تحقيقی در باره طلاهای نازيها
گابی وبر
برگردان: لطفعلی سمينو

05.04.2004

اين که نازيها طلاهای خود را در سويس ذخيره کرده بودند، موضوع پنهانی نيست. اما تا کنون روشن نبود که بعد از جنگ، اين پولها چگونه از سويس خارج شده و به بنگاههای توليدی آلمانی „بازگردانده شدند“. اکنون آشکار شده است که بخشی از ثروتهای غارت شده توسط نازيها، از طريق مثلث زوريخ/ بوئنوس آيرس/ اشتوتگارت شستشو داده شده و در مجرای توليدی اقتصاد بعد از جنگ آلمان جذب شده است. اين کار به رهبری لودويگ اِرهارد، وزير اقتصاد وقت و صدراعظم بعدی آلمان، و از جمله به دست شرکت دايملر بنزانجام شد.

Tala

 

برگرفته از «روزنامه روز»[1] منتشره در برلين، سوم ژوئيه 2004

اين که نازيها طلاهای خود را در سويس ذخيره کرده بودند، موضوع پنهانی نيست. اما تا کنون روشن نبود که بعد از جنگ، اين پولها چگونه از سويس خارج شده و به بنگاههای توليدی آلمانی „بازگردانده شدند“. اکنون آشکار شده است که بخشی از ثروتهای غارت شده توسط نازيها، از طريق مثلث زوريخ/ بوئنوس آيرس/ اشتوتگارت شستشو داده شده و در مجرای توليدی اقتصاد بعد از جنگ آلمان جذب شده است. اين کار به رهبری لودويگ اِرهارد، وزير اقتصاد وقت و صدراعظم بعدی آلمان، و از جمله به دست شرکت دايملر بنزانجام شد.

***

نويسنده اين مقاله، پژوهش خود را در باره قتل نمايندگان شورای کارگران کارخانه مرسدس بنز آرژانتين در دوران آخرين حکومت ديکتاتوری نظامی آرژانتين (از 1976 تا 1983) آغاز کرد. در اثر انتشار نتايج اين پژوهش، چندين محاکمه به جريان افتاد: در نورنبرگ، دادرسی جزايی عليه يکی از کارکنان دايملر بنز به جرم همکاری در قتل (که هنوز ادامه دارد)، در بوئنس آيرس عليه عده‌ای از کارکنان آن شرکت، به جرم تشکيل دسته‌بندی جنايی و در سانفرانسيسکو، دادرسی مدنی عليه دايملر-کرايسلر به منظور دريافت خسارت برای کارگران اجباری زمان جنگ.

خانم وبر، فيلم مستندی بر اساس پژوهش خود تهيه کرده که در تلويزيون دولتی آرژانتين نشان داده شده است، اما همه تلويزيونهای آلمانی از پخش آن خودداری کرده اند. دلايل آنها از جمله، عبارت بوده اند از: «نبود علاقمندی بينندگان»، «به اين موضوع علاقه‌ای نداريم» و «ما تا کنون برنامه‌هايی در باره مسايل حقوق بشر در آرژانتين پخش کرده‌ايم». هيچيک از نشريات آلمانی نيز بجز «روزنامه روز» حاضر به چاپ مقاله‌ای در اين باره نشدند.

***

نويسنده، در حدود يک سال پيش در ضمن پژوهش خود، به رد پای اموال نازيها بر‌خورد کرده و در اين مورد به تحقيق پرداخت. بنا به گفته خانم وبر، رسانه‌های آلمانی در اين باره نيز هيچ علاقه‌ای به منعکس کردن واقعيات،لااقل در مورد بزرگترين مجتمع صنتعی- نظامی اروپا، يعنی دايملر- کرايسلر نشان نداده اند.او نتايج اين تحقيق را در کتابی با عنوان «دايملر بنز و ارتباطهای آن در آرژانتين»[2]  منتشر کرده است که  مقاله حاضر خلاصه‌ای از آن است.

