first page

بازگشت به صفحه پیش

 

«آغازهای درخشان روانکاوی در 1899، ورود چشمگیر آن در فرهنگ توده مردم آمریکا، نفوذی که در بخش بزرگی از جوانان، محیط های باب روز، هنرمندان، روشنفکران، و نیز در مُبلغ ها و روان شناسان مؤسسه، داشته، کمک اساسی آن به نهادهای دولت رفاه از پایان جنگ دوم جهانی، احیای وظیفه رویارویی آن در 1960 و جای مرکزی که هنگام موج دوم فمینیسم و جنبش آزادی هم جنس گرایان به دست آورد، دلیل های ژرف و همه گانی بودن رابطه هایی است که روانکاوی را با فرهنگ قرن بیستم پیوند می دهد.»

 

 

روانکاوی و روح سرمایه داری

از اِلی زارتسکی

برگردان : محمد تقی برومند (ب . کیوان)

 

 

 

بخش نخست

هر چند انتشار تفسیر رؤیا بیش از یک قرن سابقه دارد؛ روانکاوی، درست با قرار گرفتن در پهنه گسترده تاریخ اجتماعی وفرهنگی اش آغاز می گردد. فروید یک چنین نیروی جاذبه را طی زندگی اش که زمینه تاریخی در بر گیرنده آن در سایه مانده، آزموده است. می بایست دهه ها پس از مرگ او در انتظار بود که روشن تر دیدن آن آغاز گردد. تحسین کوشش جدی تاریخی سازی روانکاوی به 1980 باز می گردد. اثر مشهور کارل شورسک، وین، پایان قرن (1) برای نخستین بار فروید را در بستر، افول لیبرالیسم کلاسیک و پیشرفت سیاست و فرهنگ توده قرار داد. ما همان نقطه عزیمت را در اثر ویژه ام رازهای روان می یابیم. (2)

شورسک به طور انکار نا پذیر حق داشته است روانکاوی را در چشم انداز گسترده تاریخی قرار دهد. آغازهای درخشان روانکاوی در 1899، ورود چشمگیر آن در فرهنگ توده مردم آمریکا، نفوذی که در بخش بزرگی از جوانان، محیط های باب روز، هنرمندان، روشنفکران، و نیز در مُبلغ ها و روان شناسان مؤسسه، داشته، کمک اساسی آن به نهادهای دولت رفاه از پایان جنگ دوم جهانی، احیای وظیفه رویارویی آن در 1960 و جای مرکزی که هنگام موج دوم فمینیسم و جنبش آزادی هم جنس گرایان به دست آورد، دلیل های ژرف و همه گانی بودن رابطه هایی است که روانکاوی را با فرهنگ قرن بیستم پیوند می دهد. می توان گفت که روانکاوی روح قرن بیستم را ، در هر حال تا دهه 1970 مجسم می سازد.

اگر چنین است، مسئله رابطه ها بین روانکاوی و تاریخ چیزی برای دریافتن مسئله ای را دارد که ماکس وبر ضمن ابداع کردن اصطلاح مشهور «روح سرمایه داری» اش در 1905 در باره آن بحث کرده است. در حالی که آدام اسمیت و مکتب بریتانیایی اقتصاد سیاسی گرایش به عمل کردن داشتند، با وجود این ، روانشناسی و فرهنگ سرمایه داری همواره پیش از آن بوده اند، وبر و هم عصر های اش که با پیشرفت دیررس اقتصاد آلمان روبرو بوده اند، توجه کرده اند که روان شناسی و فرهنگ مسئله هایی بوده اند که می بایست به نقد کردن آن ها پرداخت (3) و در ضمن «شکل» سرمایه داری، به ویژه رابطه های مبادله را از روح (geist)  متمایز کرد و نظم اقتصادی مدرن را به عنوان «مجموعه بزرگ» نمادها (سمبل ها) توضیح داد،اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری وبر یک جنبه اساسی تحول سرمایه داری، سرچشمه ارزش های بورژوایی پس انداز، انضباط و فداکاری راکه از اصلاح های پروتستانی قرن های شانزدهم و هفدهم ناشی می شوند، شرح داده است. (4) دقیق تر وبر تأیید می کند که اندیشه کالوینیستی طرح زندگی روشمندانه و عقلانی شده که وقف کارهای این جهان- «پیشه» (beruf) – شده، نقش تعیین کننده در تبلور روح سرمایه داری بازی کرده است. به عقیده وبر، سازماندهی روشمندانه و عقلانی زندگی برای یک هدف که در آغاز از آرزوی رهایی سرچشمه گرفته، عنصر اساسی نظم اقتصادی و تجاری بالنده، حتا پس از نا پدید شدن واپسین دیده وری مذهبی اش باقی مانده است. (5)

