در سوگ اختر عسگری

17.04.2020

با اندوه فراوان، به اطلاع رفقا، دوستان و علاقمندان می رسانیم که سایت نگرش یکی از یاران فعال خود را از دست داد.
خانم اختر عسگری، که در میان دوستان و نزدیکان اش به «اختر خانم» مشهور بود، روز 13 آوریل 2020 پس از یک بیماری سخت چشم از جهان فروبست.

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

با اندوه فراوان، به اطلاع رفقا، دوستان و علاقمندان می رسانیم که سایت نگرش یکی از یاران فعال خود را از دست داد.

خانم اختر عسگری، که در میان دوستان و نزدیکان اش به «اختر خانم» مشهور بود، روز 13 آوریل 2020 پس از یک بیماری سخت چشم از جهان فروبست.

او که سال 1320 در خانواده ای سیاسی پا به جهان گذاشته بود، در نوجوانی با مسایل سیاسی جامعه ایران، اندیشه های عدالتخواهانه، آزادی طلبانه و طرفداری از زحمتکشان -که پرچم آن توسط حزب توده ایران در جامعه ایران به اهتزاز درآمده بود- آشنا شد. کودتای انگلیسی-آمریکایی 28 مرداد، سرکوب خشن جنبش ملی و حزب توده ایران، که تاثیرات مستقیمی بر خانواده اش گذاشت،  او را در سنین جوانی با مسایلی نظیر پیگرد سیاسی و نظام ترور پلیسی آشنا ساخت. پس از آشنایی و ازدواج با محمد تقی برومند (ب. کیوان)، «اختر خانم»، مربی گری کودکستان را وانهاد و نیرو و انرژی خود را وقف تربیت فرزندان وکمک به همسرش در پیشبرد فعالیت های سیاسی و اندیشگی و زنده نگهداشتن شعله اندیشه های مردمی در سال های ستمشاهی کرد. گاهی به رونویسی و تکثیر کتاب های «ممنوعه» نظیر کاپیتال مارکس می پرداخت تا برای مطالعه در اختیار دیگران قرار گیرد وگاه با بستگان خانواده های سیاسی تماس می گرفت و یاری رسان آنان بود. هنگامی که برادرش  حسن عسگری به اتهام «بازی در یک تئاتر ممنوعه» همراه با گروهی از روشنفکران ایران نظیر محسن یلفانی و ناصر رحمانی نژاد به دو سال زندان محکوم شده بود، ساعت ها در صف انتظار ملاقات کنار دیوار زندان قصر، زیر باد و باران می ایستاد و به مادران و بستگان خانواده های زندانیان سیاسی روحیه می داد. گاهی «جزوه ها و کتاب های ضاله» را برای رساندن به دست خوانندگان اش جابجا می کرد، گاهی مسئولیت تدارک و برپایی محفل هایی بر دوش او بود که در آنها شماری از اهل فرهنگ وادب زمانه مانند سیاوش کسرایی، جعفر کوش آبادی، سعید سلطانپور و علی اشرف درویشیان شرکت می کردند. در کنار همه این کارها، فعالیت مداوم او خواندن دقیق نوشته ها و ترجمه های همسرش و کمک به ویراستاری آنها بود؛ کاری که تا پایان عمر تا لحظه ای که می توانست به آن پرداخت.

در آستانه انقلاب هنگامی که دانشجویان معترض دانشگاه علم و صنعت، در جوار خانه اش، از زیر ضربات باتوم پلیس می گریختند، در خانه اش را باز می گذاشت تا پناهگاهی برای دانشجویان در حال گریز باشد. هر چند در تظاهرات برضد نظام ستمشاهی شرکت داشت، اما بر حسب تیزبینی زنانه اش از ملایان بدش می آمد. پس از پیروزی انقلاب به عضویت حزب توده ایران درآمد و در سازمان زنان حزب به فعالیت پرداخت. هنگامی که حجاب از سوی جمهوری اسلامی اجباری شد، شک اش نسبت به نظام برآمده از انقلاب دوچندان گردید. وقتی که یکی از آشنایان اش که دختر جوان پرستاری بود، به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق تیرباران شد، زنگ خطر برای او به صدا درآمد و خانواده اش را که همگی به فعالیت سیاسی  حزبی مشغول بودند، به احتیاط هرچه بیشتر و هشیاری در برخورد با حکومت ملایان فراخواند. با این حال از فعالیت های میهن دوستانه در جریان جنگ ایران و عراق غافل نماند و با ایجاد گروه خیاطی، به زنان محله خود دوختن لباس برای جوانان در جبهه ها را می آموخت. این فعالیت در نتیجه کارشکنی اعضای انجمن حجتیه در محل، با این بهانه که این کار توده ای ها است، متوقف و او از گروه خیاطی اخراج شد.