***

 

حداکثر، از ژوئن 1994، يعنی بعد از نيرو پياده کردن متفقين در نورماندی، روشن بود که ارتش آلمان جنگ را باخته است و قدرتمندان کشور به برنامه ريزی برای دوران بعد از تسليم آغاز کردند. در ماه مارس 1944، لودويگ ارهارد به عنوان مدير «انستيتوی تحقيقات صنعتی» که از جانب دولت تأمين مالی می‌شد، برنامه‌ای تحت عنوان «طرح بررسی مسايل بعد از جنگ، از ديد صنايع» را آماده کرد. در اين طرح گفته می‌شود: «سربازانی که از جبهه‌ها بازمی‌گردند، بايد به کار مشغول شوند تا از پيدايش ارتشی از بيکاران جلوگيری شود. سرمايه‌های کلانی برای واردات مواد غذايی مورد نياز خواهد بود».

در تاريخ دهم اوت 1944، بزرگان صنايع آلمان تحت رهبری يکی از سران اس اس در هتلی در اشتراسبورگ برای نحوه پنهان کردن پولهای خود تصميم گرفتند. متفقين از طريق جاسوسی که در يکی از شرکتها داشتند، از مصوبات اين کنفرانس مطلع شدند. تاريخ‌دانان نيز از مدتها پيش، از وقوع اين گردهمايی اطلاع دارند. در بخشی از صورت‌جلسه اين کنفرانس که چندی پيش من موفق شدم آن را از بايگانی ملی ايالات متحد آمريکا دريافت کنم، گفته می شود: «بايد اتحادهايی با بنگاههای خارجی ايجاد شود، اما برای اين که ترديدی برانگيخته نشود، هر يک از شرکتها بايد به تنهايی عمل کند. صاحبان صنايع بايد خود را آماده کنند، تا پس از شکست، آلمان را با يک تهاجم صادراتی، دوباره قدرتمند سازند. آنها بايد تأمين مالی حزب نازی را که در آن هنگام مخفی خواهد شد، برعهده بگيرند. دولت هيتلر به همين منظور از هم ‌اکنون مقادير معتنابهی پول در اختيار صنايع قرار خواهد داد، تا پس از جنگ از يک زيربنای مطمئن در خارج برخوردار باشد. بلافاصله پس از اين که حزب دوباره بر اوضاع کشور مسلط شود، صاحبان صنايع پاداش تلاشهای خود را از طريق سفارشهای دولتی و امتيازها دريافت خواهند کرد.»

از آن پس به طور منظم، پول، طلا و اموال گرانبها به کشورهای بی‌طرف فرستاده می‌شود. در صورت‌جلسه يادشده قيد شده است که بانک تجارت بازل و مؤسسه اعتباری سويس در زوريخ، «با دريافت يک کارمزد 5 درصدی»، به ويژه در اين مورد حاضر به همکاری اند. ماشين‌آلات موجود در کشورهای اروپای شرقی که نمی‌بايست به دست ارتش سرخ بيفتند، باز شده و به سوئد، که به طور رسمی، بی‌طرف، اما دارای مناسبات دوستانه با آلمان است، برده می‌شوند؛ طلاهای موجود به سويس فرستاده می‌شوند. بر اساس مفاد اين صوتجلسه، مارک آلمان نمی‌تواند بعد از تسليم، به موجوديت خود ادامه دهد و مطمئن‌ترين پول، فرانک سويس و دلار آمريکاست، زيرا تنها اين ارزها در سراسر دنيا آزادانه قابل معامله اند و کنترلی روی آنها اعمال نمی‌شود. به اين ترتيب، داراييهای حزب نازی به دست کنسرنهای آلمانی به سويس انتقال می‌يابند.

در ماه مه 1945، جنگ واقعاً پايان می‌يابد، نازيها پنهان می‌شوند. آنها اعتقاد دارند که تنها چند سالی بايد در مخفی‌گاههای خود بمانند و زمانی که قدرتهای فاتح از آلمان بيرون بروند، دوباره راه برای حزب نازی هموار خواهد شد. اما حساب آنها درست از آب در نمی‌آيد.

اوضاع در پايان دهه 40 دوباره آرام می‌شود. کشورهای فاتح فقط سران رژيم نازی را به محاکمه می‌کشند. مديران اقتصادی رژيم هيتلر فقط «نازی زدايی» می شوند. دشمن در شرق است، جنگ سرد آغاز می‌شود و در اين جنگ، «دوستان سابق» مورد نيازند.

