„واژه نامه های مصور برای نو آموزان“
پیرامون كتاب های کمک آموزشی “ ما با كمك تصوير ها با … آشنا می شويم“
گفت و شنود با آقای حسين الهی؛ مولف مجموعه در حال انتشار

26.03.2006

 

نگرش : با حضور جمعی از علاقمندان به موضوع آموزش و پرورش، گفت و شنودی با آقای حسين الهی پیرامون سری کتاب های کمک آموزشی ايشان با عنوان „ما با کمک تصوير ها با … آشنا می شويم“ برگزار گرديد. در اين نشست پرسش های گوناگونی از سوی حاضران مطرح شد. ما ضمن سپاس از شرکت فعالانه دوستان حاضر در جلسه گفت و شنود، متن پرسش های طرح شده و پاسخ های آقای الهی را جهت اطلاع علاقمندان منتشر می کنيم.

 

H_Ketab_1

 

پرسش 1 : آقای الهی،  شما از اصطلاح „خط عربی برای زبان فارسی“ استفاده کرديد که برای برخی نا مانوس است و موجب گفت و شنود در ميان دوستان حاضرگرديده است. اگر امکان دارد کمی در اين باره توضيح دهيد.

          چرا خط عربی ؟  و نه خط فارسی؟ کدام به نظر شما صحيح تر است و چرا؟

الهی: ميان زبان و خط اختلاف وجود دارد. زبان ها پيش از خط ها بوجود آمده اند و خط ها پس از اختراع برای زبان های موجود شکل داده شده اند. انسان ابتدا مقصود خود را با کمک صدا های گوناگون به ديگران منتقل می کرد. گاها دست و پا نيز به کمک صدا ها می آمدند تا منظور را به ديگران منتقل کنند.

اين روش قرن ها پس از پيدايش خط ها نيز همچنان از سوی انسان ها بکار گرفته می شود. بعنوان مثال هنوز هم آنگاه که نوشته و يا سخن بزبان آورده شده را طرف مقابل متوجه نمی شود،  با کمک تکان های دست و سر و گردن به توضيح و تفهيم موضوع اقدام می شود.  شما حتما طی دوران اقامت خود در آلمان با برخی از آلمانی ها مواجه شده ايد که از روی خير خواهی ضمن گفت و گو با خارجيان از اين حرکات استفاده می کنند.

خط ها برای ثبت دراز مدت صدا و انديشه انسان بصورت تصوير خطی روی سفال، سنگ و پوست و کاغذ اختراع شدند. خط اختراعی يک قوم با کمک  دستگاه سياسی و نيروی نظامی و فرهنگی آن به اقوام تحت تسلط در آمده ديگر منتقل می شود.

خط رومی یا آنچه که معروف به خط لاتینی می باشد، از طریق رومیان و با کمک نیروی نظامی و سیاسی حکومت روم به امپراتوری روم در اروپا منتقل کرديد.

خط عربی با کمک نیروی نطامی و سیاسی حکومت عربان به امپراتوری اسلامی در آسيا و آفريقا منتقل کرديد.

خط سيريلی با پيروزی انقلاب اکتبر و ايجاد حکومت شوروی در دوران معاصر جایگزین خط عربی در جمهوری های آسيايی گشت،  زيرا خط سیریلی، خط دستگاه سياسی و نظامی و فرهنگی مسلط شده پس از انقلاب اکتبر بر امپراتوری تزاری بود. البته نبايد ضعف فرهنگی و نسبت جمعيتی را ناديده گرفت.

خط عبری اگر چه تقریبا همزاد خط عربی است و صاحبان خط عبری بیش از عربان با نوشتن سروکار داشتند و دارند، اما خط آنان گستردگی کار برد خط عربی را نیافته است. زیرا آن قدرت سیاسی و نطامی که بتواند سایر ملل را تحت سیطره سیاسی و نطامی آنان در آورد، وجود نداشته است.

دانشمندان شوروی بعد از انقلاب اکتبر برای زبان های بدون الفبای اقوام آسیایی نیز دستگاه الفبایی تعریف کردند و برای انتقال نوشتاری آنها نشانه های الفبايی خط سيريلی را برگزيدند.

همين وضعيت برای برخی از اقوام آفريقا بوجود آمده است. آنها قرن هاست که زبان گفتاری را دارا می باشند اما برای نوشتن و انتقال منظور خود،  خط نداشته اند تا اروپاييان نشانه های خط رومی را برای آنها تعريف و بکار برده اند.

پيش از اختراع الفبا،  خط های تصويری در آسيا و آفريقا وجود داشته اند که در برخی از آنها حرف تصويری و در برخی ديگر واژه تصويری و در برخی نيز جمله تصويری وجود داشته است.

خط ميخی اوليه يک قدم به جلو بوده است. بعد ها انواع خط ميخی پا به عرصه وجود نهادند و کاربرد عملی يافتند. با اختراع الفبا توسط فننيقی ها که قومی ساکن در ساحل مديترانه بودند و تجارت را ميان شرق و غرب سازمان می دادند،  روش کار برد خط در نگارش و تبديل فکر و انديشه انسانی با علامت های نگارشی روی کاغذ نظم بيشتری يافت و به دستگاه تعريف شده ثابتی تبديل گشت. چنين مجموعه نقاشی شده حامل نشانه های قرار دادی را ديگران نيز می توانستد بخوانند و محتوای آنرا بفهمند. (امروز ما چنين مجموعه أی را متن می ناميم).

تا اين نقطه زمانی در نقاط دور و نزديک به فنيقيه اقوام گوناگون زبان های خود را تکامل بخشيده و با يک ديگر ارتباط برقرار می کردند. اين ارتباط بيشتر با کمک صدا ها مانند صدای طبل و شيپور و نشانه های رنگی مانند دود و تصوير آغاز شده و به خط ميخی با الفبای تصويری و واژه های تصويری تکامل يافته بودند. منتهی دارای الفبای تعريف شده نبودند و به همين جهت هر نوشته را فقط کس يا کسانی می توانستند بخوانند که با نويسنده روی نشانه ها توافق کرده بودند. احتمالا ضرب المثل „خودش باید برود و نامه اش را بخواند„، که در باره نوشته ناخوانا بکار می رود، از این دوران بجا مانده است.

اختراع الفبا توسط آرامیان و کار بست آن در محدوده زبان های گوناگون و در میان ساکنان ساحل شرقی مدیترانه، دامنه اين توافق را چنان گسترش داد که جمع بزرگتری نيز قادر گرديدند،  در مکان های دور و نزديک متن ها و پيام ها را بخوانند. از اين مرحله به بعد  حسابداری در تجارت و انتقال انديشه های ثبت شده روی سفال و پوست و سنگ امکان پذير شد و کار پر رمز و راز آراميان را که در همه جا نقش دبيران را بعهده داشتند،  در اداره تجارت ساده تر کرد. (قدیمی ترین الفبایی که دارای حروف معیین و ثابت است و در کتیبه های 1400 سال قبل از میلاد بکار رفته است، در شهری بناماوگاریتUgarit)  ) یافت شده است که شهری باستانی کنار مدیترانه در سوريه امروزی است و راس الشمرا Ras Shamra)) نامیده می شود). در این منطقه اقوام آرامی هنوز هم زندگی می کنند.

از خط و الفبای آرامی خط های گوناگونی سرچشمه گرفته اند و به زندگی خود ادامه داده اند. ما ايرانيان بدليل شرايط جغرافيايی محل سکونت خود متاسفانه همواره از ايجاد و تثبيت خط واحد باز مانده ايم. بهمين جهت در کتيبه های باز مانده از آن دوران،  متن ها با سه خط رایج در آن زمان نگارش يافته اند. پشت اين „تلرانس سياسی و فرهنگیيک ضعف بزرگ سياسی و ابزاری نيز چهره خود را به ما نشان می دهد و آن عدم امکان تعيين و تثبيت يک خط واحد در سراسر امپراتوری ايران قديم است.

در شرق و غرب ما ابتدا خط های تصويری بوجود آمدند سپس در غرب و جنوب ما خط های تصويری به خط های ميخی تصويری و سپس الفبايی تکامل يافتند و ما مجبور به استفاده از همه اين انواع خط شديم تا به توانيم در زنجيره تجارت ميان آسيا و اروپا به حيات خود ادامه دهيم. حتا امپراتوری های قبل از اسلام نيز نتوانستند خط واحدی را در ايران جا بياندازند.

خط عربی پس از ورود عربان و تسلط دويست ساله امپراتوری اسلامی بر ايران، با کمک نيروی سياسی و نظامی و ادبی امپراتوری اسلامی به خط واحد مورد استفاده در سرزمين های ايران و آسيای ميانه و آسيای صغير و …  تبديل گشت. در اينجا نيز مذهب اسلام (همچون مذهب مسيحيت در امپراتوری روم)، در تثبيت خط عربی و گسترش حوزه نفوذ و کاربرد آن نقش اصلی را بعهده داشت.