در زمان نگاشتن اخلاق پروتستان، وبر می پنداشت که سرمایه داری دیگر نیاز به توجیه فرا آزمونی (transcendantale) ، به بیان دیگر، روح (geist) ندارد. به عقیده او پس از نایل آمدن به نو سازی جهان، زهد ورزی مذهبی از قفس آهنین می گریزد. «سرمایه داری پیروز» استوار بر یک «پایه مکانیکی» (6)  است. با این همه، از زمان وبر، دیگران تصدیق کرده اند که سرمایه داری همواره به یک «روح» نیاز دارد که هرگز نمی توانددر نفس خود توجیه خاص اش را بیابد. اثر تازه لوک بولتانسکی و اِ وِچیاپلو «روح جدید سرمایه داری» این تز را برای پایان قرن بیستم گسترش می دهد. (7) در این مقاله، من بر پایه این درون یابی (intuition) به توضیح دادن اندیشه ای می پردازم که روانکاوی نقش اساسی در ظهور دگر گونی های روح سرمایه داری که با انقلاب دوم صنعتی، پیشرفت تولید و مصرف توده ای روبرو بودیم، نقش بازی کرده است ، روندی که به آغازهای اش مصادف با هنگامی که وبر کتاب مشهورش را نوشت، مربوط بود.

برای توضیح دادن این تز، من از یکی دیگر از اندیشه های وبر، اندیشه کاریسما وام می گیرم که در اخلاق پروتستان آشکار نبود. (8) به عقیده وبر، حتا دگرگونی های اجتماعی دامنه پیشرفت سرمایه داری تنها بنابر عامل های عینی در بیان نمی آید. آن ها همواره نیازمند سمت گیری های دوباره نمادین اند که افراد فره مند (کاریسماتیک) راه می اندازند. هر کدام آن ها با بیان کردن روش شخصی ایده ها یا هدف های تازه یا نو آورانه ، پیروان شان را به جنبش در می آورند. (9) چنین سمت گیری های دوباره نمادین، بازتاب و علت دگرگونی های اجتماعی عینی نیستند، چون آن ها بیشتر «رابطه گزینشی» با این دگرگونی ها دارند و به عنوان کاتالیزر به آن ها خدمت می کنند اگر چه کاریسما هنوز به شیوه پیامبرانه در افراد یا در فرقه ها مجسم می شود. یا این که می بایست به طور عادی درون نهادها جریان داشته باشد، تضمین می کند که آرزوها وقانونیت هایی که با دگرگونی اجتماعی همراه است، به جای باقی ماندن در سطح منافع یا اجبار در سطح درونی و شخصی استوار می شود. بنابر این، برای وبر کاریسمای کالوینیستی یا پاکدینِ آغازها به راه انداختن دگرگونی های درونی اساسی کمک کرده است که بدون آن ها سرمایه داری نمی توانست گسترش یابد، یا کاملاً به ترتیب دیگری انجام می گرفت. (10)