در سال 1949، جمهوری فدرال آلمان تأسيس می‌شود. آلمانيها به «دمکرات» تبديل می‌شوند و از «بازار آزادِ موافق اجتماع»[3] سخن می‌گويند. حزب نازی، غيرقانونی باقی می‌ماند، زيرا بازسازی را مختل می‌کند. فاشيستها بايد بروند، به جاهای دور. در سال 1950 يک مهاجرت دسته‌جمعی به ريو دو لا پلاتا در آرژانتين صورت می‌گيرد. پنجاه هزار فاشيست در آنجا مخفيگاه می‌يابند. واتيکان اسناد هويتی جعلی در اختيار آنان قرار می‌دهد. آنها در آنجا اقامت می‌کنند و فرزندانی به دنيا می‌آورند، فرزندانی که سالها پس از آن، پيوسته در سفارتهای آلمان تقاضای تابعيت می‌کنند، اما از آنجايی که هيچ مدرک قانونی برای اثبات آلمانی‌الاصل بودن خود ندارند، موفقيتی به دست نمی‌آورند. آنها خويشاوندان خود را در آلمان جستجو می‌کنند، اما سخنی در اين باره نمی‌گويند. اين امر جزء محرمات است، چه اينجا و چه آنجا.

در آن زمان، خوان دومينگو پرون در آرژانتين حکومت می‌کرد، ژنرالی که به دوستی با آلمان شهرت داشت و با ژرژ آنتونيو، مدير عامل يک شرکت فروشنده خودرو نيز دوستی داشت. اين، شرکتی است که پيش از سال 1945، نمايندگی دايملر بنز (شرکت سازنده خودروهای بنز) را در آرژانتين بر عهده داشت.

ژرژ آنتونيو امروز نزديک به 90 سال دارد، اما همه جزئيات را با دقت به خاطر می‌آورد. او مرا در محل اقامت تابستانی خود در اوروگوا به حضور می‌پذيرد و برای اولين بار به صراحت در باره آن روزها سخن می‌گويد: «در يک روز جمعه، نامه‌ای از آلمان دريافت کردم. در اين نامه، دايملر بنز، ازسرگيری روابط تجاری را به ما پيشنهاد می‌کرد.»

ژرژ آنتونيو در سال، 1950 در اشتوتگارت، مورد استقبال گرم رئيس وقت دايملر بنز قرار می‌گيرد. آنها به سرعت به توافق می‌رسند که در آرژانتين شعبه‌ای از دايملر بنز تأسيس شود. اما آلمانيها از کجا می‌خواهند سرمايه لازم برای اين کار را فراهم کنند؟ شخصی به نام فرانسيسکو کواره، که از مقامات بانک مرکزی آرژانتين و در آن دوران درحکم دست راست ژرژ آنتونيو بود، می‌گويد که آنها برای اين سرمايه‌گذاری، از پولهای مخفی شده زمان جنگ استفاده کردند. به گفته کواره: «پولهای زيادی از همه کشورهای اشغال شده خارج شد؛ اين پولها در حين جنگ پنهان شده يا به کشورهای ثالثی منتقل شده بودند. به همين دليل، انتقال آنها از اين کشورها چندان دشوار نبود. اين پولها برای پرداخت بهای کالاهای صادراتی از آلمان استفاده شدند. دايملر بنز اجازه‌نامه‌ای از دولت آلمان برای اين کار داشت و به ما ارائه داد.»

در تاريخ دهم اوت 1951، يعنی درست 7 سال بعد از کنفرانس مديران شرکتهای صنعتی آلمان در اشتراسبورگ، معامله‌ای به ثمر می‌رسد، مديرعامل دايملر بنز و ژرژ آنتونيو دست يکديگر را به گرمی می‌فشارند. قرار است کارخانه‌ای برای ساخت کاميونهای بنز در آرژانتين ايجاد شود، اما همکاری با صدور خودرو از آلمان آغاز خواهد شد. دايملر بنز سرمايه گذاری را تقبل می‌کند و ژرژ آنتونيو متعهد می‌شود که کليه سرمايه گذاری را به شرکت مادر در اشتوتگارت بازپس دهد. او می‌گويد: «دايملر بنز اين پولها را در خارج داشت. اين پولها از کجا آمده بودند؟ اين مسأله من نيست. آنچه مورد نظر من بود، عبارت بود از منافع آرژانتين. هدف ما صنعتی کردن آرژانتين بود و من متکی به حکومت پرون بودم که از صنايع حمايت می‌کرد. آلمانيها در اين راه به ما کمک می‌کردند و من هم به آنها کمک کردم. اينجا توافق جنتلمن‌ها در بين بود.»