پس از شکست عربان و پايان تسلط دويست ساله آنها، در دوران حکومت های بر آمده از تسلط ايلات ايرانی ترک و فارس و افغان بر فلات قاره ايران،  خط عربی همچنان بکار گرفته شد و ماندگار شد. همانگونه که خط رومی (لاتینی) نیز پس از سقوط امپراتوری روم در اروپای مسيحی باقی ماند.

ترکان عثمانی نيز خط عربی را تا ربع اول قرن بيستم در سرزمين ترکيه امروزی حفظ کردند و بکار گرفتند،  اگرچه مردم آن امپراتوری ترکيبی از يونانی و ترک و عرب بودند.

خط رومی که به خط لاتینی معروف است،  نيز با کمک نيروی نظامی و سياسی و ادبی امپراتوری روم به بخش غربی اروپا منتقل و ماندگار شد. اين خط امروزه در همه اين کشورها بکار گرفته می شود،  در حاليکه زبان های آنها با يکديگر فرق دارند. خط آلمانی و يا خط انگليسی اصولا وجود ندارد. خط لاتينی برای زبان آلمانی و يا خط لاتينی برای زبان انگليسی وجود دارد.

اروپاييان از اينکه اصطلاح خط لاتينی و يا رومی را برای خط خود بکار برند،  شرمنده نمی شوند. بر عکس برخی از ايرانيان از اينکه خط مورد استفاده خود را با نام حقيقی آن بنامند،  احساس شرم می کنند و می کوشند به ضرب و زور استدلال های گوناگون آنرا خط فارسی بنامند.

خط فارسی وجود ندارد، شايد در دوهزار سال قبل کسانی يک علامت هايی را بکار می برده اند ،  اما از آن چيزی باقی نمانده است. کار برد اصطلاح خط فارسی نيز اشتباه است. صحيح آن خط عربی برای زبان فارسی است و ما نيز نبايد از بکار بردن اين اصطلاح شرمنده شويم و بکوشيم که بصورت تخيلی برای خودمان در اين عرصه نيز يک تاريخچه دروغين بسازيم.

آموزش در سرزمين ما از گذشته های دور يک امر مختص اشراف بوده است که در محيط های بسته و محدود خانواده های اشرافی امکان بهره گیری از آن وجود داشته است. به همين جهت پس از نابودی خاندان های حاکم،  از آموزش ديدگان اين محيط های محدود نيز کسی باقی نمانده است تا چيزی برای نسل بعدی باقی بگذارد.

از آنجا که اکثر اين خاندان ها نادرخاني می انديشيده اند و نه کريمخاني و به فرزند کشی مشغول بوده اند،آموزش را محدود به خانواده های حاکم و اشراف نزديک به خود می کردند و چشم و چال باقی ملت را در می آوردند و حتی گاها فرزندان خود را نیز کور و نا کار می کردند چه بماند به فرزندان مردم پایین جامعه  مانند امیر کبیرکه شانس آموزش و تربیت را اتفاقی بدست آورده بودند. (توجه دارید که این پدیده شوم هنوز هم در کشور ما ادامه دارد. در هر دوران تنها بهانه و عنوانی که تحت آن فرزند کشی جریان یافته تغییر کرده است والا نفس عمل یکسان است)، در نتيجه این فرزند کشی ها و نسل کشی ها از گذشته احتمالی و درخشان ادبی و هنری تقريبا هيچ چيز نوشتاری بجز آنچه که با خط عربی نگارش يافته و نزد دیگران نگه داشته شده است،  باقی نمانده است.

یکی از نویسندگان ایرانی در يکی از کتاب هايش قطعه ايی دارد که خلاصه آن نقل به معنی چنين است:

صاحب ثروتی بيرون از دايره حکومتی –  اشرافی اظهار تمايل می کند که فرزندش همراه فرزندان حاکم و اطرافیانش  تربيت شود و با سواد گردد. مردک شاه شده بزور شمشیر پاسخ منفی می دهد و استدلالش هم نزد وزیرش  آنست که پس از پايان آموزش،  آن کودک حق و سهم خود را در سياست و قدرت طلب خواهد کرد!“

 

ببینید چگونه «مردک شاه شده بزور شمشیر» با دور بينی حقيرانه خود شريک برای فرزندانش در قدرت سياسی را نمی تواند تحمل کند و مجاز شمارد.

این نویسنده ایرانی با کمک این داستان علت اصلی مخالفت با ايجاد امکانات گسترده برای آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان  را در جامعه آنزمان ایرانزمین نمايانده است. پدیده ایی که این شاعر و نویسنده انسانگرای ایرانی به آن با ژرف بينی استادانه قرن ها پيش اشاره کرده است،  ما همه روزه شاهديم و يکی از علل مسکوت گذاردن چنین استادان انساندوست و خردمند جامعه ایرانی که بدور از احساساتی گری کمبود های جامعه خود را با زبانی روشن و بدون استتار به خواننده اشان نشان می دهند،  نيز در همين نکته است.

این شاعر و نویسنده ایرانی خوانندگان خود را با هشياری و آگاهی اجتماعی دعوت می کند که ابتدا مشگل را بشناسند و سپس برای آن راه حلی بيابند. او با باريک بينی خردمندانه اش قرن ها پيش متوجه شده است کهصاحبان قدرت سياسی ؛ حاکمان و اشراف برای آنکه به تقسيم قدرت با مردم مجبور نشوند،  مانع گسترش آموزش در ميان مردم می شوند.

بايد خوشحال بود که عربان با تحميل خط خود به ما،  زبان فارسی را به زبان هنر و ادبيات منطقه تبديل کردند و به آن نقشی همچون زبان لاتينی برای اروپا بخشيدند و از اين طريق از یکسو به حفظ آثار گرانبهای شعر و ادب ايرانی ياری رساندند و از سوی دیگر خواسته و نا خواسته امکان تاثیر گذاری بر ادبیات امپراتوری اسلامی را برای ربان فارسی فراهم ساختند.

برگرديم سر موضوع خط!

آنچه که امروزه برخی آنرا خط فارسی می نامند و برای توضیح علمی آن کتاب چند صد صفحه ايی منتشر می کنند،  در حقيقت هنر خوشنويسی است و نه خط فارسی.

خوشنويسی با خط فرق دارند. اولی هنر تصوير گری است و دومی ابزار ضبط و انتقال فکر و صدا است.

اولی یعنی هنر خوشنویسی را هر هنرمندی می تواند مطابق ميل و استعدادش بوجود بياورد،  اما بايستی تحت سيطره ساختار دومی عمل کند و آنرا حفظ کند و طبق دستور العمل و چهارچوب تعيين کننده دومی کار زيبايی را ارايه دهد.

دومی یعنی خط عربی را نمی توان به ميل و دلخواه اين يا آن فرد تغيير داد و مخترع آن نيز فرد واحدی نمی باشد که حق داشته باشد آنرا مطابق میل خود تغییر دهد.

آنچه که برخی را دچار این اشتباه فاحش کرده است، آنست که شیوه نگارش (یا رسم الخط) را با „خط“ یکی می گیرند.رسم الخط دستور العمل انتخابی يک يا چند نفر و يا يک ارگان فرهنگی ، نظامي،  سياسی و يا اقتصادی است و به خط ارتباطی ندارد و آنرا می توان بر اساس امکانات و سطح کار هنری کاربرندگان تغيير داد.

هر هنرمند خوشنويس رسم الخط مختص به خود دارد. هر ناشر رسم الخط مختص به خود دارد و کتاب هايش را مطابق آن منتشر می کند. ارتش رسم الخط خود را دارد …. یک نمونه برای آنکه موضوع روشنتر شود :

در گذشته دو واژه گفت و گو را سر هم بصورت“ گفتگو“ می نوشتند،  امروز بدليل کار برد رايانه ها ترجيح دارد که آنرا به قول استاد پرويز شهرياری به صورت „ گفت و گو“ بنويسيم. این را می گويند تغيير در رسم الخط. اما این به معنی تغيير خط عربی برای فارسی نمی باشد.

پرسش2 :  در دوران بعد از انقلاب 57  نگارش بزبان فارسی دچار تغییر و تحولی شده است که گاها به مرز هرج و مرجرسیده است. هر کس به دلخواه خود حرف “ ط „ را با “ ت „ …. جانشین می کند. برخی می اندیشند که „ط“عربی است و „ت“ فارسی. آیا این برداشت ها به نگارش فارسی آسیب وارد نمی کند؟ انسان وقتی این متن ها را می خواند، بیاد بچه مدرسه ایی هایی می افتد که دیکته فارسی آنان ضعیف است و واژه ها را فقط در گفتگو شنیده اند و اصطلاحا کم سوادند و معمولا در میان کسانی پیش می آید که کم کتاب می خوانند.

