منافع ملی ایران حکم میکند که با یاری رساندن به استقرار حکومتی باثبات، از لحاظ سیاسی مستقل و غیر دینی در عراق زمینه برای خروج نیروهای اشغالگر و حفظ تمامیت ارضی این کشور فراهم شود، آرامش و امنیت به مرزهای غربی کشور ما بازگردد و راه پیوستن عراق به روند همگرایی منطقهای هموار شود.
وضعیت حال
با گذشت یک سال از اشغال نظامی عراق از سوی آمریکا و انگلیس اوضاع این کشور و بدنبال آن منطقه خاورمیانه بشدت بحرانی است. در ماهی که گذشت یورشهای چریکی به نظامیان اشغالگر افزایش چشمگیری یافت. نبرد در شهر سنی نشین فلوجا از طرفین صدها کشته و زخمی گرفت. اوضاع شهرهای شیعهنشین چون کوفه، کوت، نجف، کربلا و سامرا هم بشدت به وخامت گراییده و در درگیریهای متقابل دهها عراقی و آمریکایی به قتل رسیدهاند. آخرین تاکتیک عراقیها گروگانگیری است؛ تاکتیکی که این کشور را برای همه خارجیها بشدت ناامن میکند. عملیات خودکشی، جنگ چریکی شهری، رویاروییهای گستردهتر نظامی (فلوجا)، گروگانگیری، شورش عمومی مسلحانه (در کربلا و نجف بوسیله طرفداران صدر) و عملیات ایذایی همچون انفجار لولههای نفت و بمبگذاریهای کور – که در جریان آنها پیش از هر چیز دهها کودک و بزرگسال بیگناه عراقی جان باختهاند- از شکلهای گوناگون درگیری عراقیها با نیروهای اشغالگر است. با پیوستن بخشهایی از شیعیان بنیادگرا تحت رهبری روحانی تندرو و بنیادگرایی چون مقتدی صدر به صف مبارزان علیه سربازان خارجی، طیف مخالفان گستردگی ویژهای یافته است.
هر چند مقامهای آمریکایی و انگلیسی میکوشند مخالفان را «مشتی تروریست» معرفی کنند، اما تداوم، گستردگی، شدت وسازمان یافتگی درگیریها و طیف نیروهای شرکت کننده در این نبردها حکایت از واقعیت دیگری دارد. آمریکاییها و انگلیسیها با انحلال ارتش، پلیس و دستگاه بروکراسی دولتی عراق بیش از نیم میلیون نفر را از کار برکنار و به خیابانها ریختند. حتی اگر ده درصد این نیرو به مخالفت و مقاومت بپردازد آمریکا و انگلیس با نیرویی ٥٠ هزار نفره روبرو هستند که جنگ دیده و تا دندان مسلح است. سرنگونی هلیکوپترهای مدرن آپاچی و به آتش کشاندن تانکهای فوق مدرن آبرام آمریکایی نشان میدهد که این نیروها از اسلحههای مدرن بهره میگیرند. به این گروه میبایست طرفداران صدام، تشکیلات حزب بعث، ملیگرایان سنی عراقی و سنیهای مومنی که معتقدند کشورشان بوسیله غیرمسلمانان اشغال شده از یکسو و گروههای شیعه بنیادگرا که اشغال نظامی غیرمسلمانان را تاب نمیآورند، گروههای تروریستی نظیر «القاعده» و «انصار اسلام» و همچنین میلیونها انسانی که وضعیت معیشتی و اقتصادی و امنیتیشان با اشغال نظامی عراق و آسیب شدید زیربنای اقتصادی این کشور در اثر جنگ، بد و بدتر شده است، را نیز افزود. در نتیجه همین مقاومتها نقشههای گروه نومحافظهکاران آمریکایی در کابینه بوش و همدستان انگلیسی آنها در نخستین جنگ نواستعماری سده بیست و یکم – زیر هر عنوان و پوششی- تحقق نیافته و با دشواریهای جدی روبرو شده است. این دشواری بحدی است که به تزلزل متحدان آمریکا و انگلیس از جمله خروج نیروهای اسپانیایی، هندوراسی و جمهوری دومینیکن از ائتلاف نظامی، و اضطراب خاطر لهستان و برخی حکومتهای اقتدارگرا مانند السالوادور در مورد حضور درعراق انجامیده است.