در سپتامبر 1951  شعبه مرسدس بنز در آرژانتين داير می‌شود. در ظاهر همه کارها در دست آرژانتينی‌ها است، اما اينها در واقع فقط وظيفه مترسک را بر عهده دارند. آنتونيو می‌گويد: «آلمانيها به هيچ‌وجه سرمايه‌گذاری مالی نکردند، بلکه فقط ماشين‌آلات را دادند، ماشين‌آلاتی که از رده خارج شده و زايد بودند، اما هنوز کار می‌کردند.»

بمبارانهای متفقين در نخستين سالهای جنگ، بعضی از کارخانه‌های دايملر بنز را –که يکی از مهمترين سازندگان اسلحه رژيم هيتلر بود- به ويرانه تبديل کردند. بنابر اين، «ماشين‌آلات زايد» در آلمان بعد از جنگ وجود نداشت. آيا اينها همان ماشين‌آلاتی نبودند که در سال 1944 از اروپای شرقی به سوئد حمل شده بودند؟ آنتونيو به نشانه تصديق سری تکان می‌دهد: «ممکن است که از کشورهای ثالثی فرستاده شده باشند، اما من اهميتی به اين موضوع نمی‌دادم. اين مسايل مربوط به خودِ آلمانيها می‌شود.»

ژرژ آنتونيو و فرانسيسکو کواره (از بانک مرکزی آرژانتين) موافقتنامه ميان دايملر بنز و شرکت آرژانتينی را به اجرا درآوردند. علاوه بر آنها، شبکه‌ای از کارگزاران، حسابداران، نمايندگان شرکتها و وکيلها هم دست در کار بود. اعضای مؤسس مرسدس بنز آرژانتين عبارت بودند از ژرژ آنتونيو، خويشاوند نزديکش سزار روبين، آتيليو گومز و ژرمن تيمرمان. اين تيمرمان همان کسی است که در سال 1950، قرارداد تجاری آلمان و آرژانتين را با لودويگ ارهارد تنظيم کرد. اين قرارداد در واقع اساس حقوقی عمليات شستشوی پول در چارچوب مرسدس بنز آرژانتين را تشکيل می‌داد. کسانی که از طرف دايملر بنز آلمان اين عمليات را رهبری کردند، عبارت بودند از: ويلهلم هاسپل (مدير عامل وقت)، فريتس کونِکه، کارل فريدريش بيندِر، آرنولد ويچوديل و هانس مارتين شلاير.

هاسپل در دوران جنگ رئيس يکی از کارخانه‌های بنز و مديرعامل شرکت بود. کونِکه در سال 1941 به سمت «رهبر اقتصادی ارتش» هيتلر منصوب شد. طبق دستور او، در اردوگاه مرگ آوشويتس، آزمايشهايی با کائوچوی طبيعی روی زندانيان انجام شد. کونِکه از سال 1953 عضو هيئت مديره دايملر بنز شد. ويچوديل از 1943 مدير يکی از کارخانه‌های بنز در استان «بوهم و مِرِن» (پيش از جنگ متعلق به جمهوری چکوسلواکی) بود. اين کارخانه قبل از اشغال چکسلواکی منسوجات توليد می‌کرد و به وسيله اشغالگران آلمانی تعطيل و به دايملر بنز داده شد تا آن را به کارخانه اسلحه سازی تبديل کنند. هانس مارتين شلاير در دوره هيتلر افسر اِس‌اِس و تا پايان جنگ، مدير دفتر «اتحاديه مرکزی صنايع بوهم و مِرِن» بود و وظيفه «تدارک نيروی کار»، يعنی تأمين «کارگران اجباری »برای اين صنايع را بر عهده داشت. او بعد از 1945، مدت کوتاهی به همين اتهام به وسيله متفقين زندانی شد، در سال 1951، ويچوديل او را به دايملر بنز آورد[4].  بيندِر کارخانه بنز در محله مارين فلده در برلين را ساخت که در دوران جنگ، موتور هواپيماهای جنگی در آن ساخته می‌شد. بعد از پايان جنگ، هيئت مديره شرکت، وظيفه «بازگرداندن وسايل منتقل شده» را به او محول کرد که عنوان خوش‌آهنگی برای شستشوی پولهای نازيها بود. او به اين منظور به آرژانتين فرستاده شد.