کاریسما به دلیل تأثیرهای اش در خانواده نقش به ویژه مهمی هنگام پیشرفت سرمایه داری بازی کرده است. به عقیده وبر، کاریسما به طور طبیعی، خلاف زندگی اقتصادی مشخص همه زمان ها و بنابر این، خانواده عمل کرده است. از این رو، مسیح و بودا دو چهره نخستین کاریسماتیک- به مریدان شان فرمان دادند خانواده شان را برای به وجود آوردن همبود روحی واقعی ترک کنند. برعکس، پاکدین های «مقدس» قرن 17 ضمن تقدیس کردن کار روزانه در درون خانواده و دادن خصلت اخلاقی- مذهبی به آن خانواده را به عنوان مکان تولیدکننده مفهوم کاریسماتیک تعریف می کردند. طی نخستین قرن های سرمایه داری، هنگامی که خانواده انگیزنده گسترش اقتصادی بود، این باز تعریف ارزش های خانوادگی، پس انداز، کار و انضباط را در سطح نخست قرار دارد. چندین قرن دیرتر، بیداری های روش باورانه، هدف های همانند را دنبال کرده اند. روش باوری که توسط کارگران انگلیس و آمریکا پذیرفته شد، نه فقط نقش «افیون» توده مردم، بلکه هم چنین نقش ابزاری را که تحول افراد را بیشتر به سوی قناعت و مسئولیت خانوادگی و آن چه که نخستین تحول سرمایه داری را آسان کرد، بازی کرده است. در هر دو حالت، سمت گیری دوباره کاریسماتیک به نفع خانواده نقش اساسی کاتالیزور در دگرگونی اجتماعی- اقتصادی بازی کرده است.

در این مقاله، در صددم از این اندیشه دفاع کنم که دومین تحول صنعتی- پیشرفت مؤسسه بزرگِ سلسله مراتبی و بوروکراتیک شده که به سوی بازار مصرف انبوه چرخیده-هم چنین نیازمند سمت گیری دوباره کاریسماتیکِ را بطه با کار و خانواده است که همه نسبت های حفظ شده می تواند با رفرم مقایسه شود. هم چنان که زنان و مردان گذاری را نیاغازیدندکه به خاطر دلیل های صرفاً ابزاری یا اقتصادی از جامعه کشاورزی به سرمایه داری صنعتی بیانجامد، در قرن بیستم آن ها فقط برای تغذیه کردن بازارها به مصرف کنندگان تبدیل نشدند. در واقع آن ها، اخلاق سنتی خانوادگی و همبودی را رد کرده اند و گرایش خود را به فداکاری و پس انداز ترک گفته اند و در دنیاهای وهمی هوسبازانه مصرف انبوه به نام پارادیگم جدید که من نام «زندگی شخصی» به آن می دهم،وارد شده اند. من پیشنهاد می کنم که روانکاوی، «کالوینیسمِ» این سمت گیری دوباره است. (11) البته، در حالی که کالوینیسم کار روزانه درون خانواده را تقدیس می کرد، فروید فراموش کردن «خانواده» شان را به شاگردان اش توصیه می کرد- این مجموع تصویرهای قدیمی به دوران کودکی باز می گردد- تا ارتباط های بسیار واقعی یعنی بسیار شخصی را پرورش دهد. (12)

من از این تز در چهار بخش که هر یک روی مرحله ای از تاریخ روانکاوی متمرکز شده اند، دفاع می کنم. طی نخستین مرحله که از دهه 1890 تانخستین جنگ جهانی پیش می رود و با نخستین سال های مصرف انبوه مطابقت دارد، روانکاوی در واقعیت نقش فرقه ای (secte) را بازی می کردکه با روش به شدت کاریسماتیک آرزوهای آن وقت نوین در «زندگی شخصی» را بیان می کرد. طی مرحله دوم که با دوره بین دو جنگ (1939- 1919) مطابقت دارد، روانکاوی به پدیده فرهنگی توده تبدیل شد که به شدت با آن ها در پیوند بود و توسط رسانه های توده ای چون سینما و رادیو منتشر می شد و بدین ترتیب به آفریدن ایدئولوژی خیال بافانه فردگرایانه که همراه با مصرف انبوه بود، کمک کرده است. هنگام مرحله سوم که از جنگ دوم جهانی تا میانه دهه 1960 پیش می رود، روانکاوی بخش مکمل دولت های رفاه کینزی می شود و بدین ترتیب به آن چه که در اصطلاح های وبر می توان «برنامه عرفی عقلانی شدن اخلاق» توصیف کرد، تبدیل می شود؛ و در دوره بعد از جنگ دوم جهانی، آن چه را که من «اخلاق دوره کمال» آن می نامم برای خانواده به کار می برد. سرانجام، هنگام واپسین مرحله که به تقریب از 1965 تا 1974 پیش می رود، چپ جدید و جنبش زنان با آفریدن پروژه سیاسی از روانکاوی، «اخلاق دوره کمال» و دولت رفاه را نقد کرده اند. و این به ظهور روح پسافوردیستی سرمایه داری شبکه هایی که عصر کنونی را توصیف می کند، کمک کرده است. رویهم رفته، طی نیم قرن روانکاوی مجموع سیکل کاملاً شناخته را در بر می گیرد که از کاریسما تا عادی شدن، رواج یافتن، به رغم دوام تک رویدادهای کاریسماتیک در دوره افول پیش می رود.