جنگ علیه عراق که برخلاف خواست افکار عمومی جهانی و بدون موافقت سازمان ملل متحد انجام گرفت و ازینرو فاقد هرگونه پایه حقوقی بود، با عدم دستیابی آمریکا و انگلیس به سلاحهای کشتار گروهی در عراق و پذیرش وزیر خارجه آمریکا در اشتباه بودن ارزیابیها و اطلاعات مطرح شده در جلسه شورای امنیت پیش از یورش نظامی به عراق در مورد این سلاحها، بیش از پیش دولت بوش و بلر را چه در میان افکار عمومی کشورهای خود و چه در جهان با رسوایی مواجه ساخته است، و به مخالفان جنگ با عراق امکان میدهد که با شدت بیشتری به انتقاد از آنها بپردازند.
سرنگونی دولت جنایتپیشه صدام حسین تناسب نیروها در داخل عراق را شاید برای همیشه با دگرگونیهای ساختاری همراه ساخته است. اقلیت عرب سنی که از دیرباز در عراق قدرت را در دست داشت اینک میکوشد مواضع گذشته را حفظ و در بهترین حالت حداقل سهمی معادل درصد جمعیتی خود یعنی ٢٠% از قدرت را نصیب خود کند. اتحاد احتمالی شیعیان و کردها ممکن است حتی تناسب را از این هم کمتر کند، بویژه اگر شیعیان تندروتر و انحصارطلب بتوانند قدرت را در عراق قبضه کنند؛ مگر اینکه ایالات متحد و انگلیس بخواهند بمنظور کاهش مقاومت سنیها سهم بیشتری در حکومت آینده عراق نصیب آنان سازند. حتی در چنین صورتی نیز وضعیت کنونی بر دایره قدرت و نفوذ عامل شیعه در عراق افزوده است. اکثریت ٦٥ درصدی آنان در حکومت موقت نشان بارز این دگرگونی است. با توجه به نبود حزبهای جاافتاده سکولار درعراق، توده میلیونی شیعه بصورت طبیعی بوسیله ملایان شیعه و از جمله مرجعیت شیعه (مانند آیتالله سیستانی ایرانی) نمایندگی میشود. نقشه نومحافظهکاران آمریکایی که گویا افرادی وابسته به آنها همچون چلبی میتوانند نقشی مانند حمید کرزی در عراق بازی کنند، دیری است که برهم خورده است. آن خیالهای خام با واقعیت سخت وجود محافظهکاران و بنیادگرایان شیعه بویژه در چهره ملایان جایگزین شده است. مردم عراق، آمریکاییها و انگلیسیها و مردم منطقه مدتها با این عنصر جدید در سیاست عراق و منطقه روبرو خواهند بود؛ غولی که مانند ایران و این بار نه بوسیله انقلاب، بلکه بوسیله یورش ارتش بیگانه از بطری رها شده است.
از دیگر پیامدهای اشغال عراق و بالاگیری مقاومت مسلحانه دراین کشور از یکسو و نقض خشن حقوق بینالملل از طرف دولت اسراییل زیر نظارت تاییدآمیز دولت آمریکا از سوی دیگر، افزایش ناامنی در کل خاورمیانه، گسترش نفوذ بن لادن و سرکشی جنگ سالارانی چون حکمتیار در افغانستان است، که مردم این کشور را به «درسگیری از سرمشق مجاهدین عراقی» فراخوانده است. چنین اوضاعی مستقیما بر وضعیت داخلی کشور ما نیز تاثیر گذاشته و برای حاکمان مرتجع جمهوری اسلامی ایران این امکان را فراهم ساخته است که با استفاده از اهرم شیعیان در عراق از فشارهای ایالات متحد بر خود بکاهند، انتقادهای اتحادیه اروپا را به حداقل ممکن برسانند و سرکوب در داخل کشور را تشدید کنند.