الهي: این نکته ایست که با آن بایستی بسیار با احتیاط رفتار کرد. همانطور که می دانید تعداد حرف های الفبا تابع تعداد صدا های موجود در هر زبان است یعنی برای هر صدا یک علامت انتخاب می شود و یا انتخاب شده است. هرج و مرجی که شما از آن نام می برید، نشانه عدم آشنایی جانشین کنندگان با مبحث خط در زبان شناسی می باشد. در اسامی می توان چنین تغییری را پذیرفت زیرا اکثرا ترجمه عربی نام های لاتینی می باشند.

اگر آنگونه که این جانشین کنندگان بی مسولیت عمل می کنند، پیش رود، دیگر متن های نگارش یافته فارسی را افغان ها و تاجیک ها نمی توانند بخوانند. چرا؟

ما تا امروز برای زبان فارسی نمونه ایرانی 32 و گاهی هم 33 صدا یافته ایم و بنابر این تعداد نشانه های الفبایی ما 32 و بعبارتی 33 عدد می باشند. در زبان عربی 28 صدا و در نتیجه 28 علامت الفبایی وجود دارد. اگر نشانه های مشترک میان الفبای زبان فارسی و زبان عربی را حذف کنیم نوعی الفبای فارسی با 22 نشانه  بوجود می آید که همه صدا ها را کامل در بر نمی گیرد و مشابه الفبای زبان عبری می شود. برخی حتی تا آنجا پیش می روند که سخن از الفبای 16 تایی می کنند.

این امر اگر چه نگارش واژه ها را آسانتز می سازد اما آهنگ زبان فارسی را تغییر خواهد داد زیرا بسیاری از صدا ها و ترکیبات آنها به مرور زمان از بین خواهند رفت و زبانی خشگ و بی روح باقی خواهد ماند که به درد رایانه ها خواهد خورد. شما حتما صحنه های عزاداری مردم عرب زبان و فارسی زبان و عبری زبان را دیده اید. این ملودی ها با هم فرق دارند و موجبش هم تعدد صدا هاست. به همین جهت تعداد علامت های الفبایی در سه زبان یکسان نمی باشند.

هر نوع تغییری در نگارش و کاهش نشانه های الفبایی بایستی بدور از نفرت نژاد پرستانه و منطبق بر علم آوا شناسی و بکارگیری ابزارهای فنی و اصول علم آوا شناسی انجام گیرد. اینجا عرصه ایی نیست که کسی یا گروهی بدلایل سیاسی و اجتماعی همینطور به دلخواه چیزی را تغییر دهد و به گروه دیگر دهن کجی کند. کمی دقت و احساس مسولیت ملی و فرهنگی لازم است. بایستی از لجبازی کودکانه اجتناب ورزید.

تصمیم گیری باید با کمک کارشناسان انجام گیرد و نه ارتباط فامیلی و یا همگروهی سیاسی و عقیدتی. پیشنهاد می کنم بجای تغییر حرف ها در متن نگارش شونده، ابتدا برابر واژه های پیشنهادی را در پایان هر کتاب منتشر کنند تا به مرور زمان مورد بحث و گفتگوی صاحبنظران قرار گیرد و بهترین آنها انتخاب شوند.

 

پرسش3 : تفاوت در نام خط ها چه اختلافی نشان می دهد؟ آیا تقسیم بندی خط چاپی و خط نوشتنی در خط عربی نیز وجود دارد؟ خط نسخ با خط نستعلیق چه فرقی دارد؟ آیا فقط اختلاف در نام گداری است و یا اختلاف دیگری نیز میانشان وجود دارد؟ کمی در باره خط های مورد استفاده در نگارش بزبان فارسی توضیح دهید.

الهي: در نگارش بزبان فارسی دو نوع خط بکار گرفته می شود:

1– خط چاپی که به خط نسخ معروف شده است. 

2– خط دستنویسی که به خط نستعلیق معروف شده است.

هریک از دو خط نسخ و نستعلیق با نمونه ها و نام های گوناگونی به بازار عرضه می شوند. اما همگی منطبق بر اصول فن خط آفرینی می باشند که در هر یک از آنها طول و انحنای اجزای هر حرف با دیگری متفاوت می باشند

در گروه اول فن خط آفرینی را در جهت خوانا کردن و دلچسب کردن فواصل و انحناهای موجود در هر نشانه الفبایی بکار می برند.

در گروه دوم فن خط آفرینی را بیشتر به صورت هنر زیبا نویسی در انتهای واژه ها بکار می برند. این گروه خود به دو زیر گروه خط نستعلیق ساده و خط شکسته تقسیم می شود. هر یک از این گروه های سه گانه دارای مشخصات فنی مختص به خود می باشد:

گروه اول یعنی خط چاپی معروف به خط نسخ روی یک خط افقی (تقسیم شده بطور مساوی در بالا و پایین خط- نگارش در دستگاه تک خطی نگارش) نوشته می شود.

گروه دوم – دسته اول یعنی خط دست نویسی معروف به خط نستعلیق روی یک خط افقی تقسیم شده بطور مساوی در بالا و پایین خط- نگارش  در دستگاه – تک خطی نگارش)  نوشته می شود.

گروه دوم – دسته دوم یعنی خط دستنویسی معروف به خط شکسته روی یک خط نوشته نمی شود بلکه مانند نگارش در موسیقی میان دو و یا چند خط در بالا و یا پایین خط – نگارش اصلی در دستگاه – چند خطی نگارشنوشته می شود.

پرسش4 : درکجا می توان توضیح بیشتری در باره دستگاه های نگارش یک خطی و چند خطی یافت و خواند؟

الهي: این توضیحات را می توانید به زبان ساده به فارسی، انگلیسی و آلمانی در بخش خط ها و زبان ها در واژه نامه مصور موضوعی، اینجانب بیابید که در سال 82 به چاذ رسیده است و خودتان و نوجوان اتان را با این موضوع آشنا سازید.

پرسش5 :  چرا عنوان های طولانی برای کتاب ها يتان انتخاب کرده ايد؟ همين جا پرسشم را گسترش دهم شايد بهتر باشد،  چرا بجای واژه تصوير ها از تصاوير استفاده نکرده ايد؟ آيا بهتر نبود که عنوان کوتاه تر الفبای تصويری را انتخاب می کرديد؟ تا نام کتاب ها آسانتر بخاطر سپرده شوند؟ برخی در ايران اين نوع نامگذاری را انتخاب کرده اند.  از نظر شما با کمک تصوير صحيح است؟ و يا با کمک تصوير ها؟  و يا با کمک تصاوير؟  چرا؟

 

الهي: شما می دانيد که جمع عربی واژه „تصوير“ واژه „تصاوير“ می باشد. برای کودکان و نو جوانان بهتر است که جمع فارسی را جانشين جمع عربی کنيم. برای جمع فارسی دو امکان وجود دارد. تصوير – تصوير ها و يا تصوير – تصويران. من خودم جمع با „ها “ را ترجيح می دهم چون ساده تر است و به همين جهت آنرا در همه اين کتاب ها بکار برده ام تا ميان کتاب های فارسی و عربی اين مجموعه اختلاف قابل تميز باشد.

کاربرد اصطلاح  الفبای تصويری فارسی نيز صحيح نمی باشد. زيرا خط عربي، خط تصويری نيست. خط تصويری و الفبای تصويری مبحث ديگری در زبان شناسی می باشد. صحيح تر آنست که بگويم الفبای مصور فارسي،  اين  معنايش آنست که ما الفبای فارسی را با کمک تصوير به آموزش گذارده ايم. در مورد آنگونه نامگذاری در ايران که از سوی برخی از بنگاه های نشر و بنگاهای  آموزش کودکان صورت گرفته است،  فکر می کنم که آنها احتمالا  اين دو مفهوم رااشتباه فهميده اند ولاجرم  در نامگذاری ها اشتباه بکار گرفته اند.

الفبای تصويری الفبای خط چينی و ژاپنی می باشد. نمونه های باستانی آن خط هيرو گليف در مصر است.

برخی تاکيد دارند که بگويند؛  „ما با کمک تصوير با …. آشنا می شويم“. نظر به اينکه ما با کمک يک تصوير با الفبا آشنا نمی شويم  و منطق کودکان و نوجوانان ايرانی مقيم خارج نيز اين نوع مفاهيم را دقيق تر و بر اساس زبان های اروپايی می سنجد و می پذيرد،  کار برد „با کمک تصوير“ برايشان ناقص و نادرست جلوه می کند که به نظر من حق با آنان نيز هست. زيرا ما با کمک „تصوير های زياد و چند گانه“ با الفبا آشنا می شويم و نه با کمک يک تصوير. با کمک يک تصوير امکان آشنايی با الفبا وجود ندارد. با کمک يک تصوير امکان آشنايی با ابزار ها نیز وجود ندارد.