سرچشمه های کاریسماتیک و بورژوازی قرن 19

من ضمن یاد کردن از شرحی که بولتانسکی و چیاپلو در باره بورژوازی قرن نوزده : دارندگان زمین ها، کارخانه ها، زنان که ریشه در مالکیت دارد، آغاز می کنم که فقط به حفظ ثروت های اش می اندیشد و همواره سرگرم باز تولید، استثمار و افزایش آن ها است. او محکوم به پیش بینی کردن دقیق و علاقمند بودن به شیوه تقریباً پر وسواس در راستای تولید برای تولید است. (13) نکته اساسی در این شرح کوشش برای کنترل کردن همواره بیشتر است. مالکیت که به زمین یا قواره کوچک خانواده مربوط بود، در مرکز این سیستم کنترل قرار داشت. او نه فقط زندگی روزانه ، بلکه هم چنین تبار، میراث و زناشویی را سازمان می داد. رابطه های پدر سالارانه یا پدر سالاری در تجارت و پیشه ها نیز وجود داشت که در کانون زندگی جمعی بود. مفهوم وظیفه ستوه آور که از آن ناشی می شد، توسط وبر- که در خانواده بورژوایی بزرگ شده بود- یادآوری شده است. هنگامی که او نوشت، برای پاکدینان بار سنگین مسئولیت های اقتصادی «مانند مانتوی سبک[بود] که او می توانست در هر لحظه آن را دور افکند»، در صورتی که برای تبارش ، شنل «قفس آهنی شده بود». (14)

هنگام نوشتن اخلاق پروتستان، وبر می پنداشت که پس از رسیدن به نوسازی جهان ریاضت پیشگی مذهبی از قفس آهنی می گریزد. همان طور که وبر از دشواری های روانی در عصری که این کتاب را نوشت عبور می کند، هرگز امید به ظهور ریاضت کشی جدید، درون نگری جدید را که دوباره بررسی می کند، یا عقلانی شدن را دگرگون می کند، ترک نکرده است. ظهور بازار ، راه آهن که کشتی تجاری، شکل های جدید ارتباط مانند روزنامه های پر تیراژ و دانشگاه های توده ای و به ویژه مزدبری «به جوانان [امکان داد] خود را از همبودهای محلی، از قید زمین و پای بندی خانوادگی [وبنا بر این] فرار از روستا، گتو و شکل های سنتی وابستگی شخصی برهانند». (15)در واقع، این درون ذهن است که از آن این نتیجه به دست آمده است که ما اغلب آن را «مدرنیسم» یا «مدرنیته» می نامیم که روانکاوی – این ریاضت پیشگی جدید که وبر آرزوی آن را داشت- جای ویژه اش را به دست آورده است. به عقیده من سرچشمه کاریسما که توسط روانکاوی به کار برده شده از کارایی اش در توضیح دادن خواست آزادشدن از روح سرمایه داری قرن نوزده ناشی می شود. در «رازهای روح» من از آرزو در «زندگی شخصی» صحبت کرده ام .

از زندگی شخصی، من داشتن هویتی متمایز از هویتی را درک می کنم که جای مارا درون خانواده، جامعه و تقسیم اجتماعی کار مشخص می کند. در یک معنی امکان دوام یافتن «زندگی شخصی» یک جنبه عمومی از زندگی بشری است. البته، این مفهومی نیست که من در ذهن دارم . برعکس، آن چه مورد توجه من است، احساس تاریخی است که از یکتایی و درونبودی که پایه های جامعه شناختی آن بنابر صنعتی شدن و شهری شدن پدیدار می شود، آغاز می گردد.