با توجه به آنچه که برشمرده شد، میتوان بار دیگر بر این نکته که ما پیش از اشغال نظامی عراق طرح کرده بودیم تاکید کرد که یورش نظامی آمریکا و انگلیس نیروهای محافظهکار، بنیادگرا و ارتجاعی را در منطقه و ایران تقویت کرده و خواهد کرد و ازینرو بزیان منافع ملی ماست. متاسفانه بخشی از ایرانیان بویژه سلطنتطلبان که آشکارا از یورش نظامی آمریکا و انگلیس به عراق پشتیبانی کرده و میکنند و چنین آرزویی را برای ایران نیز درسر داشته و دارند، هنوز هم چشم خود را بر این واقعیت که اوضاع منطقه از پیش از جنگ به مراتب بدتر و نیروهای مرتجع و محافظهکار بسی نیرومندتر شدهاند، میبندند و همچون بلندگوی سیاست خارجی ایالات متحد به دفاع کورکورانه از سیاستهای واشنگتن و لندن میپردازند. البته در میان نیروهای غیر سلطنت طلب هم کم نبودند روشنفکران نولیبرال و یا خوش خیالی که خود را در چهره چلبیهای ایرانی میدیدند و قصد داشتند بر «قطار براه افتاده» آمریکایی- انگلیسی سوار شوند و سهمی از پوست خرس شکار نشده را به کف آورند. و ازینرو یا در مقابل سیاستهای جنگافروزانه آمریکایی- انگلیسی سکوت تاییدآمیز کرده و یا آشکارا به طرفداری از آن میپرداختند. در اینجا لازم است توجه این دو دسته از ایرانیان را که هنوز در حال و هوای دوران جنگ سرد بسر میبرند و برای توجیه مواضع خود به انتقادهای متین از سیاستهای نظامیگرانه ایالات متحد و انگلیس برچسب «تبلیغات کمونیستی» و یا «آمریکا ستیزی» میزنند، به سخنان برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر رییس جمهور سابق آمریکای جلب کنیم که طی مصاحبهای با روزنامه آلمانی «دی ولت» در ارزیابی سیاستهای دولت بوش در خاورمیانه هشدار داده که «منطقه در آستانه آتش گرفتن است».
دورنمای تحولات آینده
اوضاع پریشان عراق و دگرگونی تناسب نیروهای داخلی در آن بر منطقه و از جمله میهن ما ایران تاثیرات جدی کوتاه مدت و بلندمدت داشته و خواهد داشت. در کوتاه مدت و در شرایط کنونی این اوضاع بیاری جناح محافظهکار و طالبانی جمهوری اسلامی آمده و آنان را از هر باره تقویت کرده است. شاید بدون اوضاع حاکم بر عراق، یکدست کردن حکومت ایران و کنار گذاشتن هزاران کاندیدای نمایندگی مجلس در ایران که با سکوت تقریبی اتحادیه اروپا و ایالات متحد و پشتیبانی دولت انگلستان – بویژه از طریق سفر ولیعهد انگلیس به ایران در آستانه انتخابات- انجام پذیرفت، ممکن نبود. پیوندهای مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق (گروه حکیم) و حزب الدعوه با جناح طالبانی جمهوری اسلامی و از آن مهمتر پیوندهای ژرف روحانیت شیعه در قم و نجف و در نتیجه در تهران و بغداد، موقعیت ویژه و محکمی برای جمهوری اسلامی ایران فراهم آورده است. نقش و نفوذ تهران در عراق بمراتب از افغانستان بیشتر خواهد بود.