از نظر کودکان و نو جوانان ايرانی مقيم خارج „ما با کمک تصویر با الفبا آشنا می شویم“  جمله ايی ناقص و خنده دار است. زيرا اينان که برای شرکت در نبرد مرگ و زندگی جامعه اينجايی „چون و چرا کردن و قانع نشدن و توضيح خواستن“ را در کودکستان های خود می آموزند،  بجای پذيرفتن و اطاعت و تقلید کورکورانه از شما خواهند خواست که يک چنان „تصوير معجزه گری!؟ را که ادعايش را می کنيد روی ميز بگذاريد و به آنان نشان دهيد که با کمک آن يک تصوير می توان با همه الفبا آشنا شد و کار آنان  را آسان کنيد.

در آغاز کار نشر با برخی از کسانی که در ايران زندگی می کنند و اين گونه می انديشيدند و پافشاری نيز می کردند، سر اين موضوع بحث و گفت و گوی تلفنی طولانی داشتم و هزينه گزافی برای آن پرداختم.  اينکه آنها قانع شدند يا نه،  نمی دانم! اما من به کارم ادامه دادم.

برای آنکه زبان فارسی بتواند گسترش يابد،  بايستی عملا برخی از قواعد را به روز کنيم.

پرسش6 : روی جلد و در شناسنامه های اين نمونه پيش از چاپ کتاب الفبای (1-3 ) شما که برای چاپ آماده می شود،  دو نوع نام گذاری مشاهده می شود 1 – فارسی ، 2 – فارسی – انگليسی . اين موضوع جديدی است که ما در نامگذاری واژه نامه ها تا کنون در ايران نداشته ايم. اين به چه معنی است و چه اطلاعی را در اختيار خريدار قرار می دهد؟ در صورت امکان توضيح دهيد.

 

الهی : بله به نکته خوب توجه کرده ايد. نام گذاری واژه نامه ها نيز سيستم خود را دارد. بسته به آنکه زبان اول واژه نامهچه باشد،  آنرا برجسته می کنند.

در واژه نامه های تک زبانه اين امر ضرورتی ندارد،  زيرا تمام متن توسط پديد آرند و يا پديد آرندگان يک زبانه نوشته و تنظيم می شود. در چنين کتابی همه توضيحات با همان زبان اصلی واژه نامه ارايه می گردد.

در واژه نامه دو زبانه و چند زبانه نيز يک زبان،  زبان اول و يک زبان،  زبان دوم و يک زبان،  زبان سوم و … محسوب می گردد.توضيحات کتاب به زبان اول نوشته و تنظيم می گردد. برجسته کردن آن به خريدار نشان می دهد که واژه نامه با کدام يک از زبان های ذکر شده توضيح داده می شود. کدام جمله و صورت الفبايی در جايگاه اول قرار دارد.

یک نکته دیگر آنکه باید مشخص باشد که چه گروهی می توانند از واژه نامه مستقیما استفاده کنند. واژه نامه آلمانی – فارسی که توضیحاتش فارسی است قابل استفاده مستقیم آلمانی زبان ها (از جمله کودکان و نو جوانان ایرانی مقیم آلمان و آلمانی زبان ها) نمی باشد. آنها واژه نامه ای را لازم دارند که توضیحاتش به زبان آلمانی باشد. واژه نامه مصور موضوعی اینجانب چنین امکانی را در اختیار آنان قرار می دهد.

در واژه نامه أی که شما اکنون نام برديد و نمونه هايش روی ميز قرار دارد، توضيحاتش فقط به زبان فارسی ذکر شده اند ودر آن کتاب صورت الفبايی واژه های فارسی جايگاه اول را اشغال کرده است. به همين جهت در بالا برای راهنمايی خريداران نوشته شده است که در آن کتاب همه توضيحات و صورت های الفبايی با زبان فارسی می باشند. در پايين ترکيب های  فارسی – انگليسی  و انگلیسی – فارسی به خريدار اطلاع می دهد که زبان دوم اين کتاب انگليسی است و واژه ها در هر دو زبان الفبایی ارایه شده اند. اين روش برای نامگذاری پوستر های الفبا و عدد ها که به زودی منتشر خواهند شد،  نيز بکار رفته است.

دقيقا بدليل آنکه اين نوع نامگذاری و نشانه گذاری برای بازار کتاب ايران غريب است سه سال طول کشيده است تا بالاخره اين سيستم به شناسنامه ها و روی جلد منتقل شود والا قرار بود از همان کتاب اول اين نوع نام گذاری انجام گيرد. درکتاب واژه نامه مصور موضوعی همه مطالب با سه زبان توضيح داده شده اند. اما در آنجا نيز زبان اول فارسیمی باشد. اگر شما از سمت راست کتاب را باز کنيد و بداخل آن نظری بيافکنيد،  مشاهده خواهيد کرد که ستون اول فارسی است. واژه های فارسی در سلول های تصوير – واژه جايگاه اول را اشغال کرده اند و نمايه ها نيز با نمايه فارسی آغاز شده اند. حتا ضميمه ها نيز همين ترتيب را دارند.

اين روش نام گذاری را برای تفکيک کتاب های مجموعه بکار خواهيم گرفت و روی جلد ها و در داخل شناسنامه ها نيز درج خواهد شد. زيرا کم کم نمونه هايی از کتاب ها را با توضيح و رديف زبان آلمانی و انگليسی منتشر خواهيم کرد. که در آن صورت نامگذاری ها بصورت : “ آلمانی  در بالا و آلمانی – فارسی در پايين ذکر خواهد شد.

 

پرسش7 : خوب اين دونوع کتاب با محتوای يکسان چه فرقی با يکديگر دارند؟

 

الهی : کتاب اول برای استفاده کسانی است که با زبان فارسی آشنايند و زبان دوم برايشان نا آشنا است. نوجوانان داخل کشور.

کتاب دوم برای استفاده کسانی است که با زبان آلمانی آشنايند و زبان فارسی برايشان نا آشنا است. نوجوانان ایرانی مقیم خارج که نمی توانند توضیح فارسی را بخوانند و بفهمند. این توضیحات باید به زبان اول آنها تهیه شود . پسر  شما که اکنون پانزده سالش است و با خط عربی آشنا نیست، چگونه می تواند توضیحات کتاب نمونه فارسی را بخواند؟ برای او و دختر این دوست که حالا دوازده سالش است، باید توضیحات به زبان آلمانی و انگلیسی باشنند و کتاب ها نیز از سمت چپ سامان یابند.

در کتاب واژه نامه مصور موضوعی من این امکان را در یک کتاب ارایه دادم تا هزینه تولید کاهش یابد. متاسفانه بسیاری از ایرانیان متوجه این امکان فراهم آمده نشده اند. صاحبنظران در امر آموزش و کسانی که با کتاب و کتابخانه سرو کار داشتند متوجه امکان آن کتاب شدند و به همین جهت آنرا برای کتابخانه های عمومی تهیه کردند. آن کتاب قابل استفاده همه مراجعه کنندگان ایرانی در داخل و خارج کشور می باشد. اما کسانی که با امر آموزش گروه های نو آموزبا زبان اول متفاوت سر و کار نداشتند متوجه این مزیت مهم کتاب مصور موضوعی نشدند. حتا تحصیل کردگانی که اینجا در اروپا زندگی می کنند. برخی با خنده می گفتند که لازم نبوده است.

البته علتش هم آنست که استفاده از واژه نامه ها در جامعه ما به امری طبیعی و روز مره تبدیل نشده است. شما معنای هر واژه ایی را در زبان فارسی از کسی به پرسید، لحظه ایی هم درنگ نخواهد کرد، و یک پاسخی خواهد داد. استفاده از جمله هایی نظیر: “ ًدقیق نمی دانم“ و “ بایستی برای دانستن معنای دقیق آن به واژه نامه ها مراجعه کرد“، در نزد بسیاری  از ایرانیان اُفت دارد.

می گویید نه!؟ خودتان امتحان کنید!

 

پرسش 8 :  آيا اين همه درد سر ارزش آنرا دارد؟ مگر آلمانی زبانان چند تا کتاب را خواهند خريد؟ آيا چنين چاپی هزينه خود را در می آورد؟

آنگونه که آمار انتشارات در کشور ما نشان می دهد،  ايرانيان زياد هم با خريد کتاب های آموزشی و تخصصی رابطه خوشی ندارند. خاطرات چرا،  اما کتاب های آموزشی و علمي؟  خير ! در این عرصه ما همچنان مانند 30 -40 سال پيش در مرز 3300 نسخه مانده ايم.

کتاب ها که فروش نکنند، گردش کار مختل خواهد شد. بهمين جهت مولفين ما طی پنج دهه اخير تعدادشان زياد افزايش نيافته است. مترجم زياد شده است اما مولف نتوانسته ايم متناسب با تعداد مترجمين بوجود آوريم. اگر این روند ادامه یابد، معنایش آنست که ما همچون گدشته با مغز دیگران فکر کنیم و غذای ظاهرا زیبا یی را که آنان برای مهمانی های خود با مواد خودشان درست کرده اند، میل بفرماییم.

