلوساکسونی -آمریکایی، انگلیسی- راهم افزایش می دهد. انگلستان به تنهایی پنجمین اقتصاد بزرگ جهان و با کشورهای همبسته یاد شده، پس ازچین سومین رتبه اقتصادی در جهان را داراست. انگلستان در کنار آمریکا یکی از مهم ترین عوامل جنگ افروزی ها و سیاست کاری ها درجهان است و در معادلات قدرت جهانی همچنان نقش مهمی خواهد داشت.

هندوستان با رشد اقتصادی قابل توجه در دو دهه اخیراینک ششمین قدرت اقتصادی جهان  است و با حدود 1،38 میلیارد نفر، دومین کشور پرجمعیت جهان پس از چین است و در چند ساله آینده به پرجمعیت ترین کشورجهان بدل خواهد شد. هند به سلاح اتمی مجهز و از ارتشی به نسبت نیرومند برخوردار است. اگرچه از نظر ژئوپلیتیکی و درمناسبات سیاسی جهانی نقش جدی ای ایفا نمی کند اما در آسیا نیروی قابل توجهی است و اختلافاتش با پاکستان و چین موجب رقابت ها و التهابات منطقه ای می شود. هند می کوشد با ایجاد مناسبات نزدیک تر با آمریکا و افغانستان و استفاده اقتصادی از بندر چابهاردر ایران، توازنی به سود خود در منطقه ایجاد کند. نکته ای که از دیدگاه تامین منافع ملی ایران باید به آن توجه داشت.

 درجهان درهمریخته و نامتعادل کنونی هر کشوری از جمله میهن ما ایران، با این قدرت ها و روابط چند سویه و پیچیده اقتصادی و سیاسی و ژئوپولیتیکی آنها روبروست، قدرت هایی که جز به منافع شان به چیز دیگری فکر نمی کنند. بدون شناخت دقیق این قدرت ها و منافع آنها و آشنایی با برنامه های راهبردی شان در منطقه و جهان و توجه به پیچیدگی های مناسبات بین المللی و دوری از محاسبات خام اندیشانه و پوچ، برای تامین منافع ملی و حفظ کیان کشور ایران، کاری به سامان و درست انجام نخواهد گرفت. اتخاذ موضع سیاسی و انجام حرکت های راهبردی بر پایه شعارهای بلاهت بار و بی اثر مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل، و دخالت های بیجا در دیگر کشورها، و برای تداوم حکومت و برای «ایجاد توازن و تعادل»  با دادن امتیاز به چین و روسیه، آنگونه که حاکمان جمهوری اسلامی بدان عمل می کنند نتیجه ای جز بر باد دادن منافع ملی و عدم توسعه و پیشرفت و نابودی اقتصاد کشور و افزونی فقر و بیکاری و پریشانی برای اکثریت بدست نخواهد آمد و وضعیت زندگی مردم هرروز بدتر ازپیش خواهد شد. فاجعه ای که در چهار دهه ی گذشته در جمهوری اسلامی شاهد آن بوده ایم.

اینکه با آغاز و گسترش پاندمی ویروس کرونا و بحران ژرف و بزرگ اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و روانی برآمده از آن و بزرگترین رکود اقتصادی جهان پس از جنگ دوم جهانی که سبب بیکاری ده ها میلیون نفر در کشورهای گوناگون شده و به تعطیلی بسیاری از واحدهای تولیدی و خدماتی و همچنین واحدهای آموزشی و دانشگاهی منجر شده است، نقشه ژئوپلیتیک جهان با چه دگرگونی هایی روبرو خواهد شد چندان آسان نیست. هنوز ارزیابی همه جانبه ودقیقی از میزان خسارت ها ی احتمالی و چگونگی برون آیی ازاین بحران بزرگ در دسترس نیست. البته بحث ها و بررسی ها و ارزیابی ها و پیش بینی ها بصورت روزمره و با شدت بسیار ادامه دارد و پرسش هایی اساسی و جدی از سوی کارشناسان علم و سیاست و اقتصاد و مسائل استرتژیک مطرح می شوند، پرسش هایی جدی و اساسی مانند:

آیا نظام سرمایه داری جهانی در پیامد تاثیرات این بحران سراسری  با دگرگونی های جدی ساختاری روبرو خواهد شد؟

آیا با مبارزات و برآمدهای مردمی، از شیوه های ویرانگر نولیبرالی اقتصادی و اجتماعی اداره کشورها دست کشیده می شود و مناسباتی عادلانه و یا عادلانه تری برقرار خواهد شد؟

آیا مناسبات قدرت های بزرگ برپایه همکاری های منطقه ای و جهانی بیشتر و رقابت و درگیری کمتر سامان پیدا می کند و ازمیزان تنش ها و اختلافات و درگیری های سیاسی و اقتصادی و ژئوپلیتیکی در جهان که بویژه با سر کار آمدن دولت مردم فریب و ناسونالیست و راستگرای ترامپ در آمریکا اوج گرفته است، کاسته خواهد شد؟

آیا تاثیرات اپیدمی کرونا سبب جابجایی قدرت در آمریکا خواهد شد؟

آیا اتحادیه اروپا تقویت می شود یا ملی گرایی در میان کشورهای عضو اوج می گیرد و تقویت مرزهای ملی بار دیگر مطرح می شود. آیا نیروهای راستگرای پوپولیست ملی گرا در شمار بیشتری از  کشورها قدرت را در دست خواهند گرفت؟

 آیا رکود اقتصادی در چین و کاهش صادرات و واردات کالا و کاهش سرمایه گذاری در این کشور و انتقال بعضی از صنایع به خارج از چین، برنامه های ژئوپلیتیکی و اقتصادی چین در پیشبرد پروژه جاده جدید ابریشم را به تاخیر خواهد انداخت و یا آن را با افزایش فشارهای آمریکا و دیگر رقیبان دگرگون خواهد ساخت؟

آیا روند خروج انگلیس از اتحادیه اروپا با دشواری ها و تنش های بیشتری همراه خواهد شد و بر دامنه ی مشکلات و بحران بزرگ حاصل از  پاندمی کرونا در اروپا و انگلستان خواهد افزود؟

آیا کاهش شدید تولید و بهای نفت و بحران کرونا، روسیه را در تداوم سیاست های مداخله ی برون مرزی اش با دشواری روبرو خواهد ساخت؟ و آیا جمهوری اسلامی خواهد توانست بر اَبَر بحران هایی که با آن روبروست و اپیدمی کرونا آنها را ژرف تر کرده است، چیره شود یا آن که مردم ایران خواهند توانست گریبان خود را از دست این نظام استبدادی و واپسگرا رها سازند؟

برای یافتن پاسخ به این پرسش ها و ده ها پرسش مهم دیگر ازاین دست، باید رویدادها ودگرگونی ها و چرخش اوضاع را در منطقه وجهان با دقت زیر نظر داشت و  پی گرفت و با هم اندیشی های دقیق و کارشناسانه و بدون شتاب نمودها را با شناخت ماهیت ها به ارزیابی نشست و چگونگی دگرگونی ها در جهان چندقطبی بنظر ماندگار را از نزدیک بررسی کرد.

درجهان بحرانی و پرآشوب کنونی انجام دگرگونی های اساسی برای دستیابی به  آزادی و عدالت و رفاه بیشتر به سود مردمان، بدون آگاهی و خودآگاهی ژرف و بدون توجه جدی به معادلات  قدرت در سطح جهانی و کوشش و تلاش بخردانه ی مشترک و همه سویه امکان پذیر نیست.

 8.6.2020 برلین

 

No Comments

Comments are closed.

Share