یورش ارتجاع به حزب توده ایران در سال 61، سرفصل نوینی در زندگی او بود. پس از ماه ها زندگی مخفی در تهران، با خانواده اش ناچار به ترک میهن شد و به جمهوری دمکراتیک افغانستان پناه برد. در آنجا نیز او، که با نام «رفیق منیر» شناخته می شد، مانند همیشه پشتوانه اصلی فعالیت های سیاسی خانواده اش و همچنین مادری برای دختران جوان ایرانی بود که به تنهایی ناچار به مهاجرت شده بودند. محبت بی دریغ رفقای افغان در برخورد با پناهجویان ایرانی -به ویژه با اعضای حزب توده ایران- و ایجاد شرایط فعالیت برای حزب توده ایران در حد یک حزبِ در قدرت، آغاز تجربه نوینی در زندگی «اختر خانم» بود. او که از بی عدالتی بیزار بود، به شدت از رفتار متفرعنانه و متکبرانه برخی از اعضا و مسئولین حزب توده ایران با رفقای افغانستانی و نیز با دیگر رفقای ایرانی رنج می کشید. پس از مدت کوتاهی اقامت علنی در کابل، «اختر خانم» به دلیل مسئولیت  همسرش در رادیوی زحمتکشان ایران، رادیوی مشترک حزب توده ایران و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، ناگزیر به زندگی مخفی در این شهر شد. او مدت 5 سال از ساختمان مرکز این رادیو، پا به بیرون ننهاد، زحمت فراهم کردن امکان کار در دفتر رادیو را برای هیات نگارندگان به دوش کشید و چندی نیز به عنوان گوینده رادیوی زحمتکشان کار کرد. هر چند با دنیای خارج از مقر رادیو ارتباط مستقیم نداشت، اما از رویدادهای درون حزبی و اعتراضات اعضای حزب نسبت به رهبری وقت حزب توده ایران، که راه سرکوب انتقادگران را در پیش گرفته بود، خبر داشت. ازهمین رو به جنبش اعتراضی درون حزب توده ایران پیوست. او هنگام جنایت هولناک جمهوری اسلامی در سال 67 و کشتار جمعی زندانیان سیاسی ایران، یکی از امضاءکنندگان نامه اعتراضی به سیاست سکوت دولت اتحاد شوروی و دولت های غربی بود. این نامه اعتراضی که بدون موافقت مسئولین حزب توده ایران و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) در کابل نوشته شده بود، به سفارت شوروی در این شهر تحویل داده شد. که پیامد آن اخراج وی از حزب توده ایران و رادیوی زحمتکشان ، توسط مسئول وقت رادیو بود.

پس از آن که ادامه زندگی در افغانستان به دلیل پیشروی مجاهدان افغان به سوی کابل برای ایرانیان چپ گرا دیگر امکانپذیر نبود، او همراه همسرش راهی اتحاد شوروی شد. از آنجا که مُهر معترض بر پیشانی او و همسرش خورده بود، مسئولان وقت شوروی تنها اجازه اقامت در کازاخستان را به او و خانواده اش دادند که در حقیقت ارتباط آنان را به کل با دیگران قطع می کرد. ازینرو او همراه خانواده راه مهاجرت غرب را در پیش گرفت و به جمهوری فدرال آلمان پناهنده شد.

در مهاجرت جدید،  تا لحظه ای که بیماری به او اجازه داد، به همکاری با سایت نگرش ادامه داد و در تایپ مقاله ها و کمک به ویرایش  متن ها نقش به سزایی ایفا کرد. او سراسر زندگی خود را با عشق به میهن، با ابراز همبستگی با مبارزات مردم ایران برضد حکومت جنایت پیشه جمهوری اسلامی و با اعتقاد به ساختن دنیایی بهتر، به ویژه برای زنان و کودکان، به عدالت اجتماعی، آزادی و دمکراسی که جانمایه اندیشه های سوسیالیستی اند به سر برد.

یادش گرامی و ماندگار و راه اش پررهرو باد.

No Comments

Comments are closed.

Share