از حیث تاریخی، خانواده مکان تولیدو باز تولید بود. بنابر این، هویت فردی از مکان اشغال شده درون خانواده سرچشمه می گیرد. البته، از قرن 19 جدایی (هم زمان جسمانی و عاطفی) کار مزد بری از کانون خانواده ، یعنی پیشرفت سرمایه داری صنعتی، شکل های جدید زندگی خصوصی، زندگی خانوادگی و شخصی را به وجود آورده است. در دوران نخست، این شکل های جدید چونان چیز خلاف خانوادگی دنیای غیر شخصی بازار نگریسته می شدند. سپس آن ها با امکان و گرایش زندگی شخصی متمایز و بیرون از خانواده پیوند یافتند. در آغاز قرن 20- هنگامی که روان شناسی به وجود آمد- این گرایش در درون جامعه توسط زن«جدید» (مستقل)، ظهور عمومی هویت های هم جنس گرایان و تحول جوانان پدیدار شد که موجب تغییر جهت دادن مسئله برای کشف کردن پراتیک های جدید سکسی، زندگی بی قید و مدرنیسم در زمینه هنری گردید. هویت شخصی به جای این که چیز مشخصی به دلیل جای شان درون خانواده شان یا محیط دانشگاه شان باشد، به مسئله و کاوش برای افراد بدل شده است- روانکاوی، تئوری و پراتیک این کاوش جدید زندگی شخصی را فراهم می آورد. غایتمندی تاریخی نخستین آن خانواده زدایی بود، روندی که بنابر آن فرد خودرا از تصور های ناخودآگاه قدرت که خاستگاه آن در درون خانواده قرار دارد ، آزاد می کند.

همان طور که مفهوم های کلیدی از سال های شکل بندی ناخودآگاه و سکس گرایی آن را تأیید می کنند، روانکاوی تئوری و پراتیکِ زندگی شخصی بوده است. البته، هیچ یک از این دو مفهوم جدید نبودند، اما فروید معنی های بنیادی نو آورانه ای به آن ها داد. در مورد ناخود آگاه(in concient) او احساس جدیدی را – که هم چنین توسط نویسندگانی چون بودلر، در مثل در چهره ولگرد یادآوری شده- مفهوم سازی کرد که دیگر بنابر رابطه های اجتماعی چون خویشاوندی، مذهب، ملیت، یا جنس (gense) مشخص نمی شود. بدین ترتیب، موضوع تفسیر رؤیاها که در 1899 منتشر شد، فرد خفته، به کلی جدا از دنیای اجتماعی واقعی است. دنیای خارج که دور نگاه داشته شده، همه چیز های حسی از درون سر چشمه می گیرند. هیچ یک از اندیشه های خرد- که ریشه شان در کودکی یا در «رسوب روزانه» است و تأثرهای روزانه اند به طور مستقیم در روح او اثر نمی گذارند. برعکس، آن ها نخست درون روان (psyché) حل و باز سازی شده اند. و این به آن ها معنی ویژه و ممکن می دهد؛ از آن مفهوم جدید رابطه ها بین فرد و محیطی که او را در احاطه دارد، نتیجه شده است. کاراییِ در ما نگران سنتی از توانایی شان در برانگیختن نمادهایی که هم زمان درونی و مربوط به محیط اند، سرچشمه می گیرند. برعکس، در روانکاوی، رابطه مستقیم- هم ساختی- بین محیط و دنیای روانی درون وجود ندارد. در حالی که محیط بیرون از نمادهای جمعی چون خدا یا جمهوری ترکیب شده، نمادهای روانی درون مربوط به نظم شخصی اند: در این مورد مسئله می تواند  عبارت از سرفه عصبی، عادت (tic) به شستن دست ها باشد. مردان و زنان مدرن با آگاهی یافتن از تفسیر کردن دنیاهای روانی و درون شان ناگزیر از باشندگان جمعی شان دور شده اند. همان طور که فیلیپ ریف نوشت: روانکاوی ضمن تشویق کردن افراد به پژوهیدنِ «مستقیم ژرفاهای روان شان» ، «گریختن از تنش های رنج آور را که از رابطه های شان با جامعه مایه می گیرد» به آن ها آموخته است.