بيندِر، کتباً  دستور استخدام همکاران قديمی را به آنتونيو می‌دهد. به گفته ژرژ آنتونيو: «رؤسای دايملر بنز از من خواهش کردند، آنها را استخدام کنم. به من گفتند که آنها همه تکنيسين هستند.» اما اينها در واقع نازيهای فراری‌ای هستند که در پوشش برقکار و متخصص ماشين‌آلات به استخدام مرسدس بنز درمی‌آيند و عده‌ای از جنايتکاران جنگی که در سراسر دنيا تحت تعقيب قرار دارند، در ميان آنها هستند. آنها به عنوان متخصص به آرژانتين مهاجرت می‌کنند و به عنوان محل اقامت خود، «کاراکاس، شماره 684» يعنی نشانی دفتر مرسدس بنز آرژانتين را به اداره مهاجرت می‌دهند. آنتونيو می‌گويد: «من شخصاً آنها را استخدام کردم، از جمله آيشمن را.»

آدولف آيشمن به عنوان رئيس «دايره کارشناسی امور يهوديان» وابسته به اداره مرکزی امنيت رايش، حمل و نقل يهوديان از سراسر اروپا به اردوگاههای مرگ را سازماندهی کرده بود. او در ماه مه 1960، به وسيله جاسوسان  سازمان مخفی اسرائيل (موساد) ربوده و در اسرائيل به مرگ محکوم شد، اما تا زمان ربوده شدنش، به عنوان متخصص برق در مرسدس بنز کار می‌کرد. او چگونه اين تخصص را پيدا کرد؟ ژرژ آنتونيو می‌گويد: «آلمانيها خودشان را با همه چيز تطبيق می‌دهند. اگر مجبور باشند به عنوان برقکار کار کنند، برقکار خوبی خواهند بود و اگر قرار باشد يهويان را بکشند، اين کار را هم به خوبی انجام می‌دهند.»

بيندر، در تاريخ 30 نوامبر 1951، دستورالعمل شماره 1 خود، تحت عنوان «برنامه موقتی برای به کار گماشتن متخصصان آلمانی که تا کنون وارد شده‌اند» را به آنتونيو می‌دهد. در اين دستور قيد شده: «اين آقايان از اول دسامبر در محلهای زير مشغول کار خواهند شد …» به دنبال اين جمله، فهرستی از نام افراد و موقعيت شغلی آنان می‌آيد. آنتونيو می‌گويد که اجرای اين دستور، شرط انتقال تکنولوژی بود. واقعيت اين است که دولت جوان آلمان با «صادر کردن» جنايتکاران جنگی، خود را از يکی از مشکلات سياسی داخلی خود خلاص می‌کند.

اما اين نيز واقعيت است که آيشمن تنها جنايتکار جنگیِ شاغل در مرسدس بنز آرژانتين نبود. مثلاً، منشی بارون فون کورف، نماينده کل دايملر بنز در آمريکای لاتين، زنی به نام هيلده‌لوره کوپکا بود که در سال 1950 به آرژانتين وارد شد. همکارانش می‌گويند که او از چکسلواکی می‌آيد و در آنجا محافظ گتوهای يهوديان بوده. اين امر ثابت شده است که او نيز مدارک جعلیِ تهيه شده به وسيله واتيکان را در اختيار داشت. يکی از مديران توليد بعدیِ مرسدس بنز آرژانتين، در دوران بعد از جنگ به عنوان جنايتکار جنگی در آلمان محکوم و پس از مدتی عفو شده بود. اين شخص نيز در 30 نوامبر 1951 به بندر بوئنوس آيرس وارد شد و به عنوانی نشانی محل اقامت، «کاراکاس، شماره 684» را داد.