يکی از اعتراضات پر سر و صدای برخی از اهل شعر و ادب ایران و مولفین ایرانی به موضوع ترجمه و مترجمین در دهه های 40 و 50  نيز همين موضوع عدم امکان رشد و گسترش موضوع تالیف بود،  اگرچه خود آنها نيز در نهايت توسط ناشران و خوانندگان و با کمک اداره نطارت بر نشریات به همين چاله ترجمه انداخته شدند.

 

الهی : پرسش بجايی را مطرح کرديد. درد سر کار زياد است. اولا بايستی در صفحه بندی کتاب تغيير داده شود و توضيحات و روش استفاده نيز به زبان آلمانی و يا انگليسی نوشته شوند. چاپ مجدد کتاب هزينه زيادی را طلب می کند. اما برای آنکه به بازار مصرف کنندگان خارج از کشور که زبان فارسی را کتبی و شفاهی نمی شناسند، وارد شويد،  بايستی چنين کاری را انجام دهيد.

اينکه آيا هزينه خود را در می آورد يا خير؟ نمی توان از پيش حدس زد اما به ريسک اش می ارزد و يا بايستی مانند کتاب واژه نامه مصور موضوعی توضيحات را به زبان های دوم هم نوشت و همزمان منتشر کرد که هزینه را باز هم بالا می برد.

اينکه شمارگان کتاب های علمی ما هنوز هم در مرز 3300 نسخه در جا می زند،  موضوع ديگريست. جامعه ما کتاب خوان نيست. مردم با خواندن پرورش نمی يابند. خود آموزی در جامعه ما اعتباری ندارد زیرا جامعه ما جامعهدانش خواه بار آورده نشده است. ببینید این سیستم آموزشگاه های مردمی در اروپا بعد از جنگ با هزینه بسیار کم چگونه به رشد این جامعه ها کمک کرده است؟ اما ما از ایجاد آن باز مانده ایم.

با وجود آنکه کتاب های توليد شده در ايران قيمت هايشان گاها يک پنجم تا یک هفتم قيمت های کتاب در اروپاست،  اما کتاب ها سال ها در انبار ها می مانند. ناشران ورشکسته می شوند و مولفان به ترجمه روی می آورند.

تنها قدرت خريد نيست که در آنجا چنین عمل می کند. جامعه ما بيشتر دنبال کار های احساساتی است. کار علمی بدور از هیاهو محلی در میان مردم ندارد. بعنوان مثال ترجمه يک کتاب بانهوفی (اصطلاحی است که در مورد کتاب های يکبار مصرف قابل خريد در ايستگاه قطار بکار می برند. خريد در بانهوف مبدا و دور انداختن در بانهوف مقصد)  در ايران به چاپ چندم رسيده است در حاليکه رمان بسيار خوبی هنوز چاپ اولش هم تمام نشده است

پرسش 9 : اين نمونه ايی که از کتاب 1-3 روی ميز است،  به آوا نويسی و حرف نويسی دو جهته مجهز شده است. اين کتاب را چه گروهی می تواند استفاده کند؟ چرا هردو گروه واژه ها را با آوا نويسی ارايه داده ايد؟

اين کار کتاب را کمی شلوغ کرده است.

 

الهی :  بله آوانويسی واژه ها دو جهته می باشد زيرا کتاب چاپ شده بايستی قابل استفاده دو گروه فارسی زبانان و انگليسی زبانان باشد. امکان مالی چاپ دو کتاب : یکی برای داخل کشور و دیگری برای خارج کشور هنوز برای ما وجود ندارد.

نو آموزان ایرانی فارسی زبان در ايران با استفاده از آوانويسی با کمک خط عربی قادر خواهند شد خود واژه انگليسی را بخوانند و صحيح تلفظ کنند و از این طریق زبان انگلیسی را بیاموزند.

نو آموزان ايرانی انگليسی زبان با استفاده از آوانويسی و حرف نويسی با کمک خط آوايی و خط لاتينی قادر خواهند شد که واژه های فارسی را صحيح بخوانند و تلفظ کنند و از این طریق زبان فارسی را بیاموزند.

حرف نويسی و آوانويسی واژه های فارسی با دو مجموعه نشانه های گوناگون ارايه شده است:

يکی برای تبديل متن فارسی با خط عربی به متن فارسی با  خط لاتينی است.ديگری برای ارايه  تلفظ واژه های فارسی می باشد.

اين دو مجموعه علامت گذاری دو موضوع متفاوت می باشند که آشنايی با آنها در نوجوانی مفيد است بويژه اگر نوجوانی بدور از شهر های بزرگ و امکانات موجود در آنها باشد که در کشور ما تعدادشان کم هم نيست.

 

پرسش 10 : آيا اين فشردگی و چند گونگی اطلاعات مانع کار آموزش نخواهد شد؟ شما دو سيستم را در يک کتاب به نو آموزان ارايه داده ايد. نمی شد کتاب را در دو نمونه و یا چند نمونه منتشر کنيد؟

 

الهی : شدن که می شد، اما دوست عزيز ! چند مشگل وجود دارد:

مشگل یکم بالا رفتن هزینه تولید است.

ما بايد بکوشيم که هزينه ها را برای توليد تا حد امکان پايين نگهداريم و خريد کتاب ها را برای مردم مناطق محروم نيز امکان پذير سازيم. توانمندان اقتصادی و سیاسی می توانند چند جلد کتاب برای کودکان و نوجوانان خود بخرند و آنان را به کلاس های زبان گسيل دارند و آموزگار زبان خارجی برای آنان تهيه ببيند و از آنان گروه نخبگان و تصميم گيرندگان را برای جامعه بسازند.

مشگل دوم طولانی شدن زمان لازم برای کسب اجازه نشر است.

چنین کتاب فشرده ایی فقط یکبار مراحل کنترل اداره نظارت بر نشر را می گذارند اگر کتاب در دو نمونه منتشر شود این مراحل دوبار تکرار خواهند شد و شما خودتان بهتر می دانید که چقدر انرژی و سرمایه تلف خواهد شد. یک مامور نظارت بر نشر موافق چاپ کتاب با توضیحات لاتینی است و دیگری نیست و هیچ کدام هم احتمالا نمی دانند چرا باید باشد و چرا نباید باشد.

یک نمونه برای روشن شدن موضوع: کسب اجازه نشر و پخش یک کتاب مصور 100 صفحه ایی حد اقل دو سال حوصله می طلبد! علتش هم آنست که از یکسو تعداد کار کنان اداره کنترل و نظارت بر نشر از دوران حکومت پهلوی تا کنون تغییر زیادی نکرده است و از سوی دیگر خوشبختانه تعداد کسانی که بجای حرف زدن به نوشتن روی آورده اند طی بیست و پنج سال اخیر بسیار افزایش یافته است. از سوی دیگر امکان تجارت کتاب به سرزمین هایی که در آنجا فارسی زبانان هم زندگی می کنند، تغییراتی را در شیوه تولید کتاب می طلبد که برخی از ماموران نظارت در وزارت ارشاد ضرورت ایجاد آن تغییرات را در شیوه تولید متوجه شده اند و دیگران خیر! به همین جهت گروهی اجازه می دهند و گروه دیگر مانع می شوند.

مثلا اضافه نمودن یک برگ شناسنامه لاتین از ضروریات نشر و تجارت کتاب های چند زبانه می باشد که امکان ثبت آنها را در سیستم کامپیوتری کتابخانه های کشورهای جهان آسان می سازد. اما همین ضرورت را یک مامور کم تجربه و نا آگاه به مسایل کتابداری و اقتصاد نمی داند و به همین جهت فرمان می دهد کتابی که شناسنامه ای هم با خط لاتینی دارد مقوا شود. این ها احتمالا همه اش هم از روی بدخواهی نیست! چه بسا اگر به این مامور نظارت کننده توضیح داده شود که این نوع انتشار به بهبود وضعیت اقتصادی کشور نیز کمک خواهد کرد و از ضروریات کار نشر در روزگار ماست، در تصمیم گیری نا آگاهانه اش تجدید نظر کند!

مشگل سوم راه یافتن به میان کودکان و نوجوانان و خانواده های مناطق محروم کشور است.

کوشش من بعنوان یک مربی سابق آموزش حرفه ایی که با مشگلات جوانان رانده و مانده کشورم از نزدیک آشنا می باشد، آنست که به کشف و تقويت استعداد های نهفته در مناطق محرومی کمک کنم که شانس تجربهکردن آموزش را نيز ندارند. با کمک اين کتاب ها می کوشم که راه پيشرفت را بسهم خود و با توان ناچيز خود بروی آنان بگشايم. آنها نيز بايستی کمی کوشش به خرج دهند و از امکان ناچيز اما ارزان پديد آمده استفاده کنند.