همان سمت گیری دوباره به سوی درونیت به دقت فردی رویکرد روانکاوانه سکس گرایی را توصیف می کند. در حالی که در دنیای قرن نوزدهم که توسط بولتانسکی و چیاپلو شرح داده شد، همه چیز از رابطه های خانوادگی عبور می کند، روانکاوی عصر حاضر را در دنیایی تشخیص داده است که بسیاری محیط ها اخلاق خانواده گرایانه بورژوازی را رد می کردند. این محیط ها ، برادری (Männerbunden) های متمرکز پیرامون کلیم یا مارینتی، هنرمندان بی قید را که در میان آن ها عشق آزاد رواج داشت، مارکسیست هایی مانند تروتسکی را که نهانی از روانکاوی روس تا تبعیدش پشتیبانی می کرد، محفل های هم جنس گرایی چون دنیای لندنی ادوارد کارپانته را که اندیشه زندگی جنسی در خارج از خانواده را ترسیم می کند و زنان جدید مثل الیزابت کادی استانتون را که تمایل زنان به پیش رفتن در فراسوی «نقش های فرعی مادر، همسر، خواهر، دختر» برای متمرکز شدن روی آن چه که آن را «فردیت هر روح بشری» می نامید، در بر می گیرند.

در این متن، فروید، که از شکواره ای ارث برده بودکه روی اختلاف جنس ها به منظور آسان کردن تولید مثل تکیه می کرد، شتابان آن را ترک می کند. برعکس، او تأیید کرده است که تمایز ناگزیر برای درک زندگی روانی، نرو ماده را رویاروی هم قرا نمی دهد، بلکه بیشتر برای درک نیروی جنسی (لیبیدو) و سرکوب است. او با متمایز کردن بنیادی جنس سکسِ بیولوژیک مدعی شده است، روانکاوی را بنابر این شناخت پی ریزی کرد که هر شخص «ویژگی معین در شیوه عمل کردن در زندگی عاشقانه اش، بنابر این، در شرایط عشقی که برقرار کرده ، در غلیان هایی که بدین ترتیب فرو می نشاند، و در هدف هایی که معین می کند، مجهز شده است» . این فردیت ویژه پایه چیزی است که او را به رفتار کردن بر می انگیزد(17) به رغم کنایه نر، روانکاوی نتیجه هایی برای هردو جنس داشته است. با آن که بحث های پیشین در باره نقش زنان روی مسئله آگاهی به این نکته که مردان و زنان به طور اساسی همانند یا گوناگون اند، تمرکز داشته، روانکاوی به ظهور احساس جدیدی امکان داد که اصول هنجاری همانندی و گوناگونی را به نفع اصل فردیت رد کند.

بنابر این، روانکاوی در نخستین سال های اش یک رشته درون یابی های پسا ویکتوریایی را تدوین کرد که تا آن زمان تیول هنرمندان، اقلیت های جنسی و قومی و فیلسوفان بود. کاریسمای عظیمی که پیش از نخستین جنگ جهانی از آن ها سرچشمه گرفت از لوس انجلس تا روسیه- کشوریکه بزرگترین شمار ترجمه های فروید را منتشر کرد- پیش می رود و در دهه 20 (قرن گذشته) در هند، مکزیک، چین و ژاپن گسترش یافت. روانکاوی توجه دو جنس را به خود جلب کرد. می توان اندیشید که مجموع خوانندگان بیشتر زن بودند، به ویژه، این کاریسما در ژرفا زیسته و محسوس بوده است. زندگی نامه لینکلن استفن کاملاً شور بر انگیخته توسط خواننده و منتقد اثر فروید را پیش از نخستین جنگ جهانی بیان می کند. به گفته استفن، در 1911 والتر لیپمن «برای نخستین بار این اندیشه را به ما نمایانده است که روح موجودات بشری از راه واپس زدن اندیشه های ناخودآگاه منحرف شده است (...)، گفتگوها با سالون مابل دادگس از دهکده گرینویچ تا نیویورک هرگز به اندازه زمانی که روی فروید و نتیجه های تئوری آن تکیه می کردند، آرام، پر شور، شدید و ژرف نبود». به ویژه در نخستین مرحله تاریخ اش این اندیشه که روانکاوی امکان آزاد شدن از قفس آهنی را فراهم می آورد، با روش آن در قرار دادن جنسیت در کانون روان شناسی مربوط بوده است. همان طور که ماکس وبر در باره «فرمانروایی میرا» ی عقلانیت اقتصادی نوشت: جنسیت «دروازه ای است که راه یافتن به هسته ناعقلانی تر و واقعی تر زندگی را (. . . ) که همواره با هر کوشش عقلانی دست نیافتنی است، ممکن می سازد». (18)