اما چگونه بايد سرمايه مخفی شده، به دور توليد جذب شود و به بازسازی کمک کند؟ در آلمان کنترل ارزی برقرار است، در آرژانتين کليه بازرگانی خارجی دولتی است و پرداختهای بين‌المللی بدون استثنا از طريق بانک مرکزی انجام می‌شوند. واردکنندگان نيز بايد بهای واردات خود را از طريق بانک مرکزی به طرفهای خارجی پرداخت کنند.

شستشوی پول در اين مورد، از طريق صدور صورتحسابهای غيرواقعی و بسيار بالاتر از قيمتهای واقعی (برای ماشين‌آلات و ديگر کالاهای فروخته شده به مرسدس بنز آرژانتين)، قاچاق پول نقد و استفاده از تفاوت نرخ ارز رسمی با بازار آزاد انجام می‌شود. هر چه صادرات بيشتر و هرچه قيمت فروش بالاتر باشد، سود آلمانيها هم بيشتر و شستشوی پول مؤثرتر است، يعنی سرمايه بيشتری تحت عنوان  بازپرداخت صورتحساب کالاهای صادراتی به بيلان دايملر بنز اضافه می‌شود.

هاپسل در نخستين ملاقات خود با ژنرال پرون در سال 1951 قول می‌دهد که معامله با آرژانتين به خاطر پرداخت بهای کالاهای صادراتی برهم نخواهد خورد. اولين صورتحسابها به وسيله «اشخاص ثالث» مرموز و از طريق «حسابهای» اسرارآميز پرداخت می‌شوند. در سويس، مؤسسه‌ای به نام «شرکت تأمين مالی کونِکس»، ابتدا به عنوان يک شرکت آرژانتينی، به رياست روبن آنتونيو، برادر ژرژ آنتونيو، و سپس به عنوان شرکت سهامیِ ثبت شده، با مديران دست نشانده برای اين کار تأسيس می‌شود.

نيمی از خودروهای شخصیِ حمل شده به آرژانتين به دفتر رياست جمهوری داده می‌شوند. با اين خودروها، رضايت دوستان سياسی به دست می‌آيد و بودجه لازم برای طرحهای شرکت تأمين می‌شود. به تعدادی از قضات، يک مرسدس، به قيمت خريد «اختصاص داده می‌شود».

خودروهای مرسدس، در بانک مرکزی آرژانتين هم طالبان بسياری دارند. مدير عامل شعبه آرژانتين در 24 مارس 1953 به شرکت مادر گزارش می‌دهد که شهرداری، خريد خودروهای مخصوص نظافت شهر را به مناقصه گذاشته و «ما صدور ارز برای وارد کردن اين خودروها را از بانک مرکزی تقاضا کرده‌ايم، متصديان مربوطه علاقه دارند که حق‌الزحمه آنان به صورت خودروهای آلمانی داده شود.»

از اين پس، سفيران، روزنامه نگاران وسياستمداران به ديدار ژرژ آنتونيو می‌آيند. مانوئل آزنار، پدر بزرگ نخست وزير سابق اسپانيا که در آن هنگام سفير اسپانيا در بوئنوس آيرس بود، کسی را نزد آنتونيو می‌فرستد و اطلاع می‌دهد که علاقه دارد، يک مرسدس بنز مدل 220 دريافت کند. اما برای رعايت آداب ديپلماتيک، بايد اين خودرو از طريق اسپانيا برای او فرستاده شود. «اگر يک نفر در دنيا وجود داشته باشد که قادر به اين کار باشد، شما هستيد.»

آنتونيو، صورتحسابهای بعدی را از طريق بانک مرکزی می‌پردازد. او پزوهای خود را به بانک مرکزی می‌دهد و بانک، مبلغ صورتحسابها را به دلار آمريکا به آلمان پرداخت می کند. اما مرسدس بنز آرژانتين پزو را به نرخ رسمی می‌پردازد که به مراتب پائينتر از نرخ بازار سياه است. بعضی از صورتحسابها حتی به نرخ سالهای قبل پرداخت می‌شوند و به اين ترتيب سودهای نجومی عايد شرکت می‌شود.