*  کتاب فشرده که کمی بيشتر از راحت الحلقوم کار می برد بهر حال بهتر از هيچ است!

**  کار و کوشش بيشتری می طلبد. تمرین و ممارست بیشتری می طلبد. اما کمک خواهد کرد!

***   مشگل اصلی تامين کتاب ارزان برای آنان است نه فشردگی کتاب ها!

طبيعی است که اگر کسانی يافت شوند که بجای پرداخت ميز های گران مبلغ در رستوران ها، هزينه تولید وتوزيع کتاب های ارزان را متقبل شوند، می توان چنين کتابی را در دو نمونه و يا چند نمونه ساده تر به چاپ رساند و در ميان کودکان توزيع کرد. اما چنين حاميان توانمند و روشن که دلسوز کودکان محروم باشند و در جهت حفظ و پرورش اين سرمايه های گرانقدر جامعه بکوشند تا کنون يافت نشده اند و يا من از جای آنان خبری ندارم.

نلسون ماندلا (مردی برای تمام فصول از آفريقا) در يک سخنرانی گفت :

„انسانی بودن هر جامعه را می توان فقط در ارتباط با

رفتار آنان نسبت به کودکان و سالمندان اندازه گرفت.“

شما می توانید به من بگویید؟

جامعه ایی که کودکانش در خیابان ها می خوابند و آشغال می خورند و پیرانشان به کوچه انداخته می شوند تا از گرسنگی و سرما بمیرند!

جامعه ایی که کودکانش مدرسه و میز و صندلی ندارند که بیاموزند، از چه درجه انسانیت برخوردار است؟

کودکان شهرهای زلزله زده بم و زرند و شمال پاکستان را پس از زلزله طی سال های اخیر در تلویزیون دیده اید؟ آیا می توان اینجا راحت زندگی کرد و برای کودکان بم و افغانستان و پاکستان کتاب های زیبا تولید کرد که نتوانند بخرند و حسرت آنرا داشته باشند که کاغد و مداد برای آنها تهیه شود تا روی زمین به نشینند و به نویسند؟ به نطر من خیر!

چه بسیار کودکان و نو جوانان با استعداد ایرانی متعلق به خانواده های زحمتکش وجود دارند که اصولا به کتاب های آموزشی و کمک آموزشی دسترسی ندارند و استعداد های درخشان آنها شناخته نمی شوند و پرورش نمی یابند. از یکسو اینان زیر بار کار طاقت فرسا و غیر انسانی له می شوند و در حسرت آموزش بر باد می روند. و از سوی دیگر نا بخردانی یافت می شوند که با چسباندن بر چسب „یک مشت پا برهنه“ به این کودکان بر باد رفته و بر باد رونده، می کوشند کم کاری و غفلت خود و جامعه را در شناخت و پرورش استعداد های آنان  و بکارگیری آنها در جهت خیر و صلاح جامعه لاپوشانی کنند و میدان را فقط برای اشراف زادگان باز نگهدارند و راه را بر کودکان محروم اما با استعداد جامعه مسدود سازند.

اینان نه خود از خود می پرسند و نه می گدارند دیگران از آنان به پرسند که: چرا در کشور آلمان بچه های „یک مشت پا برهنه“ می توانند صدر اعظم شوند و در ایران و جهان سوم خیر! آیا کودکان „پابرهنه های“ این دیار کودکان انتخاب شده از سوی خالق عالم اند و یا این امکان حاصل نوع سازماندهی و گردش کار و توزیع ثروت در این کشور ها است؟

آیا بدون فراهم آوردن امکان آموزش، آن کودکان متعلق به “ یک مشت پا برهنه“ شانس رشد و پیشرفت را خواهند داشت؟ امیر کبیر یکی از همین کودکان متعلق به خانواده ایی پابرهنه بود. آنچه که او را امیر کبیر کرد، شانس آموزشی بود که به او ارزانی شده بود. اما همینکه کوشید این شانس را برای کودکان دیگر جامعه آن زمان فراهم آورد یک مردک شاه شده به زور شمشیر دستور قتلش را صادر کرد.

برای اطلاع شما بگویم که به منظور مقابله با برباد رفتن این سرمایه های شناخته نشده گرانقدر جامعه امان „شبکه حمايت کنندگان و دوستداران ايرانی کودکان و نوجوانان، نظامنامه اين شبکه را در ايران نيز منتشر کرده است که از سوی دوستداران آن داوطلبانه رعايت می گردد.

يکی از بند های اين نظام نامه: تعهد به کوشش فردی و جمعی دوستداران در جهت گسترش آموزش کودکان و نوجوانان بدور از هر نوع تبعيضی می باشد„.

سهم داوطلبانه من در راه تامین امکان برابر برای آموزش کودکان و نوجوانان این کتاب هایند. تا حد امکاناتم که زياد هم نيست، می کوشم تا کودکان ايران و افغانستان را از طريق اين کتاب های ارزان از امکانات برابر در آموزش برخوردار کنم. کوششی فردی است. از اين رو بهر کسی که ميرسم، ابتدا می پرسم که آيا می تواند امکان مالی برای توزيع مجانی تعدادی از اين کتاب ها در ميان کودکان مناطق محروم ايران و افغانستان فراهم سازد؟ برخی که موضوع را نمی فهمند و باصطلاح توی باغ نيستند، کمی چپ چپ نگاه می کنند! اما برای تامين اين امکان بايد کوشيد. این وظیفه اخلاقی همه ماست!

 نمی دانم  شما اين نظامنامه را اصولا خوانده ايد يا خير؟ آنرا بیابید و بخوانید! آنگاه شما هم داوطلبانه خواهید کوشید امکانی فراهم سازید تا کودکان و نوجوانان ما بدون هر گونه تبعیضی امکان رشد بیابند.

کودکان مناطق محروم بدون حمايت مستمر، شانسی برای يک زندگي، حتا در مرز خط فقر هم نخواهند داشت.بايد اميد به آينده بهتر را برای کودکان و نوجوانان ايجاد کرد والا در اثر ياس به راحتی بدام آدم های پست فطرتخواهند افتاد و بسهم خود در آينده ديگران را بدام می اندازند و جامعه را به مشگلاتی دچار می سازند که از آنها رها شدن کار ساده ايی نخواهد بود. برای جوانان بايستی کار فراهم کرد تا بدامان ياس و اعتياد نيافتند و نيروی سازنده اشان سر چهار راه ها به هدر نرود.

 

 

پرسش 11 :  یک دست که صدا ندارد! برای تامین آن خواست ها امکانات زیاد لازم است.

 

الهی : حق با شماست! اما بایستی ابتدا یک دست وجود داشته باشد تا دست های دیگر هم کنارش قرار گیرند. هر کس باید از یکجایی که توانش اجازه می دهد شروع کنند. شیلر شاعر آلمانی، اشتباه نکنم  در کتاب ویلهم تل خود می گوید :

„ضعیفان متحد نیز قدرتمند اند ( (Verbunden sind auch die Schwachen mächtig

 

این نشان می دهد که روشنفکران جامعه آلمان 200 سال پیش این نیاز به وحدت ضعفای جامعه خود را دیده اند و آنرا در آثارشان انعکاس داده اند. مشگل کودکان و نوجوانان مناطق محروم برای اروپاییان نیز وجود داشته است. این مختص آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین نیست. منتها روشنفکران اینان مشگل را به جامعه نشان داده اند و برای رفع مشگل راه حل جستجو کرده اند و ارایه داده اند.

در جامعه ما هر کس بکوشد راه حلی ارایه دهد آنقدر بد و بیراه به او می گویند و تهمت های ناجوانمردانه به او می زنند تا خفه خون بگیرد و روی حرف کسی حرف نزند تا ضعف سخن و برنامه شخص و یا انجمن اول پدیدار نگردد.

خوب حالا که سخن به اينجا کشيد اجازه بدهيد يک موضوعی را برايتان تعريف کنم کمی هم بخنديد.

اخيرا برای دوستی ساکن يکی از شهر های غرب آلمان ، مهمانی از ايران  در رسيده بود. برای ديدن او رفته بودم. او  ضمن گفت و گو از وضعيت بد اشتغال و وجود حالت جنگی در کشور گله داشت و به شوخی تعريف کرد که:

„روزی سر چهار راه فرزند يکی از اين تازه بدوران رسيده ها پشت چراغ قرمز با اتومبيل شيک خود ترمز می کند. تعدادی جوان و ميانسال برای پاک کردن شيشه اتومبيل بسوی او هجوم می برند. آقای تازه بدوران رسيده که از صدقه بند و بست پدرش با تقسيم کنندگان پول های قرض گرفته شده از بانک جهانی وضعش توپ توپ شده بود،  در ميان آن جمع شيشه پاکن ها،  همکلاسی سابق خود را می بيند و با فخر و عصبانيت به او می گويد:

 

„فلانی اين چکاريست که تو آدم تحصيل کرده برای خودت پيدا کرده ايي؟ برو يک کار درست و حسابی برای خودت دست و پا کن!“

 

شيشه پاک کن تحصيل کرده که از کيسه پدر خوری خسته شده بود،  پاسخ می دهد:

 

„به پدرت بگو يکی از آن محل کار های خوب و درست حسابی را که برای جوانان اين مملکت بوجود آورده به من پيشنهاد کند تا از شيشه پاک کنی در سر چهار راه دست بکشم.“

مهمان دوستم گفت : „يارو پسره تازه بدوران رسيده اتومبيل شيک سوار گاز داده و رفته بود!“

صحبت که به اينجا رسيد،  خانم يکی از دوستان ديگر با شيطنت از پسر هفده ساله دوست صاحب خانه پرسيد:

 

„فلانی جون! تو به چکاری مشغولی؟ عزيزم!“

جوان با اعتماد به نفس کامل پاسخ داد:

„وقت های بيکاری در مک دونالد کار می کنم“.