کوتاه سخن، از آن این نتیجه به دست می آید که در همان لحظه که سرمایه داری بیش از پیش کاملاً سازمان یافته ، منظم و یکپارچه می شود،گیره فرمانروایی اقتصادی را شل می کندو اجازه می دهد که رابطه ها میان جنس ها آسان شود و به گسترش احساس های ذهنیت فردی کمک کند. در صورتی که در زمان نخست این امر ابتدا به برخی محیط ها مربوط بود. مانند فرقه کاریسماتیک، روانکاوی ذهنیت جدید را به شکل بی میانجی تر در مقیاسی در بیان آورد که همان اندازه شخصی تر بود. همانطور که فروید آن را پذیرفت، مفهوم های کلیدی اش چون مفهوم های طغیان حیاتی و ناخودآگاه توسط روانکاوی آفریده نشده اند. به عقیده فروید، آن چه روانکاوی متمایز کرد، مضمون اندیشه های اش نبود، بلکه تأییدی داشت «که به طور شخصی به هر فرد مربوط اند و او را مجبور به موضع گیری در باره این مسئله ها می کنند». (19) درست بدین خاطر است که روانکاوی ، افراد را از الزام ها و ضرورت های محیط دور کرده و آن ها را به سوی الزام ها و ضرورت هایی سوق داده است که از خویشتن (یا من) که برای بازی کردن نقش مرکزی در ظهور روح جدید سرمایه داری اختصاص دارد، ناشی می شود.

 

برگردان فروردین ماه 1392

پی نوشت ها

1.     کارل شوسک، وین، پایان قرن، پاریس، لوسوی، 1983.

2.     اِلی زارتسکی، رازهای روان: در باره تاریخ اجتماعی و فرهنگی روانکاوی New york 2004

3.     دقیق تر بگوییم : اقتصاد سیاسی انگلیس به وجود عامل هایی باور داشت که به برونبودها کمک می کنند. قطعه بعدی نشان می دهدکه این قطعه به بررسی کردن فرهنگ سرمایه داری به عنوان واقعیت به دست آمده، گرایش دارد: «اصلی که به پس انداز کردن تکیه می کند، خواست بهبود بخشیدن شرایط ما است. خواستی که هر چند به طور کلی آرام و بدون هیجان است، با ما به دنیا می آید و دیگر تا گور مارا رها نمی کند. تقریباً لحظه ای ممکن نیست که آدم به کلی از سرنوشت خود خشنود باشد و هیچ دگرگونی یا بهبودی را که باید باشد، آرزو نکند». آدام اسمیت، پژوهش در باره طبیعت و انگیزه های ثروت ملت ها ، پاریس، مطبوعات دانشگاهی فرانسه، 1995، کتاب 11 ،فصل 111، ص 392 .

4.     برای توصیف تئوری وبری سرمایه داری در تقابل با مفهوم «روح سرمایه داری» بنگرید به راندال کولین. «واپیسن تئوری سرمایه داری وبر». . .

5.     ماکس وبر. اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، پاریس، گالیمار، 2003، ویراستاری، ترجمه و معرفی توسط ژان پیرگروسن. . .