دلارهای ذخيره شده در سويس، از جمله در ضمن سفر گروه سه نفره بارون فون کورف (نماينده کل دايملر بنز در آمريکای لاتين)، کونِکه و ويچوديل به مونته ويديو (که محل مطمئنی برای عمليات مالی و به سويس ايالات متحد مشهور است) به نرخ بازار سياه به پزو تبديل و سپس به آرژانتين قاچاق می‌شوند.

 از سال 1953 ، سيل پزو به حسابهای آنتونيو سرازير و صندوق مرسدس بنز آرژانتين را پر می‌کنند. به طوری که ريز عمليات بانکی حساب آنتونيو نشان می‌دهد، بسياری از اين پولها عبارتند از پرداختهای نقد و واريزهای ميليونی بارون فون کورف. آنتونيو با اين پولها، شرکت خدمات مالی «اينوستا» را تأسيس می‌کند که به سرمايه‌گذاری در مستغلات و بورس می‌پردازد. او ظرف مدت بسيار کوتاهی پنجاه شرکت سهامی را به امپراتوری مالی خود منضم می‌کند. در پايتخت آلمان فدرال، اين رويدادها را با خشنودی تعقيب می‌کنند. نقشه ارهارد به خوبی اجرا شده است. ارهارد که سرپرست اين عمليات شستشوی پول است، به  «پدر معجزه اقتصادی» معروف می‌شود و بعدها حتی به صدراعظمی آلمان می‌رسد.

وزارت دارايی ايالات متحد آمريکا ميزان دارايی نازيها در هنگام پايان جنگ را به 3 ميليارد دلار آمريکا تخمين می‌زند. چه ميزان از اين پول از طريق مثلث زوريخ/ بوئنوس آيرس/ اشتوتگارت شستشو داده و به آلمان بازگردانده شده، معلوم نيست. اما مسلم است که بانک مرکزی آرژانتين، تنها در سال 1953، اعتباری معادل 63 ميليون دلار آمريکا برای واريز کردن به خارج در اختيار مرسدس بنز آرژانتين قرار داده است. ژرژ آنتونيو ادعا می‌کند که ارقام دقيق را به خاطر ندارد، او می‌گويد که سرمايه‌گذاری دايملر بنز در آرژانتين، 100 ميليون دلار بوده. اما بايد تصور کرد که مبلغ واقعی بازگردانده شده به آلمان، به مراتب  بيشتر از اين بوده است.

تمام شرکتهای صنعتی آلمان از اين سيستم استفاده می‌کنند. همه بنگاههای بزرگ صنعتی منطقه راين و روهر، سرمايه‌های کلانی در حسابهای سويس دارند که تمايل زيادی برای به کار انداختن آنها دارند. اما بر خلاف دايملر بنز، نمی‌توانند معامله‌ای با آرژانتين بکنند، زيرا در سال 1945،  حکومت بوئنوس آيرس  139 شرکت آلمانی، از جمله تیسن، مانسمان، کلوکنر، زيمنس، شرينگ و باير را به عنوان «اموال دشمن» مصادره کرده و آنها را تحت اداره دولت قرار داده بود. دايملر بنز پيش از 1945 در آرژانتين توليدی نداشت و به همين دليل توانست در سال 1950 در آنجا  شعبه خود را داير کند. با وجود اين، اين شرکتها نيز به کمک ژرژ آنتونيو و دايملر بنز و از طريق تأسيس شرکتهای ظاهری آرژانتينی، همان روش را به کار گيرند.