مهمان از ايران آمده دوستم گفت:

„اين که نشد کار! جوان!؟  چرا يک کار درست و حسابی پيدا نکردی؟ توی آلمان که اين همه کار درست و حسابی ريخته“.

جوان حاضر جواب ضمن اشاره با دستش به حضار  گفت:

„به اين دوستان اتان بگوييد که يکی از آن محل کار های خوبی که در اينجا ايجاد کرده اند به من پيشنهاد کنند تا بجای مک دونالد، سر کار درست و حسابی ايجاد شده توسط دوستان شما بروم.“

مهمان که از حرف نسنجيده خود و جواب دندانشکن پسر دوستم کمی شوکه و خجل شده بود،  سکوت کرد. اما پدر جوان که از اين پاسخ دندانشکن کمی عصبانی شده و ترش کرده بود با اوقات تلخی  گفت :

دوستان من خودشان همانقدر مشگل دارند که تو و امثال تو داريد. پاشو برو به مامانت کمک کن!

خلاصه نزديک بود ميان پدر و پسر دعوا در بگيرد. بر حاضران آشکار گشت که „با په په گفتن پلو نمی شود و آدم ها با پوشيدن لباس اروپايی و راندن اتومبيل اروپايی و سکونت در اروپا ، آدم های اروپايی نمی شوند و هنوز هم پس از سال ها اقامت در اروپا دمکراسی و تحمل عقايد ديگران نزد برخی از ايرانيان جايگاهی ندارد،  حتا اگر اين ديگران فرزندان خود آدم باشند که با اعتماد به نفس پروش یافته اظهار نظر می کند.

خوب اجازه بدهيد،  حالا برگرديم سر موضوع آوا نويسی و کتاب ها

 

پرسش 12 : کمی در باره روش های آوا نويسی و روشی که شما بکار گرفته ايد، توضيح دهيد؟ تا در ميان انواع واژه نامه ها بتوان کتاب صحيح را برای هدف معيين خريداری کرد. کم کم بازار کتاب ايران نيز پوشيده از انواع واژه نامه ها خواهد شد.

الهي: بطور ساده می توان گفت که بسته به نوع مصرف واژه نامه ها دو روش کار وجود دارد:

در واژه نامه تک زبانه آوا نويسی و حرف نويسی بلافاصله بعد از واژه قرار می گيرد:

1- هم رديف:           واژه   +   آوا نويسي

2 – زير هم:                                                           واژه

                                                                      آوا نويسي

در واژه نامه دو زبانه دو حالت وجود دارد:

1 – واژه زبان اول  بدون   آوا نويسی  >>>   واژه زبان دوم  با   آوا نويسي

2 – واژه زبان اول    با      آوا نويسی    >>>    واژه زبان دوم  با   آوا نويسی

شکل قرار گيری آوا نويسی واژه ها تابع محل نگارش است. گاهی با واژه ها در يک رديف و گاهی نيز در زير واژه ها قرار می گيرد:

واژه زبان اول   +   آوا نويسی

واژه زبان دوم  +   آوا نويسی

واژه زبان اول

آوا نويسی

واژه زبان دوم

آوا نويسی

بعنوان نمونه واژه „کتاب“ را دريک واژه نامه فارسی –  انگليسی در نظر بگيريد:

کـتـاب  <   book

کـتـاب  <     ]بـُـوک [ book

کـتـاب [ keta:b ]  <   ]بـُـوک [ book

  1 2 1 2
کـتـاب

book

کـتـاب

 [بُـوک ]book

 

کـتـاب[keta:b]

 [بـُوک ]book

 

کـتـاب

book

 بـُوک ]

کـتـاب

[ keta:b]

book

[بـُوک]

بسته به آنکه طراح کدام نوع صفحه آرايی  را بکار گرفته باشد،  گروه خاصی را برای استفاده از واژه نامه در مد نظر دارد.

حالت اول قابل استفاده فارسی زبانان است زيرا آنها با زبان فارسی آشنا می باشند و تلفظ واژه فارسی را می  دانند اما تلفظ واژه دوم را نمی دانند و مايلند با واژه معادل در زبان خارجی آشنا شوند و آنرا صحيح تلفظ کنند.

اين واژه نامه ها بسته به نوع کارشان می توانند الفبايی و يا غير الفبايی تنظيم شوند. برای آموزش الفبا با کمک واژه ها،  الفبايی بودن آن الزامی نمی باشد زيرا تعداد واژه ها زياد نيست.

برای واژه نامه های مرجعی بر عکس الفبايی بودن هر دو صورت واژه ها الزامی است به همين جهت معمولا واژه نامه های دو زبانه مرجعی دارای دو صورت الفبايی مجزا از يکديگرند. بعنوان مثال:

کتاب اول الفبايی شده فارسی

کتاب دوم الفبايی شده انگليسي.

حالت دوم قابل استفاده فارسی زبانان و انگليسی يا آلمانی زبانان است.

1- کسانی که تلفظ واژه فارسی و تلفظ واژه لاتينی را نمی دانند ( کودکان و نو آموزان داخل و خارج کشور)

2- کسانی که تلفظ يکی از واژه ها را می شناسند و تلفظ واژه ديگر را نمی شناسند ( نوجوانان داخل و خارج از کشور)

هر دو گروه مايلند با واژه معادل فارسی در زبان خود آشنا شوند.

در اين حالت نيز برای آموزش الفبا به کودکان همراه با تصوير و واژه،  الفبايی بودن صورت واژه ها الزامی نمی باشد زيرا تعداد واژه ها زياد نيست.

برای استفاده مرجعی از چنين واژه نامه ايي،  بايستی واژه های فارسی و لاتينی الفبايی تنظيم شده باشند تا نوآموزان واژه اول را الفبايی بيابند و معادل آنرا فرا بگيرند. اما اين روش برای کتاب های پر واژه مناسب نمی باشد زيرا حجم آن بسيار زياد خواهد شد.

پرسش 13 : چرا بجای واژه رايج „مولف“،  واژه „پديد آرند“ را بکار می بريد؟  واژه مولف شناخته شده و جا افتاده است. کدام صحيح تر است؟

الهی : خوب شد که حد اقل کسی پيدا شد که موجب کار برد اين واژه را به پرسد! همانطور که شما خودتان هم بخوبی آگاهيد، زبان فارسی حامل بسياری از واژه های عربی است که گاها با مفهوم همان واژه در زبان عربی اصلا مطابقت ندارند. علتش هم آنست که واژه های عربی با روش علمی انتخاب نشده اند و به زبان فارسی وارد نگرديده اند.

در محاوره ميان تسخير کنندگان و مغلوب شده گان واژه هايی بکار رفته اند که طرف مغلوب آنرا اشتباه فهميده و دايمی کرده است. همين مشگل را برخی از ايرانيان با واژه های آلمانی دارند.

بعنوان مثال واژه „انت زتس ليش“ به مفهوم هولناک و وحشت آور و دهشتناک است. در حاليکه بسياری از ايرانيان آنرا با مفهوم تهوع آور و مشميز کننده فهميده اند و بکار می برند و تازه بر آن برداشت نا صحيح خود پافشاری هم می کنند.

اينان چنين واژه هايی را فقط در گفت و گوی روزمره، احتمالا در ابتدای ورودشان به آلمان از آلمانی ها شنیده و اینطور فهميده و گرفته اند و حتی در طی سال های طولانی اقامتشان در آلمان يک بار هم به واژه نامه های آلمانی – آلمانی و آلمانی – فارسی مراجعه نکرده اند تا مفهوم دقيق واژه را به ذهن خود منتقل کنند. تازه اينان اکثرا به زبان آلمانی در دانشگاه های آلمان تحصيل هم کرده اند.