6.     ماکس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، همان جا ص 251

7.     لو . بولتانسکی و اِ وِ چیاپلو، روح جدید سرمایه داری، پاریس، گالیمار، 1989 . بولتانسکی و چیاپلو با الهام گرفتن از جامعه شناسی دورکهایم تأیید می کنندکه روح سرمایه داری سه کارکرد را ترکیب می کند: یکپارچگی اجتماعی، یا انگیزش، قانونیت بخشیدن، یعنی کرانمندی ها به ویژه در قلمرو امنیت، سرانجام ایدئولوژی هنجاری، به ویژه در قلمروعدالت و انصاف. تئوری من روی سهم ناخودآگاه و کاریسما در درک مفهوم و بری روح سرمایه داری تکیه می کند. به عقیده من، تئوری من و تئوری بولتانسکی و چیاپلو تکمیلی اند.

8.     شموئل ن و آیزن اشتاد، ماکس وبر در باره کاریسما و نهاد بو ئیلدینگ ، شیکاگو، انتشارات دانشگاهی شیکاگو، 1968 .

9.     تعریف وبری کاریسما که شایسته است روی آن مکث کنیم : «ما کاریسما را کیفیت بسیار زیاد (...) شخصیتی می نامیم که تقریباً مجهز به نیروها یا خصلت های فوق طبیعی یا فرا انسانی یا دست کم در خارج از زندگی روزمره، دست نیافتنی برای اکثریت انسان ها است». شناخت کاریسما نیازمند «فراموشی کاملاً شخصی، سرشار از ایمان، شور و حرارت یا نومیدی و امید است» ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، پاریس، P0cket ، 1995، ج . ا صص. 321 -320 .

10. ارتباط تز وبر برای توضیح دادن سرمایه داری آنگلو – آمریکن رویارو با سرمایه داری اروپای غربی یکی از مسئله های مورد بحث است که اثر وی مطرح می کند. به عنوان مقدمه خوب بنگرید به فیلیپ بندیکت «تاریخ نگاری قاره ای کالوینیسم». . . نیویورک، انتشارات دانشگاه کامبریج، 1993، صص 325 – 305.

11. گاهی اصطلاح «انقلاب دوم صنعتی» را به پاتریک گدس در «شهرهای در تحول» نسبت می دهند. این تز به شکل جالب توجه توسط دیوید لاندس در the unbound prometheus (کامبریج، انتشارات دانشگاه کامبریج، 1969) که روی دگرگونی های تکنولوژیک و نوسازی در زمینه مالی تکیه می کند و توسط اریک هوبسبام در صنعت و امپراتوری ، و ایدن فلد وینکلسون، 1968،صص 149 – 144 .که روی نقش جدید علم ، کار زنجیره ای و مصرف گرایی تأکید می ورزد، مورد بحث قرار گرفت.

12. پیش از آغازیدن، پاسخ دادن به یک چیز بالقوه را پیشنهاد می کنم. چگونه می توانم بگویم که روانکاوی «کالوینیسم» انقلاب دوم صنعتی بود، در صورتی که چیز زیادی برای گفتن در باره برنامه اقتصادی نداشت (به استثنای تحلیل پایهِ نشینی ساختار بورژوازی شخصیت؛ در مثل بنگرید به اتو فنیشل، "the Drive to Amass wealth" فصل نامه روان شناسی تحلیلی 1938 . . . ) .

13. ل . بولتانسکی و اِ .چیاپلو، روح جدید سرمایه داری همان جا . صص، 55 – 54 .

14. م . وبر .اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، همان جا، ص . 251 .

15. ل . بولتانسکی و اِ چیاپلو ، روح جدید سرمایه داری، همان جا . ص 54

16. الیزابت کادی، اشتانتون «تنهایی خویشتن» گفتگوی بیان شده در برابر کمیسیون سنای آمریکا در باره رأی زنان، 20 فوریه 1892 . . .

17. زیگموند فروید، آثار کامل، پاریس، مطبوعات دانشگاهی فرانسه، 1996، زیر رهبری آندره بورگیون و پیر کوت، ج . 11 ،ص 107

18. م . وبر ، جامعه شناسی مذهب ها، پاریس، گالیمار، 1996، ترجمه ژان پیرگروسن، صص . 439 – 438 . صص. 443 – 442 .

19. زیگموند فروید ، آثار کامل، صص ، همان جا، ج ،15 ،ص ،51 .