وضعیت سیاسی و اجتماعی عراق تا همین حالا نیز بر اهمیت ژئوپلیتیکی شیعه در خاورمیانه افزوده است. تثبیت قدرت شیعیان در عراق (در هر شکل و شمایلی) بر این اهمیت خواهد افزود و چالشهای جدیدی را پیش روی دیگر نیروهای سیاسی داخلی و خارجی – منطقهای و جهانی- قرار خواهد داد. تسلط دو دولت عمدتا شیعی که یک سوم منابع نفتی خاورمیانه و ذخیرهای تقریبا معادل عربستان سعودی (حدود ٢٥٠ میلیون بشکه نفت) به کشورهایشان تعلق دارد، پایه اقتصادی و سیاسی این تغییر ژئوپلیتیکی را شکل میدهد. با توجه به نقشی که ملایان شیعه تا کنون در عراق بازی کردهاند (بویژه نقش شاخص و کلیدی آیتالله سیستانی) بر اهمیت و نفوذ آنان در همه کشورهایی که شیعیان در آن زندگی میکنند و روحانیت شیعه در آنها از سامان یافتگی و سلسله مراتب برخوردار است، افزوده خواهد شد و در کشوری چون جمهوری آذربایجان که روحانیت شیعه در آن به سبب سرکوب ٧٠ ساله سیستماتیک دولت شوروی از چنین وضعیتی برخوردار نیست، باید در انتظار شکلهای دیگری از تحرکات شیعیان بود. اگر در نظر بگیریم که منطقه عمدتا نفتی عربستان یعنی لحسا منطقهای است که ساکنان شیعه مذهب در آن بسر میبرند، شاید ابراز نظر شماری از استراتژهای آمریکایی در زمینه همکاری استراتژیکی آمریکا با شیعیان به اصطلاح میانهرو در منطقه خلیج فارس و حتی تجزیه عربستان سعودی (آنگونه که ریچارد پرل در کتابی نوشته است) و جدا ساختن ناحیه نفت خیز شیعه نشین لحسا از آن با توجه به این دگرگونیهای ژئوپلیتیکی شیعه در خاورمیانه باشد؛ دگرگونیای که بزیان روند دمکراسی و آزادی در ایران و دیگر کشورهای منطقه خواهد بود. البته بدیهی است که قدرت گیری شیعیان مایه ناخرسندی و هراس روحانیان سنی، بویژه وهابیون شده و زمینه را برای شعلهور شدن آتش نزاعهای تاریخی میان شیعه و سنی مساعد میسازد و امکان آسیبپذیری امنیت ملی ایران را نیز بالا میبرد. بدون شک چنین وضعیتی میتواند دلخواه محفلهای طرفدار نظریه «جنگ تمدنها» در حکومت آمریکا و انگلیس و توجیه مناسبی برای تداوم حضور نیروهای اشغالگر خاک عراق باشد. در صورت ناگزیری این نیروها به خروج از عراق نیز، نزاع میان شیعه و سنی میتواند بمثابه عاملی به منظور جلوگیری از تبدیل یکی از طرفهای درگیر به قدرت برتر در منطقه، مورد سواستفاده قرار گیرد.