همين مشگل را ما با واژه های عربی داريم. در آنجا مشگل بدليل استفاده توده ها اين مفاهيم اشتباه در جامعه جا افتاده اند و بيرون کردن آن کاری  سخت است که ممارست و اعتماد به نفس و کمی هم شجاعت مدنی می طلبد. اين گونه واژه ها از طريق مسافرينی که اصولا با زبان عربی آشنا نبوده اند،  در سفر ها گرفته شده و به زبان محاوره ايی جامعه عقب مانده دوران قاجار و قبل از آن وارد شده اند. طی دهه های گذشته نيز تجديد نظر علمی و باز نگری و تصحيح نشده اند و همچنان باقی مانده اند.

به نظر من بايد به کوشيم تا حد امکان واژه های معادل فارسی را بيابيم و جانشين واژه های عربی بکنيم. نه از روی دشمنی با زبان عربی بلکه از روی دوستی با زبان فارسی! در آغاز کار صنعت چاپ در ايران در قرن گذشته کاربرد واژه های عربی مانند مولف برای معرفی شخص کتاب نويس تقريبا اجباری بود. اولا زبان فارسی به سطح امروزين خود ارتقا نيافته بود، ثانيا روابط سياسی و اجتماعی حاکم بر جامعه عقب مانده اجازه جانشین کردن واژه های عربی را نمی داد.

واژه های پديد آورند(ه) و پديد آرند (ه) معادل همان واژه مولف است، مولف نکره عربی است و معرفه آن می شود المولف! وقتی امروزه کوشش می شود بجای واژه عربی مترجم ، واژه بازگردانده و … بکار گرفته شود، چرا بجای واژه عربی „مولف“ که برابر واژه آن در زبان های انگليسی و آلمانی و فرانسه  „آوتور“ است و خود ريشه لاتينی دارد،  واژه زيبای فارسی „پديد آرند (ه)“ و يا پديد آورند(ه) را بکار نبريم؟

به اهل قلم پيشنهاد می کنم که واژه عربی  مولف“ را به کناری نهند و واژه فارسی „پديد آرند (ه)“ و يا پديد آورند(ه)“ را بکار گيرند. واژه های بيگانه راه گسترش واژه سازی را بروی زبان فارسی می بندند. بايد اين راه را باز کرد.

پرسش 14 : روی اين پوستر ها نيز اطلاعات بسيار زيادی ثبت شده اند. با هدف کمک به کدام گروه از نو آموزان تهيه کرده ايد؟ آيا خارجی ها نیز می توانند از آن ها استفاده کنند؟

الهي: بله! پوستر های الفبا  به تر تيب،  برای الفبای فارسی،  انگليسی و آلمانی و عربی  و رقم های هندی – عربی با هر چهار زبان به همراه آوا نويسی پديد آورده شده اند.

اين پوستر های الفبا  قابل استفاده در کلاس های درس و يا در اتاق کودکان و نوجوانان می باشد. بويژه می توان آنها رادر روستا ها برای آموزش الفبای هر چهار زبان بکار گرفت. کودکان و نوجوانان مقيم خارج نيز می توانند از آن برای آشنايی با الفبای فارسی بهره بگيرند. زيرا طراحی و صفحه آرايی آنها بگونه ايی انجام گرفته است که استفاد از آنها را برای هر دو گروه امکان پذير می سازد.

نو آموز با مراجعه به سلول حامل حرف الفبايی بلافاصله نام گذاری ها را با هر دو خط عربی و لاتینی مشاهده خواهد کرد و بسته به آنکه با کدام آشنا باشد،  آن را برای آشنايی با موضوع جديد بکار می گيرد. بعنوان مثال:

نوجوان شما که با حرف های لاتين آشنا است می تواند بلافاصله تلفظ حرف را در زير علامت بخواند و متوجه به شود که با خط عربی آن نام را چگونه می نويسند. نوجوانی که حرف های الفبايی زبان فارسی را می شناسد می تواند واژه لاتينی را تلفظ کند و متوجه بشود که آن نام را با خط عربی چگونه می نویسند.

پوستر های رياضی نيز رقم ها و عددها را با کمک تصوير و با دو زبان به نو آموزان نشان می دهند.

 

پرسش 15 : اين پوستر های الفبا چه زمانی وارد بازار می شوند؟ چرا چاپ کتاب ها اینقدر طول می کشد؟

الهي: چاپ کتاب در ایران شامل مقرراتی است که زمان نشر را طولانی می کند. از جمله کسب اجازه نشر و پخش. کسب اجازه چاپ این پوسترها در جريان است. پس از اجازه چاپ و تهیه امکانات چاپ و صحافی تازه نوبت کسب اجازه پخش خواهد رسید که آنهم مدت زمانی طولانی لازم دارد.

یک نمونه برای آنکه تصور روشنی از مشگلات نشر کتاب در ایران بدست آورید :

دو کتاب اینجانب با عنوان های „ما با کمک تصویرها با حرفنویسی و آوانویسی آشنا می شویم“  و

„ما با کمک تصویرها با ابزارها آشنا می شویم“ را که در شهریورماه 84 ،یعنی حدود شش ماه پیش صحافی شده اند، تازه اداره نظارت بر نشر در وزارت ارشاد، اجازه پخش داده است. این در حالی است که محتوای آنها برای دریافتاجازه چاپ در سال های 83 و 84  مورد بررسی و تصویب همین اداره قرار گرفته است و هیچ چیز خلاف معیارهای اخلاقی حاکم بر جامعه در آنها یافت نشده است و بهمین جهت اجازه چاپ دریافت کرده اند. این دو کتاب فنی که بزبان ساده برای کمک به نوجوانان پدید آورده شده اند. شش ماه تمام در گوشه صحافی گرد وخاک خورده اند.

طی آن شش ماه حد اقل تعدادی از نو جوانان و جوانان ما می توانستند از این کتاب ها استفاده کنند و به همراه آنان تعدادی از جوانان و بزرگسالان در صنعت چاپ کاری بیابند و به دامان اعتیاد و بزهکاری نیافتند. شش ماه سرمایه تولیدبدون بهره برداری و ایجاد اشتغال راکد مانده است. تولید کنندگان خارجی فیلم و زینک و رنگ و کاغذ و ماشین آلات صنعت چاپ که پولشان را قبلا گرفته اند و گردش سرمایه اشان در جهان بغارت کشورهای جهان سوم مشغول است.

بی حاصلی این شیوه عمل و زیان آن فقط متوجه مردم ماست. اما سودش برای آنهایی است که مصمم هستند ما را عقب نگهدارند تا ما را به خرید کالای خود در همه رشته ها مجبور سازند. به قرارداد بیست میلیاردی دلاری ایالات متحده با کشور هند توجه کنید. ایالات متحده  مانند امپراتوری انگلیس با تمام قوا از پیشرفت مردم هند تا به امروز جلوگیری کرده است تا هند نتواند با تکیه بر دانش و فن آوری خود نیازهایش را برآورده سازد و مجبور شود از آنان خرید کند. کسی دلش بحال ما جهان سومی ها نسوخته است. ببینید چگونه راه هرنوع آموزش گسترده را به بهانه های گوناگون بروی مردم فلسطین و منطقه بسته اند، اما مدرن ترین تولیدات خود را به آنان می فروشند. پیشرفت با علم می آید و علم با کتاب و نوشته!

نظارت و سانسور و ممانعت از نشر در حقیقت به صاحبان علم و فن و صادر کنندگان کالا هایشان کمک می کند و به یقین آنان سانسور را در تمام جهان مصرف کننده دامن می زنند چون به نفعشان است. تنها آقای بوش نیست که می گوید„ما تصمیم می گیریم که مردم ایران چه بیاموزند“ کسانی هم از میان ملت های مصرف کننده در جهان سوم مانند ملت ما، قدرت آنرا بدست می آورند تا تعیین کنند که مردم خودشان چه باید بیاموزند و چه نباید بیاموزند. این یک فاجعه برای همه ملت های جهان سومی شده است.

تفاوت سطح آموزش را میان اسراییل و سایر کشورهای منطقه ببینید و خود قضاوت کنید! تفاوت میزان بیسوادی را میان اسراییل و ایران، مصر، عربستان،  عراق و کویت مقایسه کنید! همه از جمله کشور ما از ثروت های کلان برخوردارند در حالیکه اسراییلیان بیشتر با کمک دریافتی از آمریکا و غرب روزگار می گدرانند. سانسور و ممانعت از نشر در کشورهای منطقه را باید از این دریچه هم نگاه کرد که چه خسارت های عظیمی به پیشرفت این جوامع وارد کرده است.

من نمی دانم که با وجود این همه مشگلات در عرصه تصمیم گیری، آيا کتاب های جدید اصولا اجازه چاپ دریافت خواهند کرد و تا نمايشگاه کتاب در سال 86  برای عرضه به بازار کتاب کارشان تمام خواهد شد؟  اما اميدوارم که پس از چاپ برای همه نو آموزان کشورمان مفيد واقع شوند و باری هر چند کوچک از شانه خانواده ها و جامعه بردارند.

No Comments

Comments are closed.

Share