اما ستاره اقبال پرون افول می‌کند. او با واتيکان در می‌افتد، می‌خواهد طلاق را قانونی کند و از نفوذ کليسا در مدارس بکاهد. در مناقصه‌های دولتی، به وضوح به شرکتهای متعلق به ژرژ آنتونيو امتياز داده می‌شود. او دهها هزار فاشيست را جذب کرده. نيروهای متفقين که ده سال پيش آلمان را شکست داده‌اند،  اکنون يکباره صنايع آلمان را همچون رقيبی جدی در مقابل خود می‌بينند. در اينجا تحمل واشينگتن و لندن در برابر ژنرال خود‌رأی به پايان می‌رسد. نيروی دريايی آرژانتين که به طور سنتی دوستدار انگلستان است، تهديد به بمباران پالايشگاهها می‌کند. پرون در تاريخ 19 سپتامبر 1955 استعفا می‌دهد و به پاراگوا فرار می‌کند. ژنرال آرامبورو که مورد اعتماد لندن و اشراف زميندار است، به قدرت می‌رسد. اتحاديه‌های کارگری منحل و رهبران آنها دستگير می‌شوند. بردن نام پرون و خواندن سرودهای پرونيستی ممنوع می‌شود.

ژرژ آنتونيو نيز دستگير می‌شود. مرسدس بنز آرژانتين و شرکتهای وابسته به آن که به وسيله مديران ظاهری اداره می‌شوند، مصادره می‌گردند. آنتونيو و کواره دو سال و نيم در زندان می‌مانند. آنتونيو به شيلی فرار می‌کند و از آنجا به اروپا می‌رود. او در اسپانيای تحت حاکميت فرانکو با پرون ملاقات می‌کند. امکان تحرک او کم است، زيرا حکم دستگيری بين‌المللی برايش صادر شده و تحت تعقيب است. با وجود اين، به مرکز دايملر بنز در نزديکی اشتوتگارت سفر می‌کند. در آنجا با او دوستانه رفتار می‌کنند، اما اکنون ورق برگشته است. دوران خدمات پرون و يارانش به پايان رسيده. دايملر بنز به نظاميان حاکم پيشنهاد معامله‌ای را می‌دهد و هانس مارتين شلاير و آرنولد ويچوديل را برای نجات اموال خود به آرژانتين می‌فرستد. مصالحه‌ای صورت می‌گيرد که مفاد آن تا امروز منتشر نشده، اما تا اين اندازه آشکار شده است که دايملر بنز جريمه کلانی به دليل فرار از ماليات می‌پردازد. ولی در اين مورد که پولهای سرمايه‌گذاری شده در آرژانتين از چه محلی تأمين شده اند، تحقيقی به عمل نمی‌آيد. مرسدس بنز آرژانتين به تملک شرکت اصلی درمی‌آيد.

ژرژ آنتونيو در دهه 1970 به آرژانتين بازمی‌گردد. شرکتهای سابق او در تملک آلمانيها باقی می‌مانند. آلمانيها مبلغی به عنوان بازخريد به او پرداخته اند که آنتونيو ميزان آن را فاش نمی‌کند. بر اساس گزارش مطبوعات، دولت پرونيستیِ رئيس جمهور کارلوس مِنِم نيز در دهه 1990، خسارتی به ميزان 70  ميليون دلار به آنتونيو پرداخت کرد. اما او خودش می‌گويد که فقط 30 ميليون دريافت کرده است.

ژرژ آنتونيو اکنون 88 ساله است، تابستانها را در ويلای خود می‌گذراند که دارای چشم‌انداز وسيعی بر سراسر ريودولاپلاتا است. از او می‌پرسم که آيا  خود را شايسته سرزنش می‌داند؟

  «چرا؟»

 زيرا پولهای آلمانيها از راههای جنايت‌کارانه کسب شده بودند. آنها اين پولها را از غارت کشورهای اشغال شده و يهوديان، و از طريق استثمار کارگران اجباری به دست آورده بودند.

او پاسخی نمی‌دهد، اما من احساس می‌کنم که به ضرب‌المثلی آرژانتينی به اين مضمون فکر می‌کند: «کسی که از يک دزد چيزی بدزدد، تا صد سال بعد، همه گناهانش بخشيده خواهند شد.»


[1] Tageszeitung, 3. Juli 2004

[2] Gaby Weber 2004, Daimler Benz und die Argentinien-Connection, Verlag Assoziation A

[3] Soziale Marktwirtschaft

[4]  هانس مارتين شلاير، در سال 1977 هنگامی که  رئيس اتحادية صنايع آلمان فدرال بود، به دست يک گروه چپگرای افراطی آلمانی به نام «فراکسيون ارتش سرخ» ربوده شد و به قتل رسيد. (م)

No Comments

Comments are closed.

Share