بدین ترتیب نخستین جنگ نواستعماری در سده بیست و یکم دستیابی به هدفهایی چون آزادی، دمکراسی و حقوق بشر و امنتر سازی جهان را دشوارتر ساخته و تاثیرهای منفی و ناهنجاری از خود بر جای گذاشته است. محفلهای جنگطلب آمریکایی و انگلیسی با ایجاد شوک شدید از بیرون، دگرگونیهای درونی و بهنجار و سازمند این کشورها بویژه ایران را با دشواری روبرو ساختهاند و چون منافعشان با خطر روبروست با هر نیرویی هر چند محافظهکار و ارتجاعی هم به ساخت و پاخت و زد و بند خواهند پرداخت و نیروهای آزادیخواه و دمکرات و سکولار را با دشواریهای بیشتری روبرو خواهند ساخت. آنچه که در چند ماه گذشته در عراق روی داده است، بیش از آنکه نمونهای از ویتنامی شدن عراق باشد لبنانی، الجزایری و افغانی شدن عراق است که شکلهایی از انتفاضه فلسطینیها را بهمراه دارد. اشاره به پیدایش چنین وضعیت نگران کنندهای در کنار مرزهای ایران بدون مشخص کردن مسئولیت دولت ایالات متحد و انگلستان در این رابطه – آنگونه که بسیاری از روزنامهنگاران و از جمله مسعود بهنود، روزنامهنگار «بسیار ارجمند» ایرانی در لندن تحلیل میکنند- ارزیابی ناقصی خواهد بود که میتواند به جهتگیریهای نادرست استراتژیک بیانجامد.
باید در انتظار بعد از ٣٠ ژوئن بود که قرار است قدرت به حکومت عراقی تحویل داده شود، تا مشاهده کرد که روند کنونی برخوردها و درگیریها چه شکلهای جدیدی بخود خواهد گرفت. آیا عراق به جنگ داخلی و جنگهای فرقهای کشیده می شود؟ آیا ارتش آمریکا و انگلیس به پادگانها باز خواهند گشت؟ آیا بخشی از نیروهای اشغالگر به کشورهایشان باز خواهند گشت؟ آیا دشواریهای موجود در عراق موجب برکناری گروه نومحافظهکاران در انتخابات آمریکا خواهد شد و آیا تغییر حکومت در آمریکا در سیاست خاورمیانهای ایالات متحد و حضور این کشور در عراق چرخش ایجاد خواهد کرد؟ آیا حکومت عراقی میتواند ارتش، پلیس و دستگاه بروکراتیک را سازمان دهد، یا وضعیتی مشابه دولت کرزی در کابل پیش خواهد آمد؟ آیا سازمان ملل میتواند نقشی در رویدادهای آینده و ایجاد ثبات در عراق ایفا کند؟ آیا باقی متحدین آمریکا و انگلیس همچون اسپانیا نیروهایشان را از عراق فرا خواهند خواند؟ آیا دخالت نهادهای دینی در حکومت آینده عراق افزایش خواهد یافت؟ اینها پرسشهایی هستند که در ماههای آینده اوضاع عراق به آنها پاسخ خواهد داد. تنها آنچه که در سال گذشته در عراق روی داد نشانگر آنست که نقشههای از پیش تعیین شده آمریکا و انگلیس برای عراق و منطقه با چالشهای جدی روبروست. ضعف و مشکلات ایالات متحد در عراق تاثیراتی بیواسطه بر اسراییل بعنوان متحد اصلی آمریکا در خاورمیانه و در دیگر دولتهای متحد آن همچون مصر، عربستان سعودی، اردن و … خواهد گذاشت. تقویت بنیادگرایان اسلامی و به چالش طلبیدن این دولتها حداقل نتیجهای است که روند کنونی در پی خواهد داشت. دولت محافظهکار بوش و متحد انگلیسیاش با آغاز جنگ در عراق و اشغال این کشور وضعیت ناروشن، ملتهب و خطرناکی در خاورمیانه و مرزهای کشور ما ایران پدید آوردهاند که سرانجام خوشی برای آن نمیتوان پییشبینی کرد.
منافع ملی ایران حکم میکند که با یاری رساندن به استقرار حکومتی باثبات، از لحاظ سیاسی مستقل و غیر دینی در عراق زمینه برای خروج نیروهای اشغالگر و حفظ تمامیت ارضی این کشور فراهم شود، آرامش و امنیت به مرزهای غربی کشور ما بازگردد و راه پیوستن عراق به روند همگرایی منطقهای هموار شود.
No Comments
Comments are closed.